بسم الله الرحمن الرحيم
من المومنين رجال صدقو ما عاهدو الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلا.
و برخي از مومنان كساني هستند كه بر پيماني كه با خداوند بستند صادق و راستگو بودند پس برخي شان در راه اين پيمان جان دادند و بشهادت رسيدند و كساني هم در انتظار شهادتند و هركز ازاين پيمان رويگردان نيستند.
قال رسول الله:
افضل الشهدا الذين يقاتلون في الصف الاول فلا يفلتون وجوههم حتي يقتلوا اولئك يتلبطنون في الغرف العلي من الجنه.
برترين شهدا كساني اند كه در خط مقدم جبهه جنگيده و صورت برنگردانده و آنقدر ميجنگند تا كشته مي شوند اينان در غرفه هاي عالي بهشت جايگزين، مي گردند.
**********
دراوايل پائيز سال 1339شمسي در شهر آبادان در خانواده اي مسلمان و متدين فرزندي متولد شد كه خانواده اش نام او را محمد گذاشت محمد از بدو تولد  صورتي نوراني و رخساري مملو از مظلوميت و مهرباني داشت دوران كودكي را با سكوتي مظلومانه كه نشانه شهادت داشت سپري كرد. در سن 6 سالگي كه دوره ابتدائي او شروع شد اين دوره را با موفقيت و با نمره هاي خوب پشت سر گذاشت و دوره راهنمايي را با موفقيت بپايان رسانيد و بعد دوره دبيرستان را در رشته بازرگاني در سال 1359 به اخذ ديپلم موفق گرديد. دوران پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در صحنه نبرد بر عليه جنايتكاران طاغوتي و منافقين همراه با ديگر برادران حاضر در صحنه به مبارزه ادامه داد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي در پايگاه مقاومت مهدي موعود (عج) شروع به فعاليت كرد.
مسائل اخلاقي شهيد
از نظر اخلاقي از همان دوران طفوليت بسيار شيرين بود بطوري كه همه افراد خانواده به او علاقه داشتند رعايت مسائل اخلاقي و الهي در وجودش نقش بسته بود بطوريكه هر وقت از منزل بيرون مي رفت و بر مي گشت بسيار ناراحت مي شد از افرادي كه حجاب و مسائل اخلاقي را رعايت نمي كردند و به سن بالاتري كه رسيد همينكه كسي درباره ديگران كه در مجلس و محفل حاضر نبود شروع به صحبت كردن مي كرد آنها را از غيبت كردن دور
مي كرد هيچگاه نشد افراد بيرون، از دست او شكايتي داشته باشند با كوچكترها در منزل خوش رفتار و نسبت به بزرگتر ها بسيار مؤدب بود.
اخلاقش زبانزد خاص و عام بود چه در منزل و چه در بيرون اخلاق الهي چشم و گوش و دلش را پر كرده بود. 
يكي از برادران بسيجي كه تحت نظر فرماندهي محمد بود، مي گفت: كه من به مرخصي رفتم و پنج روز از مرخصي اضافه رفته بودم، وقتي كه برگشتم فرمانده مرا نصيحت كرد و از نظر اخلاقي بر من زياد تاثير گذاشت و بمن گفت سعي كن به موقع سر خدمت برگردي
نمي گذاشت افراد زير دستش ناراحت شوند. يكي از نزديكان مي گفت كه وقتي كوچك بود مي گفت، وقتي كه بزرگ شدم بايد يك مسجد بزرگ بسازم روحي بلند داشت و عشق كردار الهي كه خودش را در جائي غير از اين عالم مادي تصور مي كرد.
يكي ديگر ازبرادران بسيجي كه پاسدار وظيفه بود مي گفت: به اندازه اي افتاده و با محبت بود كه وقتي از دور مي آمد قبل از اين كه ما سلام كنيم او زودتر سلام مي كرد و احوال ما را
مي پرسيد و اين فرمانده ما را شرمنده مي كرد. و يكي ديگر از برادران مي گفت كه يكي از نيروهاي عراقي را اسير گرفته بوديم او را آورديم به خدمت فرمانده شهيدمان محمد بچه ها پا فشاري مي كردند كه او را بكشيد اما محمد مي گفت، اگر شما در همان معركه جنگ او را كشته بوديد، اشكالي نداشت ولي چون او را اسير كرده ايد و او هم تسليم شده ديگر صحيح نيست كه او را بكشيد.
