زندگینامه شهیده ناهید فاتحی کرجو

نام سمیه شهید ایران «ناهید فاتحی‌کرجو» است، پدرش پرسنل ژاندارمری بود و مادرش خانه‌دار. او از کودکی هم قلب مهربانی داشت، اغلب لباس‌ها و وسایلش را به دیگران هدیه می‌کرد. از دوره نوجوانی با گروه‌های مبارز مسلمان همکاری نزدیک داشت و دیگر همسالانش را نسبت به ظلم و ستم رژیم پهلوی آگاه می‌کرد. بعد از درخشیدن نوری از قلب زمین، این نوجوان ۱۳ ساله، از یاران روح‌الله شد 

ادامه نوشته

شهيد ضرغام غلامي

نام  :ضرغام

نام خانوادگى  :غلامى

نام پدر :بهرام

تاريخ‌تولد  :03/07/1334

ش.ش   :1

محل‌صدورشناسنامه   :ممسنى

 تاريخ شهادت  :20/02/59

بسم الله الرحمن الرحيم واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا ((به ريسمان خدا چنگ بزنيد و متفرق نشويد)) وصيت نامه  شهيد ضرغام غلامى با استعانت از خداوند متعال و با قلبى مملول از عشق به اسلام و ميهن عزيزمان ايران و با پيروى از فرمان امام بزرگوار مان و براى پيروزى هر چه زودتر اسلام بر كفر جهان و بر افراشتن پرچم ((لا اله الا الله ))بر فراز همه ممالك دنيا اكنون كه در لباس مقدس سربازى هستم راهى جبهه ميشوم و اين نوشته را هنوز ؟؟؟مختصرى از زندگينامه يا وصيتنامه جهت اطلاع خانواده مى نويسم 1- بدانيد كه در زمان طفوليت پدرم را از دست دادم و پس از مدتى كه دوران كودكى را گذراندم از نعمت مادر عزيزم محروم ماندم و مستقيما تحت سرپرستى دلسوزانه برادر بزرگم قرار گرفتم برادرى كه همه اوقات زندگى خود را صرف آموزش و تربيت صحيح من نمود اميدوارم بتوانم جبران زحمتش را بنمايم  2- دوران تحصيلات ابتدائى خود را در دبستان عشايرى ؟؟؟سپاه عاليوند با موفقيت بپايان رساندم و چون معدل امتحان نهائى كلاس ششم ابتدائى من خوب بود در مسابقه ورودى دبيرستان عشايرى شركت نموده و پذيرفته شدم در اينجا لازم ميدانم از همه معلمان ابتدائى و دبيرستان خود به خاطر زحماتى كه براى من كشيده اند صميمانه تشكر نمايم 3- پس از پايان دوره تحصيلات متوسطه و شركت در كنكور سراسرى در رشته اقتصاد دانشگاه شيراز قبول و پس از چند سال موفق به اخذ مدرك ليسانس گرديدم و هم اكنون وظيفه مقدس سربازى را انجام ميدهم 4-آرى به يارى خداوند بزرگ و پيروى از فرمان رهبر كبير انقلاب و با اجازه همه برادران و اهل خانواده ام به جبهه ميروم تا قسمتى از وظيفه خود را در اقبال دين مقدس اسلام ميهن عزيزمان ايران انجام داده باشم 5- ميروم تا در جنگ حق عليه باطل شركت نمايم و به نداى حق طلبانه ((هل من ناصر ينصرنى ))امام عزيز خمينى كبير لبيك گفته باشم و اينك همه بايد با هم متحد شويم تا ذلت امپرياليسم جهانخوار را كه اكنون از آستين صدام بيرون آمده است كوتاه نموده و پوزه آنها را به خاك بماليم ؟؟؟ ؟؟؟؟كه پرچم پيروزى  اسلام بر فراز همه بامهاى دنيا بر افراشته شود 6- از برادران و اقوام وخويشان و دوستان وآشنايان و همه مردم شريف و غصب ايران مى خواهم كه اتحاد و يگانگى را رعايت نموده و بوسيله همين وحدت پيروزى اسلام بر كفر جهانى را تضمين نماييد 7- اكنون راهى جبهه حق عليه باطل هستم از همه شما برادران و قوم خويشان و دوستان خداحافظى نموده و حلاليت مى طلبم و همه شما عزيزان را به خداوند بزرگ مى سپارم خداوند يار وياور مددكار شما باشد والسلام على من التبع الهدى ضرغام غلامى 25/7/1359

 

