دگر بار سخن از شهيده اي است شاهد برقلّه بلند تاريخ انقلاب اسلامي از فاضله گرانقدري كه كيمياي سعادت را در پيروي از زينب بدست آورده و تاج شهادت را با انگشتان سيدالشهداء مولا و برادر ارجمند زينب (س) بر سر نهاده است .
او با شهادت خود به ائمه معصومين و فاطمه زهرا(س) و زينب كبري(س) گفت كه من براي شما زينت بودم .
اواز نسترن زار فضيلت آمده بود و عطر باغ و بهار صداقت با خود داشت . از چشمه ي خورشيد ، زلال نيايش و ستايش مي نوشيد و پروازش به گلگوني شقايق و شقايق زاران بود . وقتي از باران نور و نيايش ، سرشار از طراوت شده بود ، لاله زاران به داغ جان سوزش عاشقانه سوختند.
پرهيزكاران و پارسايان در بوستان سحر و سپيده ، به نكهت ندبه و انابه ، بوي بهار اخلاص مي گرفتند و زايران ضريح احمدي به زمزم زيارت ، دلي مهتابي داشتند و درشيراز و درخانه اي كه آفتاب آيين محمّدي (ص) برآن مي تابيد و چلچراغ دوستي خاندان عصمت و طهارت در آن روشن بود و بوي خوش صفا و صداقت مي داد، نوزادي سپيد سيرت ، چشم آيينه گونش را به جهان آفرينش مي گشايد ودر كانوني گرم و پرمحبّت ، گام مي گذارد و به يمن ميلادي مسرّت بخش ، نام «نسرين» را بر او مي نهند.
نامش نسرين كه وجودش عطر نسترن انقلاب اسلامي را ميپراكند و فاضله اي بود كه در رديف افضل ترين زنان شهيد انقلاب اسلامي مان قرارگرفت .
وي روزها و سال هاي شيرين و شهدانگيز كودكي را به عطر رأفت و عطوفت مادري نيك روش و به همّت و اهتمام پدري مخلص و متديّن مي گذراند؛ سپس درمدارس شيراز ، تحصيلات دوره هاي ابتدايي و راهنمايي را به پايان مي رساند و به بركت و بهره ي معارف و تعاليم عاليه ي اسلامي ، زندگي عزّتمندانه و شرافتمندانه ي خود را ادامه مي دهد و حجب و نجابت ،زيور و زينت جانش مي شود وبا گزاردن فريضه هايي چون نماز و روزه ، روح و روانش را شادي و نشاط مي بخشد .
نسرين با ورود به دبيرستان ، به عنوان يكي از دانش آموزان پر شور و باشعور ،بر بسياري از نابساماني هادر رژيم شاه ، خردمندانه اعتراض مي كند و برنامشروع بودن حكومت خروش بر مي دارد تا آن جا كه يك بار نيروهاي امنيّتي اورا مورد تعقيب قرار مي دهند و به جستجويش مي پردازند. ايمان و استعداد شكوفاي او باعث شد كه با معدل 18موفق به اخذ ديپلم گردد.
وي با روحي سرشار از پيوستگي به درگاه احديّت كمر به خدمت خلق خدا بست و قدرت خويش را صرف خدمت در كميته امداد و كميته امام و سپاه و جهاد سازندگي نمود وي مطلوب خود را در جهاد سازندگي يافته و با خدمت به محرومترين قشر جامعه بيشترين قرب به پروردگار را براي خود كسب مينمود .
وي در نخستين تلاش هاي خداپسندانه اش ، به عنوان جهادگري آراسته به گوهر انديشه و خرد در يكي از روستاهاي مجاور شيراز «روستاي دودج» براي زنان و دختران جوان آن ديار به برگزاري كلاس هاي فرهنگي همّت مي گماردوآنان رابااصول ومعارف انسان سازاسلام مأنوس ومألوف مي كند؛ سپس فعّاليّت پر بارش را در روستاي ديگر «دشمن زياري» ادامه مي دهد و در منطقه ي «فراشبند» از توابع استان فارس به برگزاري نمايشگاه عكس و كتاب مبادرت مي ورزد.
درآغاز سال 1360 نسرين از فقر فرهنگي شديد كردستان آگاه شد و با برادر بزرگوارش احمد افضل (مفقود الاثر) درمورد رفتن به آنجا به مشورت پرداخت و درهمين زمان بود كه جهاد اعلام كرد كه جهت رشد هر چه بيشتر فرهنگي خواهران در كردستان احتياج است كه تعدادي ازخواهران متعهّد به آن خطّه عزيمت نمايند و مجدّانه به كار بپردازند .
دگر بار شهيده افضل فضيلت الهي خويش را هويدا كرد و باكوشش فراوان خواهران ديگري راجمع كرده وبا مشورت باعلماي شهر راهي كردستان شد.