از نظر مسائل احكام الهي فردي بود كه  اهل مطالعه رساله عمليه و خود را مقيد به مسئله 
مي داشت از رفتار و عملش چنين برداشت مي شد كه انسان وقتي ساخته مي شود كه با مسائل واجب و حلال و حرام خدا آشنا گردد و اگر اين مسائل را رعايت نكند نمي تواند يك فرد با اخلاق اسلامي باشد. فردي بود كه علاقه به خانواده و اقوام  داشت و رابطه دوستي و خانوادگي را رعايت مي كرد، زياد مقيد به نماز اول وقت خواندن بود و دوست نمي داشت كه فردي از افراد از او ناراحت شود، كارهائي كه مربوط به مسائل جبهه و جنگ و مسائل غير شخصي بود خيلي با دقت و پر حوصله و عميق برخورد مي كرد و نمي گذاشت، كاري بر خلاف و
بي فايده انجام گيرد و مقيد به انجام وظيفه بود حتي طوري بود كه كار ديگران و زحمتي كه بايد ديگران متحمل شوند او پذيرا بود و حاضر بود سختي بيشتر را متحمل شوداما دوستان و همرزمانش راحت باشند.
او مي گفت به خانواده شهدا سركشي كنيد، به يتيمها رسيدگي كنيد هيچگاه حاضر نبود براي كسي ناراحتي فراهم كند خيلي لباس ساده مي پوشيد و بي اندازه علاقه به امام داشت و
مي گفت ما هر چه داريم از امام داريم هميشه با وضو بود و نماز شب او، هيچگاه ترك
نمي شد، هر چه داشت از خودش نمي دانست همه را از خدا مي دانست و فردي اهل عمل بود نه حرف.
مدتي كه به مرخصي مي آمد روزه مي گرفت، وقتي به او مي گفتيم تو چند روزي آمده اي مرخصي استراحت كن، او مي گفت آنجا كه هستيم نمي توانيم روزه بگيرم. و خودش را مقيد به انجام وظيفه، واجب الهي مي دانست.
دوران جبهه و جنگ
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي كه بدستور امام بزرگوار، سپاه پاسداران و بسيج تشكيل شد محمد از اولين افرادي بود كه در پايگاه مقاومت حضرت مهدي موعود (عج)آبادان ثبت نام كرد و دوره مختصري سلاح نظامي را آموخت و بعد از مدت كوتاهي كه گذشت جنايتكاران شرق و غرب به وسيله دست نشانده خود يعني صدام جنگ را بر ما تحميل كردند كه محمد در بسيج آبادان سلاح نظامي جهت رويارويي با كفار عراقي دروه تكميلي را گذراند و بعد از مدتي فعاليت،‌در پايگاه و بسيج آبادان بعنوان پاسدار رسمي انتخاب گرديد و پس از اتمام دوره تخصصي در واحد عمليات قسمت توپ 106 و سلاح هاي سنگين ديگر توانست يك نيروي مجرب و كارديده شود.
يكي از همرزمان مي گفت: محمد يكي از عوامل موثر در سازماندهي ادوات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود و با حضور مداوم خود درتهيه ادوات كمك بزرگي به رزمندگان اسلام درجهت نابودي كفار بعثي كرد مردي خستگي ناپذير و از جمله كساني بودكه از بدو شروع جنگ در همه عمليات ها حضور فعال داشت و از جمله بنيانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آبادان بود.
محمد در همه جا بود در غرب و جنوب او دنيا را در نهايت ميديد و مي گفت بايد بر عليه همه دشمنان اسلام در دنيا قيام كرد و كفر را از زمين پاك كرد. محمد روزهاي پي درپي درجبهه به سر مي برد و حتي بعضي اوقات بيماربود اما حاضر نبود كه جبهه را خالي كند و با همان حالت بيماري در سنگر مي ماند. او سنگر را خانه خود مي دانست و مي گفت انسان در همين سنگرها درس معنويت مي آموزد محمد از جمله افرادي بود كه وقتي با او برخورد مي كرديم با تواضع با ما برخورد مي كرد و از جمله فرماندهاني بود كه چون يك بسيجي ساده در هر جا كه احتياج بود، خدمت مي كرد. از فرماندهي گرفته تا ديده باني و اجراي آتش بر روي دشمن.