شهيد سميع اله قنبري

نام  :سميع‌اله

نام خانوادگى  :قنبرى

نام پدر :صفدر

تاريخ‌تولد  :11/05/1347

ش.ش   :645

 تاريخ شهادت  :19/08/64

وصيت‌نامه  

وصيت نامه قنبرى سميع الله نام پدر صفدر عضوسپاه شهرستان مرودشت تاريخ اعزام 2/2/62 تاريخ نوشتن وصيت نامه 17/12/63 آدرس كامل :مرودشت روستاى فيروزى منزل صفدر قنبرى به نام خداوند بخشنده مهربان باسلام به يگانه منجى بشريت آقا امام زمان (عج) و نايب بر حقش امام خمينى وشهيدان انقلاب ايران عزيزبارى دوستان من  يك بار ديگر به ميدان نبرد مى روم تا در ركاب امام زمان (عج) با دشمن مزدور مبارزه كنم و اميد وارم كه خدا اين لياقت را به من بدهد كه شايد موقع شهاد ت من هم فرارسيد و موقع امتحان خداوند و در آخر دوستان به گفتار امام عزيزمان جبهه دانشگا ه است و خواهد بود و من خدا را شكر مى كنم كه در اين دانشگاه قبول شده ام و در راه خدا جهاد كنم و دوستان و خويشان و ملت ايران وصيت من به شما اين است كه امام عزيزمان را تنها نگذاريد چون او مارا از جهنم نجات داد آنها كه رفتند كار حسينى كردند و ما همه اگر خدا  اين لياقت را به ما بدهد در ميدان عمل كار حسينى خواهيم كرد و شما كه مارا ندهيد كار زينبى كنيد و در پايان از پدر ومادر م مى خواهم كه من را ببخشند چون آنها براى من چه رنجها كه نكشيده اند بخصوص مادرم كه شايد ديگر مادر من تو را نبينم از من را ضى باشد و در پايان قسم به خون شهداى دزفول و مسجد سليمان دشمن تورا واژگون خواهم كرد .

ايشان توسط ضد انقلاب ترور و به فيض شهادت نائل آمدند

وصیت نامه شهید علیرضا علیرضایی

نام  :على‌رضا

نام خانوادگى  :على‌رضايى‌ششده

نام پدر :رضا

تاريخ‌تولد  :27/06/1346

ش.ش   :2150

محل‌صدورشناسنامه   :فسا
بسمه تعالى

مكتب اسلام عزيزمان دستور مى دهد تا دست از آزادى خواهى و استقلال طلبى بر نداريم و ما نيز بر نخواهيم داشت ((امام خمينى )) .

ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون .

گمان مبريد آنانكه در راه خدا كشته مى شوند مرده اند بلكه آنان زنده اند . ونزد پروردگارشان روزى

مى خورند (قرآن مجيد) .

با عرض سلام به پيشگاه مقدس حضرت مهدى (عج ) نجات دهنده مستضعفين عالم و ا زبين برنده مستكبرين جهان من به ندائى كه از سوى رهبرم برخاست بر دلم نشست و به نداى اولبيك گفتم و به جبهه ها شتافته تا دين خود را  ادا كنم و دشمنان اسلام را از پاى در آورم . اى ملت غيور ، اى امت شهيدپرور هميشه مساجد را پر كنيد و هيچگونه فرصت را به اين دشمنان از خدا بى خبر نداده و هر گونه عكس العملى را از آنها سلب كرده و مجا ل هر گونه فرصت را از آنان سلب كنيد و به جبهه ها بشتابيد تا ببينيدكه چگونه امام زمان (عج ) به وعده خود وفا و عمل مى كند و اما اى پدر و مادرم ، سلام بر شما كه ما را پرورش داديد تا راه خودم را ادامه دهم همان جورى كه برادرم حسين پيشتر فرمود چون مرگ براى همه است چه بهتر كه اين مرگ د ر راه خدا باشد و شما هم افتخار  كنيد كه چنين فرزندى را در راه خدا اهدا كرديد و اى عزيزان اهل منزل ، خواهران و برادرانم شما هم نيز هر يك زحمات زيادى براى من كشيد ه ايد : من در مقابل چيزى ندارم ، اميدوارم كه توانسته باشيد هديه اى در راه خداوند فرستاده باشيد .

تنها صحبت من اين است كه اگر شهادت تصيب من گرديد جنازه ام دردست شما رسيد مرا در كنار شهيد عزيزمان مرتضى عباسى دفن كنيد و اميدوارم كه توانسته باشم در برابر خون شهداى عزيزمان خدمتى كرده باشم .خوب پدرومادرم عزيزم اگر بدى از من ديده ايد مرا حلال كنيد و اى خواهران وبرادر عزيزم شما هم نيز اگر بدى از من ديده ايد مرا حلال كنيد از همه دوستان و آشنايان حلال بودى مي‌طلبم خداحافظ

امام رادعا كنيد .خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار 28/8/66   على عليرضائى خداحافظ