با ايمان و اخلاصي كه داشت و خداوند به مشابه آيه :
اِن الذينَ آمنوا و عَملواالصالِحات سَيَجعَلَ لهُم والرحمَنُ ودا... سوره مريم (96)
همانا آنانكه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادندخداي رحمان آنها را محبوب ميگرداند .
به وعده هميشگي خود با او عمل كرد ودرهمان روزهاي اول مستقر شدن درمهاباد ودراولين برخورد اين خواهر شهيد با زنان مهابادي محبت او را دردل آنان جاي داد وكلامش را پرنفوذ ساخت تا دعوت به حق و تقوي نمايد چيزي نگذشت كه گوهر وجود وقف الهي شده نسرين عزيز بر همه نمايان شد و همه ارگانها سعي در به خدمت گرفتن او داشتند و او كه هدفش به جزقرب الهي نبود تا آنجا كه توان داشت ارگانها ضعبف و مردم محروم آنجا را توان الهي مي بخشيد حتي وقت استراحت شبانه خويش را در فرمانداري و براي تقسيم كوپن هاي مردم مهاباد صرف مينمود گاهاً تا نيمه هاي شب با وجود خطرهاي فراوان آن شهر كه چون شهر به تاراج رفته دراختيار ضدانقلاب بود براي آموزگاران متعهد آن ديار جلسه ميگذاشت .
درشهريور ماه سال 1360 خبر پيوستن برادر بزرگوارش به تبار پيروان حسين(ع) راشنيد و راهي شيراز شد ومطلع شد برادر ارجمندش كه چون شمعي چراغ راه حزب الهيان شيراز بود به تنها به درجه رفيع شهادت نائل آمده كه وجودگهربار او به شهيدان مفقود الاثر انقلاب پيوسته وبرادر جسم خاكي خود را بخاطر اثبات عشق به حسين(ع) به خانه بازنگرانيده است .
نسرين دل مادر را مملو ازغمي زهرا گونه يافت وبراي تسلي دل او چند صباحي دركنارمادر ماند ،امااواكنون ديگرنسرين تنهانبودكه بازينب كبري(ع) دست بيعت داده بود و پيام برادر را بردوش مي كشيد .
با مسئوليتِ سنگينِ ابلاغ انديشه شهدا انديشه برادر شوق آرميدن در جوار زينب و ملاقات برادر ارشد ، ديدار زهرا و بوسيدن دستان حسين او را آرام نگذاشت و دگر بار به مهاباد بازگشت و با شوق پيوستن به او به اميد آنكه خداوند او را برگزيند به كار بيشتر پرداخت از صبح تا شام از شام تا صبح از سپاه گرفته تا جهاد سازندگي ، بنياد امور جنگ زدگان ، فرمانداري ، آموزش و پرورش ، سپاه پاسدارن به مجاهدت پرداخت .
وي اكنون تنها كسي است كه لايق براي پست تبليغات و انتشارات سپاه در مهاباد است زيرا مقاوم ، پركار با تقواست ، مدتي اين مسئوليت را ميپذيرد و درعين حال به ديگر ارگانها نيز رسيدگي ميكند و بعد بخاطر نياز شديد آموزش و پرورش با سِمَت معلم تربيتي شروع بكار ميكند و با اين مسئوليت معلمين را نيز آموزش ميدهد و يك دوره از معليمن نهضت سواد آموزي نيز از جمله افرادي بودند كه از فضل او بهره مند شدند.
درنخستين روزهاي بهار سال 1361 كه عطر گل هاي محمّدي ، بوي خوش شهيدان را همراه داشت ، با يكي از جوانان مجاهد مؤمن كه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به خدمتي خالصانه مشغول بود، پيمان ازدواج مي بندد و زندگي شيرين و مشترك خود را آغاز مي كند .
در نخستين سال هاي انقلاب كه مهاباد در آرامش مطلوبي به سر نمي برد ، نسرين در نهضت سواد آموزي آن شهر ، فروغ خواندن و نوشتن را بردل و ديده ي سوادآموزان مي افشاند ؛ زمان انتخابات به عنوان ناظر بر سر صندوق هاي رأي حاضر مي شد ؛دركميته ي امداد و بنياد جنگ زدگان آن زمان به فعّاليّت مي پرداخت ؛ به عنوان مربّي امور تربيتي در مدارس ، آگاهي و توان دانش آموزان را در زمينه هاي فرهنگي و مذهبي مي افزود و آن گاه كه به كاشانه اش باز مي گشت ، با ذوق و ظرافتي ستودني ، خانه ي ساده و بي پيرايه را به بهشتي روح بخش تبديل مي كرد .