در اكثر عمليات هاي غرب و جنوب شركت داشت و در عمليات كربلاي پنج (5) سنگ تمام گذاشت و تا آخرين قطره خون خود در مقابل نيروهاي بعثي ايستادگي كرد او را بايد مرد خستگي ناپذير يگان ضد زره نيروي زميني سپاه پاسداران دانست.
فداكاريها و ايثارگريهاي او را همه فرماندهان و رزمندگان اسلام فراموش نمي كنند. در اين مدت جنگ يكسال و نيم در غرب، كردستان و اروميه مسئوليت قرارگاه حمزه سيدالشهدا (ع) واحد طرح و عمليات قسمت ادوات مستقر در پادگان آموزشي بود و بقيه مدت تا روز شهادت در ستاد مركزي قرارگاه خاتم الانبياء(ص) فعاليت مي كرد در اين مدت 6 سال و اندي از جنگ چند بار زخمي شد كه خانواده اش چهار با از موضوع با اطلاع شدند و هيچوقت از خودش چيزي نمي گفت و تعريف نمي كرد و نمي گفت كه من چكاره هستم هر وقت كه از مي پرسيديم او مي گفت:
يك بسيجي هستم، دوستان و همرزمانش جاي خالي او را در سنگرها و جاهاي مختلف ميادين نبرد احساس مي كنند و اين مطلبي است كه همرزمانش چند بار تكرار كرده اند
پيام شهيد
مطالبي كه از او باقي مانده يا در نامه متذكر مي شده است از جمله: توجه داشته باش كه اگر مردي همه شبها زنده بدارد و همه روزهاي خود را با روزه به سر آورد و هر آنچه دارد به صدقه بدهد و همه سال عمل حج بجاي آورد ولي ولايت ولي خدا را نشناسد تا همگي كارهايش با راهنمائي او انجام پذيرد چنين كسي هيچ حقي بر خدا در پاداش اعمال خود ندارد و هيچ چاره نيست بجز اينكه از اهل ايمان بولايت باشد.
تا كنون با همه ضد انقلابيون ملايم رفتار كرده ام از اين پس به دستور رهبرم امام خميني به هيچكدام از آنها رحم نمي كنم و وظيفه شرعي خود مي دانم كه تا زنده هستم هيچكدام از آنها را زنده نگذارم.
3/4/59
چه سياهي و چه تاريكي بالاتر از اينكه در تمام جهات تظاهر كنيم و شعار مي دهيم ولي از حقيقت و عمل ديگر خبري نيست اي بد چهره گان بخود آئيد كه اين دنيا پشيزي بيش نيست چرا و چرا اين دلها بايد تيره باشند، اين قلبها آكنده از سنگ است.
ما نسل فدائي هستيم رنجها و ناراحتيهاي اين نسل زياداست ولي در عوض نسلهاي آينده نتيجه و ثمره اين زحمات را مي بينند و اگر ما الان سهل انگاري كنيم نسل هاي آينده ما را لعنت
مي كنند همه آرزو مي كنند كه ايكاش ما در زمان امام حسين بوديم و امام حسين را ياري
مي كرديم حالا هم دوره امام‌حسين است اين گوي و اين ميدان،هر كس مرد عمل است جلو بيايد.
در وحله اول جنگ اسلام از هر چيزي واجب تر است در وحله دوم، خانواده و مسائل ديگر وقتي رزمنده اي شهيد مي شود اولين كسي كه با خبر مي شود امام امت و اولين كسي كه اشك مي ريزد و دلش مي شكند امام است. شما درباره او چه مي گوئيد، اگر نفرين كند نفرينش تمام عالم را مي گيرد.
بعد از پيروزي اسلام و پايان جنگ اگر لبنان به من احتياج داشت مي روم.
نمي خواهم كسي مرا بشناسد از چيزي كه فكر مي كنم مي دانم و خواهم دانست چون دليلي بر آن نمي بينم.
هر چه دارم از خدا دارم ، من از همه پائين ترم، از خدا مي خواهم كه بمن توفيق دهد تا بتوانم در راه او باشم، هر قدر كه خود و افعالت را قادر ببيني بياد آر كه خداوند از تو قادرتر و فعال تر است. ياد خدا خاطر را روشن كند و چراغ خود را بر افروزد و اشتغال هوس و غضب را فرونشاند.
يكي از راههايي كه انسان را از ناراحي مي رهاند زياد ياد مرگ كردن است. زندگي دنيوي خارج از مسئله معنويات بسيار بسيار پوچ خواهد بود. هميشه بياد خدا باشيد و يك لحظه ازياد او غافل نباشيد كه سالار و مولاي و حلال تمام مشكلات ما تنها اوست.
