سردار شهیدمجید رشیدی
سردار شهیدمجید رشیدی
خردادماه 1338 سیاه چادرهای ایل در سپند سوز تولد غیرتمند – مرد دیگری عطر افشان بود . در نسیم رهای دشت بوی میلاد مجید با بوی کندر و عود در هم آمیخته و ایل یکپارچه هلهله و شور شد . زنان اسپند بر آتش ریختند و مردان قربانی کردند چرا که یک شهید ایلیاتی دیگر متولد شده بود. مجید هنوز راه رفتن را نیاموخته بود که خود را بر گردۀ اسبی رهوار یافت و هنوز انگشتانش گیسوان مادر را مشت می کرد که ماشۀ برنو را زیر انگشتش حس می کرد . شهید مجید رشیدی در چنین حال و هوایی پرورش یافت و پس از گذراندن دوران کودکی راهی مدرسه شد . وی تحصیلات خویش را با موفقیت پشت سر گذاشت و از آنجا که بر اثر فقر مالی قادر به ادامۀ تحصیل در مقطع راهنمایی نبود به ناچار روزها به کار مشغول شد و شبهادر مشقهای شبانه ، قلم را با دستهای پر پینه اش آشنا کرد .
سال 1360 با پیچیدن صدای ساز و دهل در کوهستان ، خبر عیش همه جا را پر کرد ، چه شب باشکوهی ! میراث این پیوند جاودان دو پسر است که مردانگی را از پدر ارث برده اند و اینک سلاح فرو افتادۀ اورا در کف دارند.
جنگ تحمیلی آغاز دلتنگیهای مردی بود که سالیان عزیزی از عمر خود را در جهاد و مبارزه گذرانده بود. مجید با شور و حالی وصف ناپذیر به یادمان دیروزهای شال و آرخَُلُق، لباس رزم پوشید و راهی سرزمینهای اشراق گردید. سهم او ازآن همه جنوب ، شبهای شرجی عملیاتهای ثامن الائمه ، طریق القدس ،فتح المبین، بیت المقدس ،رمضان ، محرم ، خیبر ، والفجر 2 و بدر بود.
حالا دیگر خیلی ها او را به عنوان معاون گردان می شناختند . معاون گردان حضرت قاسم (ع) و همنشین او در این همه حماسه ، زخمهای شروه اندوهی بود که گلوله های دشمن بر پیکر مطهر او وارد ساختند . شش بار مجروحیت از نواحی مختلف بدن، کارنامۀ روشنی از جانبازی اوست ، و سرانجام لحظۀ بدرود فرار سید . این ایلیاتی صبور پس از عمری مشتاقی و مهجوری در تاریخ 19 تیرماه 1364در تپه های میمک در غرب "دهلران " به خیل سرو قامتان همیشۀ تاریخ پیوست و با فرو افتادن این شکوه سبز از زین حماسه ، غربت پنج سالۀ او آغاز گردید .
پیکر مطهر شهید مجید رشیدی سالها در دیار غربت و در زیر آفتاب و خاکهای خون آلود جبهه باقی ماند تا اینکه پس از پنج سال هجران و انتظار در تیرماه 1369 به زادگاهش انتقال یافته و بر دوش امّت شهید پرور مرودشت تشییع و در گلزار شهدای این شهر در کنار دیگر همسنگران و برادر به خون خفته اش – شهید کریم رشیدی – به خاک سپرده شد .
در پایان ابیاتی به یادمان او تقدیم می گردد :
تو سهم منـــی مگر منی مــانده عزیز
ازآن همه شـــــور شیونی مانده عزیز
از ایـــل به خـــون نشستۀ چشم ترم
دشتی و شبـــان ونی زنی مـانده عزیز
از لیـــلی مــاه محمـــل قـــصۀ من
امروز غبـــاردامنــی مــــانده عزیز
از آن همه مرد ، چفیه ای غرقـه به خون
از جامـــۀ من دریدنی مــــانده عزیز
اینان همه گرگ و در شگـفتم که هنــوز
از یوسف من پیرهنی مــــــانده عزیز
دنبال کـــــدام شــــروۀ در بـدری ؟
از آیینه تنها سخنی مــــــانده عزیز
گفتی کــه از این همـــه غزل سهم منی
تو سهم منـــی مگر منی مــانده عزیز
جبهه فرهنگی مکتب عاشورا