وصیت نامه شهید جعفر عباسى

نام  :جعفر

نام خانوادگى  :عباسى

نام پدر :على‌محمد

تاريخ‌تولد  :29/11/1343

ش.ش   :1205

محل‌صدورشناسنامه   :شيراز

 تاريخ شهادت  :25/10/65

بسم الله الرحمن الرحيم والذين جاهدوفينا لنهدينهم سبلنا

            اى صبا ازمن به اسماييل قربانى بگو            زنده برگشتن زكوى دوست رسم عشق نيست 

سپاس خداى را كه به ما جان داد ونعمت هدايت را به ما ارزانى داشت ورسولى چون محمد (ص) رابراى نشان دادن راهش هادى ما قرارداد سلام ودرود خدا وند براو وبر ايمه معصومين كه چگونه زندگى كردن وچگونه مردن را به ما آموختند سلام برمهدى موعود (عج) كه عاشقانش با آرزوى ديداروى سرخونين برخاك مى نهند سلام ودرود برادامه دهنده راه رسول گرامى خمينى كبير كه شجاعت وجوانمردى را ازعلى عليه السلام وحلم را ازامام حسن مجتبى وايثار را ازاباعبدالله وصبرواستقامت را ازامام سجاد وعلم را ازاما م باقر وامام صادق به ارث برد ازاينكه قلم را برسطح كاغذ مى چرخانم قصدم اين نيست كه ناصح يا واضع كسى باشم زيرا آنكه راه خويش را يافته ومؤمن ومعتقد به جمهورى اسلامى وعاشق ودرخط امام امت است ديگر احتياجى به نصيحت ندارد وآن‌كس را كه خون وپيام اين همه شهيد نتوانسته قلب سياه اورا روشنى بخشد وهنوزآگاهانه در هرلباسى تيشه برريشه اسلام وجمهورى اسلامى مى زند خون وپيام دهها وصدها شهيد ديگر دراو اثرى نخواهد داشت پس شايد قصد ازنوشتن وصيت اداى تكليف شرعى باشد لذاچند كلمه اى عرض مى كنم اولين صحبتم ازامام است من تاوقتى كه اورا نمى شناختم مرده اى متحرك بيش نبودم هنگامى زنده گشتم كه با شناخت وپيروى ازاو درخط جبهه وجهاد قرارگرفته آن‌گاه بود كه آسايش حقيقى را درسنگرهاى‌تنگ وتاريك جبهه يافتم وديگر نتوانستم ازآنجا دل بركنم آن‌قدر فكر مشكلات زندگى برمن فشار مى آورد كه گاهى احساس مى كردم كه ديگر نبايد درجبهه بمانم ولى مگر مى  توانستم آن‌جا را رها كنم عاشق اخلاص وصفا وصميميت بودم وجايى جز جبهه سراغ نداشتم دوستان زيادى درآنجا عاشق معبود گشتند وجان به جانان سپردند ومن حسرت خوردم كه چرا تا بحال زنده مانده ام گاهى به فكر شهادت فرو رفتم آرى كسى نمى تواند معناى آن را درك كند مگر اينكه عاشقش گردد وآن‌كه عاشقش گرديد ديگر دربين ما نيست چون كلام خداست كه مى فرمايد من عشقتنى عشقته ومن عشقته قتلته ومصداق حقيقى كلام خدا را با چشمان خود درجبهه يافتم گاهگاهى كه براى مرخصى به شهر مى آمدم ازجوكثيف وفاسد شهر دلم مى گرفت چاره اى نداشتم جر اينكه به سراغ دوستان قديمى خود كه قطعه شهدا بودند بروم و با آنها درد دل كنم و از آنها التماس كنم كه دست مرا هم بگيرند و از اين دنيا تنگ و تاريك نجات بخشدصحبت ديگرم با خانواده است پدرم و مادر عزيزم مى دانم كه فرزند خلفى براى شما براى شما نبودم و با رفتنم به جبهه نيز بر مشكلات سنگين خانواده مى افزودم اما مگر مى توانستم محبت و حب شما را با محبت خدا معامله نمايم اگر شما را دوست مى داشتم خدا را بيشتر واگر پيش خانواده ماندن وتا اندازه اى حلال مشكلات شدن مهم وواجب است اما جهاد و دفاع از اسلام مهمتر وواجبتر مى باشد بار پروردگار اين جهاد را از من بپذيرو سخنى با همسرم كه هنوزمدت زيادى از ازدواجمان نگذشته است مى دانم از هنگامى كه درخانه من واردى شدى با مشكلات دست وپنجه نرم مى كردى ولى چون كوه استوار بودى صلا ح خدا اين بود واوچنين مقرر فرمودكه ما بيش ازاين با هم نباشيم وهرطور كه خدا صلاح بداند ما هم بايدراضى باشيم سخنى با نورچشمم محمد مهدى : پدرم عزيزم آن‌روزى كه بدنيا آمده بودى نگاه برچهره‌ات انداختم خدا را شكر كردم وازاو خواستم تاتو را آن‌طور ى پرورش دهد كه موجب رضايتش گردى وسرباز ى براى امام زمان (عج) ، آروز داشتم كه تونيز درراه اسلام جان فدا نمايى وچه سعادتى براى امام زمان ازاين بهتر اميدوارم كه اين نوشته تا هنگامى كه بزرگ مى گردى باقى باشد وخود آن را بخوانى وخو د راه انتخاب نمايى درآخر عرض مى كنم كه حدود 2 ماه روزه قضا برگردنم است كه انشاءالله برايم بگيريد ضمنا اگر جنازه ام مفقود گرديد كه هيچ امااگرجنازه داشتم ازنظر شرعى اشكال نداشت خواهش مى كنم كه مرا غسل ندهيد وكفن نكنيد وبا لباس رزم بخاك بسپاريد چون ازهنگامى كه اين لباس را پوشيدم آرزو داشتم كه اين لباس كفن من باشد.