هيچگاه فظيلت نماز اول وقت را از دست ندهيد. از خدا خواسته ام بمن توفيق دهد تا اينكه انسان واقعي باشم و ازبرخوردها و عملكردها از راه مستقيم حق خارج نشوم.
به مسئله معنويات در هر زمينه اي علاقه دارم شايد بخاطر دل نازكيياست كه خدا بمن داده و شايد شعاري بيش نباشد خدا مي داند.
بله، اين فرمانده دلاور و رشيد اسلام بعد از اين همه فعاليت و فداكاري به آن چيزي كه حق حتمي و مسلم او بود در تاريخ 14/12/65 در عمليات كربلاي پنچ در شرق شلمچه بدرجه رفيع شهادت نائل گرديد.
خونش جوشنده، راهش پررهرو و يادش گرامي باد.
والسلام
خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.
 رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما.
اسيران جند الله آزداشان بگردان.
زيارت كربلا نصيبمان بگردان.
"الهي آمين"
روحش شاد باد.
سخنان يكي از همرزمان شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
**********
با درود فراوان به رهبر كبير انقلاب اسلامي و با سلام بر شهيدان آن ايثارگران بي همتا كه، ايثار جان خود درخت اسلام را آبياري نمودند و با درود بر پدران و مادراني كه چنين فرزنداني را در دامان پر مهر و محبت خود پروراندند. اين حقير در خود چنين نمي بينم كه بخواهم بيوگرافي شهيدي را بر روي كاغذي به رشته تحرير در آورم اكنون كه دست به قلم مي برم با حالتي مضطرب لذا از خداوند متعال خواستارم كه عنايت فرموده آنچه را كه گذشته و بوده در ذهنم بنحو مطلوب حاضر نموده و دستم رابه جهت تحرير در آوردن آن روان گرداند.
شايد در جامعه ما بخاطر مقام والاي شهيد رسم بر اين باشد كه بعد از شهادت هر شهيدي به تعارف در رابطه با او چيزي بنويسيد و با آنچه كه در رابطه با او بگويند در حياتش نمي گفتند و با اينكه ارزش وجودي شهيد را بعد از شهادتش درك كنند اين جانب خدا را گواه مي گيرم كه آنچه مي گويم حقيقت و وجود داشته و بدون هيچ گونه تعارفي بوده و قبل از شهادتش به آن آگاه بوده و از ارزش وجودش براي جامعه آگاه بوده ام.
در همه جا و در همه حال بفكرش بوده ام چون با هم همچون برادري بوديم،‌قدرت درك و فهم حرف يكديگر را داشتيم بسياري از صحبتهايمان را كه به كسي جرات گفتن آن نداشتيم بهم  مي گفتيم خلاصه براي درد دل كردن همديگر را مي يافتيم.
او را دوست داشتم بخاطر عشقش به خدا، به خاطر مهر و محبتش. بخاطر خضوعش در برابر خدا.بخاطر عشقش به امام.به خاطر پيمانش به تمامي مباني اسلام.به خاطرموقعيتش دركنترل نفسش.
او را دوست داشتم بخاطر تقوايش، بخاطر برادريمان.
به اين خاطر كه پاره تنم بود و تكه جگرم، طاقت دوريش را نداشتم و ندارم.
خدا را شاهد مي گيرم كه هر جا صحبت از او مي آيد به دفاع از او سخن مي گفتم و به اين خاطر، اينكه او را مي شناختم او را جزئي از خودم مي دانستم و اكنون كه در ميان ما نيست
 احساس دلتنگي مي كنم.
بسياري از كارها، حركت هاي محمد اطراف مرا احاطه كرده مرا بياد او مي اندازد . بلافاصله بعد از آن دلتنگي دوري از او به من دست مي دهد.
محمد براي من دو جنبه داشت، يكي جنبه اخلاقيش و ديگري نظاميش كه جنبه اخلاقيش مكمل كننده جنبه نظاميش نيز بود كه به اصول و مباني اسلام پايبند بود حركاتش و رفتارش با حالتي خاضعانه بود.