نسرين فاضله بانويي كه پيوسته جمله اي ازدعاي اميرمؤمنان حضرت علي (ع) « الهي قلبي محجوب و نفسي معيوب» بر ذهن و زبانش جاري بود وبا توسل جستن به نيايش وستايش ، گلشن جانش را عطر آگين مي كرد و با شيدايي و مشتاقي محافل و مجالس ذكر و ثناء خداوندي را برگزار و ديگران را نيز براي شركت در آن تشويق و ترغيب مي كرد .
ودرآخرين شب فروزندگي اش در آن لحظاتي كه در تب ميسوخت از همسر عزيزش خواست كه او را به مجلس دعاي توسل برساند و همسر بخاطر مريضي سعي دارد كه او را وادارد كه استراحت كند اما او وجودي است كه خستگي نمي پذيرد و مريضي نميداند و چگونه آنجا كه ذكر حق است او نباشد .
چگونه آنجا كه دست بدامان ائمه معصومين پيوند ميخورد و مدد مي يابد او حاضر نباشد آنجا كه آرزوها جامه عمل ميپوشد و پيوند غيب و شهود ، تحقق مي يابد وپرده ها مي درد و رازهاي ناديدني با چشم دنياديده ميشود ، او غائب باشد همسر را راضي و در مجلس انس به خدا شركت ميكند به گواه دوستانش آن شب مثل هميشه او بشدت منقلب ميشودكسي چه مي داند شايد درهمان حال ملائك تهنيت و سلام به او را گفتند و پيام وصال و لقا را آوردند .
دعا پايان مي يابد همه جهت مراجعت به اتومبيل سوار ميشوند و نسرينِ انقلاب پيش مي آيد . يكي از خواهران را از جاي بلند ميكند و ميگويد اينجا جاي من است و خودمي نشيند .
اتومبيل حركت ميكند و نسرين آغاز حركت خويش را در عالم ملكوت مي بيند دست پليد آمريكا از آستين عوامل گروهكها بيرون آمده و ديگر بارگلي از باغ انقلاب اسلامي را پرپر ميكند و عطر نسترن انقلاب دوباره تمام فضاي مهاباد را كه نه ، ايران را و نه همه جهان را ميگيرد و افضل ما ، نه ، افضلِ زينب به آرزوي ديرين خود ميرسد .
ميداند آرزوي او چه بود شهادت همچون شهيد مطهري و درست به همان صورت به وصال حق رسيد .
قسمتي از وصيت نامه خواهر شهيد نسرين افضل
" يا ايتها النفس المطمئنه " ارجعي الي ربك راضيه مرضيه ، فادخلي في عبادي وادخلي جنتي .
اي نفس قدسي مطمئن و دل آرام (بياد خدا ) . امروز به حضور پروردگارت بازآي كه تو خشنود (به نعمتهاي ابدي او ) و او راضي از تو است. بازآي و درصف بندگان خاص من درآي . و دربهشت من داخل شو .
سوره فجر آيه 26 الي 30
" ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله .... "
شهادت بالاترين درجه اي است كه يك انسان ميتواند به آن برسد و با خونش پيامي ميدهد به بازماندگان راهش.
همسرم بدان كه من نسرين كسي كه تورا دوست دارد، شهادت را هم بسيار دوست مي دارم چون خداي خود را در آن زمان پيدا مي كنم .
از تو مي خواهم اگر مي خواهي فردي خدا گونه باشي و درس دهنده، از امروز و از اين ساعت سعي كني تماس خود را با خداي خويش بيشتر كني و همينطور معلّمي باشي جدّي.
قسمتي از نامه خواهر شهيد نسرين افضل به همسرش
محبت را در چشمانت مي بينم، عاشقي هستي كه با تمام وجود خدا را صدا مي زني و او را دوست داري كه به پيشش بشتابي و دوست داري كه مسلماني خالص باشي و خدا گونه عمل كني و به حد اعلا بپيوندي و به آخرين حد كه مرز شهادت است برسي .
اميدوارم كه اگر اين لياقت و سعادت را در پيشگاه خدا داري هيچ مشكلي و سدي در جلوي تو قرار نگيرد گر چه تو خود بارها اقرار كردي كه سعادت نداري كه آنچنان باشي، بدان كساني بودند كه حتي به خود اميدوار نبودند ولي آخر به هدف خود رسيدند و تو هم هميشه از خدا بخواه كه تو را به آن حد برساند و از تمام هواهاي نفساني دورت بدارد.
عبدالله، از زماني كه من با تو آشنا شدم و شروع كرديم به حرف زدن در مورد ازدواج، من مي دانستم كه اگر زماني با پاسدار ازدواج كنم، زماني بايد او راترك كنم به همين دليل به تو اطمينان ميدهم كه من هيچوقت سدّي براي راه تو نخواهم شد.