 من الله التوفيق جعفرعباسى

وصیت نامه شهید غضنفر عباسى‌نصب‌شيرازى‌نژاد

نام  :غضنفر

نام خانوادگى  :عباسى‌نصب‌شيرازى‌نژاد

نام پدر :خليل

تاريخ‌تولد  :29/11/1344

ش.ش   :96848

محل‌صدورشناسنامه   :شيراز

 تاريخ شهادت  :12/05/61

بنام خدا:خدا نخواسته باشد كه من ازتو جدا شوم حسين جان ، چه درحيات حسين جان ، چه درممات حسين جان . بادرود به رهبركبيرانقلاب جمهورى اسلامى ايران حضرت امام خمينى ودرود برخون پاك شهدا اينجانب غضنفر عباس نصب فرد شيرازى داراى شماره شناسنامه 96848 صادره از شيراز متولد سال 1344 فرزند خليل درحال سلامتى كامل وعاقلى كامل بدون اينكه كسى مرا تهديد كرده باشد اين وصيت نامه را مى نويسم چون من ازدارايى دنيا هيچگونه ثروتى ندارم فقط دارايى من ايمان كامل است كه به ا سلام دارم ودركمال صداقت امام خمينى را درحد اعلى دوست دارم چنانچه من شهيدشدم جنازه مرا طبق دستوررساله امام خمينى بخاك بسپاريد وازبراى اينكه من شهيدشده ام گريه و زارى نكنيد بلكه خوشحال باشيد چون يگانه آرزوى من شهيد شدن درراه خداست درپايان وصيت نامه همگى شمارا بخداى بزرگ مى سپارم ضمنا اشخاصى كه ازمن ناراحتى ديده اند اميدوارم مرامورد عفو قراربدهند انالله وانا اليه ارجعون باتقديم احترامات غضنفر عباس نصب شيرازى 30/3/61

شهید اله کرم قاسمی

نام  :اله‌كرم

نام خانوادگى  :قاسمى

نام پدر :عوض

تاريخ‌تولد  :15/12/1340

ش.ش   :561

محل‌صدورشناسنامه   :شيراز

 تاريخ شهادت  :15/02/61

بسم الله القاسم الجبارين.

 متن وصيتنامه برادر شهيد اله كرم قاسمى. عضو بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامى عشاير.

 و قاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين و اقتلوا هم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم و الفتنه اشد من القتل و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتى يقاتلوكم فيه فان قاتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاء الكافرين فان انتهوا فان الله غفوررحيم و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الذين لله فان انتهوا فلا عدوان الاعلى الظالمين. (بقره 189و193).

در راه خدا با آنان كه به جنگ و دشمنى شما برخيزند جهاد كنيد ليكن ستمكار نباشيد كه خدا ستمگر را دوست ندارد و هرجا مشركان را دريافتيد به قتل رسانيد و از شهرها برانيد چنان كه آنان شما را از وطن آواره كردند و فتنه گرى كه آنها كنند سخت تر و فسادش بيشتر از جنگ است و در مسجد الحرام با آنها قتال مكنيد مگر آنكه پيش دستى كنند در اين صورت در حرم آنها را به قتل رسانيد. اين است كيفر كافران اگر دست از شرك و ستم بردارند از آنها درگذريد كه خدا آمرزنده و مهربان است و با كافران جهاد كنيد تا فتنه و فساد از روى زمين برطرف شود و همه را آئين دين خدا باشد (مكانيسم برخورد با كافران).