نسبت به ديگران خود را بالاتر نمي دانست، كمتر از كسي مي رنجيد اشخاص بسياري بودند كه با چند لحظه اي برخوردبا او مجذوب وي مي شدند و ميل دوستي با او پيدا مي كردند توجه بسيار به اشخاص داشت، تا آنجا كه مي توانست حق را مي گفت و از حق ديگران دفاع
مي كرد و دراين زمينه بسيار نكته بين بود. ايشان به هيچ وجهي سخن دروغ نمي گفتند حتي به شوخي هم چنين نمي گفت.
سعي بر اين داشت كه هميشه با وضو باشد نمازش را اول وقت مي خواند و بچه ها ميل داشتند كه به او اقتدا كنند.
در ماه مبارك رمضان هنگاميكه روزه بود نماز شب را هميشه مي خواند. صبرش بسيار زياد بود و در مقابل بزرگترين مشكلاتي كه برايش بوجود مي آمد به آرامي برخورد مي كرد. كمتر عصباني مي شد به مسائل شرعي بسيار پايبند بود و وقتي كه مسئله تخطي از مسائل شرعي پيش مي آمد بسيار ناراحت مي شدند. با چنين،‌افرادي كمتر مي جوشيد.
حركات و سادگي رفتارش انسان را مجذوب خود مي كرد.
هميشه آرزو مي كردم كه اي كاش من هم مثل او بودم، به مسائل مادي زياد پايبند نبود و خودش را كاملا در اختيار اسلام و انقلاب گذاشته بود.
پاسداري را به عنوان يك شغل و حرفه نمي دانست و هميشه بر اين مطلب تاكيد مي كرد و هدف از بودن خود را در سپاه فقط نياز اسلام و انقلاب مي دانست.
و به حضور خود و افراد ديگر در جبهه تاكيد فراوان داشت هميشه سعي مي كرد كه كاري را كه به او محول مي كردند به نحو احسن انجام دهد واز تفره رفتن در كار جدا خودداري ميكرد.
هميشه سعي داشت كاري را اكه انجام مي دهد يك كار نمونه و تلاشش بر اين بود كه چندين برابر امكاناتي كه در اختيار داشت كار انجام دهد و كمتر در رابطه با كارهايي كه انجام مي داد صحبت مي كرد نيروئي بسيار مفيد و موثر در جنگ بشمار مي آمد وبا شش سال تجربه نظامي بعنوان استادي عالي در كارش در خدمت جنگ و انقلاب بود.
هميشه تلاش مي كرد كه تجربيات نظامي خود را به ديگران بياموزد و در طول خدمتش در سپاه بسياري از افراد مسائل نظامي را نزد وي آموختند. و محمد را به عنوان استادي براي خود مي دانستند.
درمدت‌زماني‌كه‌در جبهه‌ها حضور داشت تعداد بيشماري از دشمن تلفات گرفت،به عنوان مثال:
در منطقه كردستان به همت محمد بسياري از نيروهاي ضد انقلاب به درك واصل شدند.
اوائل جنگ در منطقه جزيره مينو در جبهه هاي اروند كنار ايشان توسط تفنگ 106 كه در اختيار داشت توانسته بود كه بسياري از سنگرها و امكانات دشمن را منهدم و نيز بسياري از نيروهاي دشمن را بكشد.
و بچه هاي قديمي آبادان همه جا او را دراين رابطه مي شناسند. يا در همين كربلاي پنج(5) به جرات مي گويم كه محمد چندين برابر امكانات و نيروئي كه در اختيار داشت بازدهي داشته است و عراق را در منطقه ماموريت خود به ذله كشيده بود.
و به همت وي توسط گروهاني كه در اختيار داشت توانسته بود چندين دستگاه تانك و خودرو بسياري از نيروهاي دشمن را در منطقه كربلاي پنج، به درك واصل نمايد.
و بالاخره محمد دلاور صبح كه از خواب بيدار شده بود با ديده بان هاي خود به خط مقدم رفته بودند و در هنگام بازگشت از خط مقدم گلوله توپي در نزديكي خودروش منفجر  مي شود و محمد عزيز در اثر اصابت تركش به بدنش بدرجه رفيع شهادت نائل مي شود.
از خداوند متعال مي خواهم كه از خون به ناحق ريخته شده اين شهيد بزرگوار درس مردانگي و شجاعت و صبر و استقامت را به آيندگان بياموزد. و اميد آن دارم كه خداوند به خانواده اين شهيد صبر عطا بفرمايد.
والسلام
به اميد آنكه خداوند ما را ادامه دهندگان راهش قرار بدهد.
13/1/66