تاريخ صحنه نبرد است سرتاسر صفحات اين كتاب كهن پر است از جنگ و جدالهاى خونين. نبرد حق عليه باطل پيروزى حق عليه باطل و زمانى غلبه زودگذر باطل بر حق. در اين كشمكش اجتناب ناپذير كه هر كس خود را از آن غافل سازد خيانت نموده است زمانى باطل در لباس ريا وتزوير و زمانى در لباس زور و زمانى در هرچه چهره ظاهر شده است تا بتوانند مرغك حق را در قفس كشند. ابرهاى تيره و تار جاهليت هرچند مى خواستند و مى خواهند از طلوع خورشيد نورانى جلوگيرى كنند و از سپيدى صبح در هراسند ولى سنت خداوند چنين مى باشد كه حق پيروز است و صبح نزديك است. والفجر و ليال عشر. در حاكميتهاى غاصب غيرخدايى انسانها حيواناتى هستند كه هيچگونه رأى و عقيده ندارند هرچه را كه حاكمان غاصب گفتند همان است در اين نظام پوسيده و غيرخدايى همه چيز در قفس است استبداد و زور و استثمار بر همه جا حاكم است حكومتگران نظامهاى غيرخدايى طاقت شنيدن هيچگونه حرف مخالفى را ندارند از نظر آنها بايد همه مطيع تام و صاحبان خود باشند حكومتگران اسبان افسار گسيخته اى هستند كه به هر جهت مى تازند و به هر كسى لگد مى زنند اما در حكومتهاى الهى زمينه اى مساعد براى رشد و شكوفايى انديشه ها و بارورى فكرها و مغزهاست. حكومت على (ع) مصداق عينى چنين مدينه فاضله اى است آنجا كه مى گويد من استبد برايه هلك و من شاور الرجال شارگها فى عقولها. براى انسانها ارزش قائل است و آنان را در انديشه خويش و سرنوشت خويش شريك مى داند در نظام الهى همه چيز بر پايه آگاهى است حتى انتخاب فكر و عقيده لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد. رشد و آگاهى از اركان نظام اسلامى است نه بندگى و ذلت و زبونى و نه زور و ستم و تزوير. حكومت اسلامى ستم را و تجاوز را به هيچ وجه نمى پذيرد و با متجاوز به مقابله برمى خيزد. و اكنون كه حكومت تجاوزگر و غيرخدايى صدام بر كشور اسلامى ما حمله نموده است دفاع بر هر مسلمانى واجب است بر اين نيت عازم جبهه جنگ هستم و اين راه را بدلخواه خويش انتخاب نموده ام تا به حكم قرآن بتوانيم متجاوز را به جاى خويش بنشانيم و به دشمن تجاوزگر گوشمالى دهيم. به اميد پيروزى حق عليه باطل و به اميد پيروزى مستضعفين بر مستكبرين و به اميد تحقق كلام قرآنى (و نريد ان من على الذين استضعفوا فى الارض و ...) و با درود به تمام رزمندگان اسلام و رهبر انقلاب اسلامى ايران. و اكنون كه عازم جبهه هاى جنگ هستم پدر و مادرم را سلام مى رسانم و از اينكه نتوانستم فرزند نيكويى براى آنها باشم معذرت مى خواهم بخصوص مادرم كه مى دانم چه زحمتهايى را براى پوزش من كشيده است و چقدر ناراحت خواهد شد. از او خواهش مى كنم اگر شهيد شدم هيچگونه ناراحتى به خود راه ندهد و براى من به هيچ وجه گريه و زارى نكنند و در ماتم من عزادارى نكنند كه موجب ذلت روح خواهد شد و از اينكه نتوانستم بارى از مشكلات فقر و تهيدستى كه بر دوش پدر و برادرانم مى باشد بردارم بسيار تأسف مى خورم و از برادرانم كمال معذرتخواهى را مى كنم و اميدوارم كه در زندگى بردبار باشند و بر پايه كلام ابوذر عجنت لمن لا يجدتوتا فى بيته ... عمل كنند و راهى را كه من رفته ام ادامه دهند و از آنها خواهش مى كنم وسايل تحصيل برادرانم كه مشغول درس خواندن هستند فراهم نمايند تا بتوانند جبران خساراتى را كه من بر خانواده وارد آورده ام نمايند و اگر چنانچه من شهيد شدم جنازه ام را به زادگاهم روستاى كمرآباد آوندى ببرند و در آنجا دفن نمايند. خداحافظ- اله كرم قاسمى.

سردار شهید احمد قناعتی

سردار شهید احمد قناعتی

بعد از سالها انتظار در انبوه غمی ماندگار که برشانه هایش سنگینی می کرد در آن شب خاموش فرصت کوتاهی یافت تا با بچه های گروهان دوم از گردان امام حسین (ع) که فرماندهی آنها را به عهده داشت گپ کوتاهی بزند و حرفهای صادقانه ای را باآنها درمیان بگذارد ، حرفهایی که شاید هیچ گاه بر زبان نرانده بود. حرفهایی که بوی چلچله می داد و بوی پرواز. همة بچه ها یک دل و یک زبان عهد کردند که تا آخرین نفس همراه او باشند و این گونه در حنابندان زخم با سالار شهیدان تجدید عهد کرده و خود رابرای عملیات فردا اماده کردند . نمی دانم شاید در آن شب اشک افشان این جملات را که امروز در وصیتنامة خونین او با زبان بی زبانی با هر دلسوخته ای سخن می گوید برزبان راند :

« شهیدان رفتند و شما ای پیام رسانان خون شهدا! ای کسانی که رسالت زینبی بردوش دارید! پیام ما را به گوش جهانیان برسانید وآن حاکمیت الهی است . ای پیام رسانان خون شهیدان!بدانید که استکبار جهانی از شرق و غرب و منافقین و مفسدین در راه شیطان جهاد می کنند وشما بادوستان شیطان بجنگید .ای برادران و ای پیروان حسین (ع) شهادت در راه خدا فوز عظیم است و همین خونهاست که تسریع کنندة ظهورحضرت مهدی (عج) می باشد. »

و سرانجام در فردایی خونین پس از 5/4 سال حضور مداوم در جبهه و شرکت در عملیاتهای مختلف ، چون شقایقی شرخ بردامان زخمی "فاو"شکفت و عاشقانه شاهد شهادت را در آغوش کشید .

آری سردار شهید احمد قناتی در تاریخ 18 اسفند 1364 و در عملیات والفجر8 در اثر اصابت ترکش خمپاره به آرزوی دیرینة خود رسید و بال در بال ملایک در آستان قرب الهی منزل گزید . با مرگ سرخ او ، سر و قامتی دیگر برخاک تفتیدة جنوب فرو افتاد تا سند پایندگی امتی باشد که به شهید و شهادت ایمان راسخ دارد. شهید قناتی در سال 1338 در شهر شیراز ودرخانواده ای متدین و مذهبی زاده شد و تحت توجهات پدر و مادری مهربان پرورش یافت . وی تحصیلات خود را تا سال سوم راهنمایی ادامه داد و مدتی بعد در بحبوحة انقلاب در جریان حرکات توفندة امت اسلامی علیه حکومت ستمشاهی قرار گرفت . او فردی رئوف ، مهربان و متین بود و به ائمه معصومین (ع) خصوصاً اباعبدالله الحسین (ع) ارادتی خاص داشت چنان که در قسمت دیگری از وصیتنامة خود در بزرگداشت مقام شهید چنین می نویسد:

« از همگی می خواهم که عزاداری برای ائمه به خصوص امام حسین (ع) را فراموش نکنید و در روز تشییع جنازه ام برای امام حسین سینه بزنید .»

و آن گونه که وصیت کرده بود در بهاران 1365 و در شکوفه باران تغزل بر دستهای هزاران عاشق دلسوخته تشییع و در گلستان دارالرحمة شیراز به خاک سپرده شد .

سردار شهید محمّد قنادی

سردار شهید محمّد قنادی

به سال 1329 در شیراز ودر جوار مرقد مقدس سید علاءالدین حسین – آستانه – کودکی قدم به خاکدان هستی نهاد که او را محمّد نامیدند واز بدو تولد با قرآن و معارف اسلامی آشنایش کردند .

شهید قنادی پس از گذراندن دوران کودکی ، درهفت سالگی روانة دبستان شد و تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم با موفقیت ادامه داد و بلا فاصله پس از آن به پوسیدن لباس سربازی مفتخر گشت و این دورة دوساله رابا سرافرازی به پایان رساند . سردار شهید محمد قنادی در بحبوحة قیام و انقلاب آزادیخواهان مسلمان با لبیک به ندای خمینی کبیر(ره) پا به مبارزه پرداخت . با شروع جنگ تحمیلی میدان را خالی نگذاشت ودرکنار بزرگ مردانی چون شهید دکتر چمران درستاد جنگهای نامنظم چریکی به هدایت و فرماندهی رزمندگان اسلام همت گماشت و پس از شهادت مظلومانة دکتر مصطفی چمران با حضور در تیپ امام سجاد (ع) در کسوت یک بسیجی مخلص بردشمن زبون تاخت وپس از مدتها تلاش و مبازره رسماً به عضویت سپاه پاسداران درآمد.

سردار شهید محمد قنادی در طول حیات پربار خود ودرزمان حضور در جبهه ، چنان خلاقیت و رشادتی از خود نشان داد که مسؤولیتهای مهمی چون فرماندهی خط آبادان ، مسؤولیت گردان حضرت فاطمه (س) ، جانشینی سپاه ناحیة بندرعباس و ... برعهدة وی گذارده شد و او با شرکت در عملیاتهای رمضان ، محرم ، خیبر ، بدر ، والفجر ، 1و 2 و 4 و 8 خاطراتی سبز از خویش بر جای گذاشت وسرانجام پس از سالها تحمل درد و فراق در 22 بهمن سال 1362 در طی عملیات تاریخی والفجر 8 روح بلندش از خاکدان دنیا به ملکوت اعلی پیوست و پاداش مجاهدتهاش خود را دریافت کرد. پیکر زخم احینش در تاریخ 28 بهمن 64 بردستهای امت شهید پرور شیراز تشییع و درکنار دیگر همرزمان به خون خفته اش به خاک سپرده شد .

در پایان با امید به اینکه از رهپویان راه سرخ او باشیم ، گوشه ای از وصیتنامة خونینش را تقدیم می داریم :

«شهادت اسلحة برّانی است که هیچ دشمن و قدرتی نمیتواند در مقابل آن مقاومت کند. کسی که آماده شهادت می شود قادر است بزرگترین قدرتها را به زانو در آورد . امروز اسلحة شهادت ، طاغوتیان و ابرقدرتها را به زیر کشانده و همة معادلات جهانی را برهم زده اند.»

سردار شهید علی اکبر قائمیان

سردار شهید علی اکبر قائمیان

هر دل شوریده ای با شنیدن نام جهرم وفسا به یاد حماسه آفرینی های رزمندگان سلحشور می افتد که نامشان با نام تیپ همیشه پیروز المهدی (عج) در آمیخته است ؛ بزرگمردانی که گوشة خاک جنوب و عرب شاهد قهرمانیها و دلاورمردیهای آنهاست . دراین مختصر نیم نگاهی به زندگی یکی از دیگر سرداران حماسه ساز المهدی (عج) داریم :

سردار شهید علی اکبر قائمیان در سال 1341 درجهرم چشم برابیآسمان گشود وباشکفتن اوّلین گل لبخند برگونه های آفتابیش ، بوستان آغوش پدر و مادری دلسوخته بر وی گشوده شد ودردامان عطوفت این دو بزرگوار پرورش یافت . از همان اوان کودکی اوّلین آیات نوربرزبان مبارک او جاری شد و روح لطیفش در چشمه سار قرآن و نماز تطهیر یافت . وی از شش سالگی قدم در راه کسب علم دانش گذاشت و پس از گذشت چندین سال ، با دریافت مدرک دیپلم اقتصاد از تحصیل فراغت یافت .

شهید علی اکبر قائمیان فعالیتهای سیاسی و انقلابی خود را ازدوران دبیرستان آغاز کرد و پس از طلوع فجر انقلاب به افتخار این پیروزی بزرگ به خیل سبز پوشان سپاه پیوست وچندین سال با جدّیّت تمام انجام وظیفه کرد. وی اندک زمانی بعد از شروع جنگ به همراه جمعی دیگر از سلحشوران خطّة فارس به جمع حماسه آفرینان طریق القدس پیوست و شجاعانه در عملیات آزادسازی بستان شرکت کرد . این شهید بزرگوار پس از اتمام عملیات به جهرم بازگشت و همزمان با غائلة خوانین محلی در فیروزآباد به این منطقه مأموریت یافت . وی پس از پایان مأموریت و تلاشهای موفقی که در سرکوبی اشرار و خوانین انجام داد ، باردیگر به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت وبا پذیرفتن مسؤولیت خطیر اطلاعات و عملیات در چندین عملیات از جمله فتح المبین و والفجر 1 شرکت کرد.

در تیرباران تابستان 1362 از آنجا که تیپ المهدی به منطقه غرب مأموریت یافته بود ، مسؤولیت سنگین وی آغاز گردید و روزهای متوالی قبل از شروع عملیات وظیفة خطیر شناسایی دشمن رابه نحو احسن انجام داده و سختکوش و استوار به انجام امور محوله پرداخت .

ساعاتی پس از شروع عملیات ، زحمات چندین ماهةاو و همرزمان صبورش درواحد اطلاعات و عملیات به ثمر نشست و عملیات پیروزمند والفجر 2 در کوههای سر به فلک کشیدة حاج عمران با موفقیت انجام پذیرفت امّا روح ناصبور این سردار جان برکف که سالیان عمر پر برکت خویش را درآروزی شهادت زیسته بود لحظاتی قبل از آزاد سازی پادگان حاج عمران ، از قفس تن آزاد و راهی دوردست آسمان گردید . دوم مرداد 1362 یادمان پرواز ملکوتی این عاشق واصل است .

... وبدینسان سردار شهید علی اکبر قائمیان بردار عشق ، اناالحق گویان به دیدار دوست شتافت . پیکر مطهر این سردار رشید جند روز پس از شهادت طی مراسمی باشکوه در جهرم تشییع و در گلزار شهدای فردوس این شهر به خاک سپرده شد ودرکنار دیگر همرزمان شقایق پیشه ای سر برآسودن گاه خاک نهاد .              

سردارشهید دکتر سید ابراهیم فقیهی

سردارشهید دکتر سید ابراهیم فقیهی

شهید سید ابراهیم فقیهی درسال 1326در نیریز و در خانواده ای روحانی و خوشنام از سلالة سادات دیده به جهان گشود . از بدو تولد در فضایی آکنده از معنویت پرورش یافت وپیش از ورود به مدرسه با قرآن وبسیاری از معارف اسلامی آشنا گردید. در هفت سالگی پا به حیطة علم ومعرفت گذاشت و تحصیلاتش را تا پایان مقطع متوسطه در زادگاه خویش ادامه داد. او در تمامی مراحل تحصیل شاگردی ممتاز و برجسته بود و از ابتدا در انجمن تعلیمات دینی مدرسه، فعالیتهای مؤثری داشت و پخش نشریات و جزوات مذهبی بر عهدة ایشان بود .

شهید فقیهی با دریافت مدرک دیپلم در رشتة علوم تجربی جهت گذراندن خدمت سربازی به شهرستان ساوه اعزام شد و ازهمزمان فعالیتش را در زمینه مسائل سیاسی آغاز کرد وبارها مورد تعقیب ، بازداشت و شکنجة نیروهای خود فروختة رژیم قرار گرفت لیکن هیچ گاه از ادامة راه باز نایستاد و با عشق و علاقة بیشتری به فعالیت خود ادامه داد.

شهید سید ابراهیم فقیهی پس از پایان خدمت نظام ، با شرکت در کنکور سراسری در رشتة علوم پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز پذیرفته شد و همزمان با تأسیس انجمن اسلامی دانشگاه به همراه عده ای از همرزمان خویش به فعالیتهای انقلابی روی آورد . وی از ارکان اساسی جهاد دانشگاهی شاخة پزشکی محسوب می شد.و در راه تحقق اهداف والای انقلاب از هیچ کوششی دریغ نداشت . او همچنین در راه اندازی و تشکیل شورای برنامه ریزی و نظارت بر امور بهداشت و درمان استان فارس جدیّت وو تلاشی پیگیر داشت . در سال 1348 پس از وقوع حادثه انفجار در خوابگاه دانشجویان که منجر به شهادت سه تن از دانشجویان گردید به جرم رهبری تظاهرات دانشجویی ، دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت . وی یک بار دیگر نیز به جرم مبارزة پیکیر و خستگی ناپذیر با منافقین به مدت شش ماه از دانشکدة پزشکی اخراج گردید.

شهید فقیهی فردی خود ساخته ، با تقوا و عاشق اهل بیت(ع) بود و نسبت به حضرت امام (ره) ارادت ویژه ای داشت. شجاعت توأم با شهامت جزء لاینفک زندگانی سراسر عشق و ایمان او بود . وی همواره سعی داشت بین روحانیت و دانشگاه ارتباطی تنگاتنگ برقرار نماید؛ در این راستا با شهید محراب حضرت آیت الله دستغیب وآیت الله محلاتی د رتماس مستمر بود.

با شروع جنگ تحمیلی دکتر فقیهی نخستین گروه امداد پزشکی در خوزستان را تشکیل داد و خود به همراه دیگر همرزمانش به اهواز عزیمت کرد . وی نزدیک به یک سال از زمان جنگ را درک کرد و در طول این یک سال ، یارو یاوری دلسوز برای مجروحین جنگ – این پر شکستگان عرصه های خون وقیام – بود .

از دیگر فعالیتهای این شهید بزرگوار می توان تشکیل کمیتة کمک به عشایر ، تشکیل جامعة اسلامی تقوا ، راه اندازی انجمن اسلامی پزشکان ، راه اندازی و تشکیل صندوق قرض الحسنة «اندوخته های خاتم »و تأ سیس شرکت تعاونی در شهرستان نیریز و نیز تهیه و چاپ نشریه ای در ساوه اشاره کرد.

شهید دکتر سید ابراهیم فقیهی پس از عمری مجاهدت و مبارزه سرانجام در روز 17 مهرماه سال 1360 در دانشگاه شیراز و در جریان تروریست منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت و با پیکری خونین به خیل شهیدان انقلاب اسلامی پیوست .

فرازی از وصیتنامة شهید :

«همسرم ! همیشه سعی کن که راه تو ، راه خدا وپیغمبر وامامان باشد و یک لحظه از یاد خدا غافل مباش که مبدأو منشأ هرکس به سوی خداست . در تربیت فرزندان من در راه ایدئولوژی اسلامی کوشا باش . »

سردار شهید اکبر فرهادی  

سردار شهید اکبر فرهادی 

بعدازروزها انتظار در انبوه غمی ماندگار که عمریست بر شانه هایم سنگینی میکند امروز عصر را به زیارت گلزار شهدای فردوس اختصاص دادم . راه که میروی آسمان با تو می آید ، به گلزار که میرسی با احتیاط قدم بر میداری فکر میکنی به شلمچه رسیده ای ، نگاهت آرام آرام بر روی چهره هایی آفتابی می لغزد و در ناگهانی سرخ دیروزها ی خون و خاطره را تکرار می کنی . یاد بچه های تیپ المهدی (عج) می افتی خودت را فراموش می کنی و با (مرتضی)با (شهید اسلامی ) ، شهید کوشکی و... هم پیاله می شوی ، یک لحظه به خودت می آی بر مزار گلگون کفنی از خطّة نخل خیز جهرم ایستاده ای ، زندگینامة خودت را که بر روی سنگی ستبر حک شده است مرور می کنی : آرامگاه سردار شهید اکبر فرهادی ، فرزند میرزا بابا ، متولد 1336 که پس از عمری جهاد و مبارزه در تاریخ 3/5/1362در محور "حاج عمران " به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

انگار کمی دیر کرده ای ، نزدیک به شانزده سال است که شهید فرهادی در لبخندی معصوم خلاصه شده است . لبخندی که خلاصة عشق است .؛ خلاصة آفتاب است ؛ خلاصة تمام خوبیهاست .

لبخندتو خلاصة خـوبـیهاست    لختی بخند ، خنده گل زیباست

پیشانیت تنفس یک صبح است صبحی که انتهای شب یلداست

آنچنان غرق تماشای فضایی که آسمان در چشمهایت خیره مانده است ،از تمام دنیا دل کنده ای که پیرمردی دوباره سلامت میکند ؛

سلام از ماست پدرجان !

می داند که دنبال خودت می گردی ،با جملاتی کوتاه و شکسته و گاه نامفهوم از خصوصیات اخلاقی شهید می گوید:

«پسر میرزا باباست ، میگویند در جبهه فرمانده بوده است،پسر متواضع و افتاده ای بود، همیشه خندان بود و به نماز  اول وقت و حضور د رمراسم مدح و سوگواری ائمه اهمیت می داد . بی ریا بود و دوست می داشت که گمنام بماند، هیچ گاه از مسؤولیتها و فعالیتهایش برای کسی تعریف نمی کرد . مدتی بعد از شروع جنگ ازدواج کردو الان علی دیگر برای خودش مردی شده (منظورش تنها فرزند شهید است ) . بعد از انقلاب وارد سپاه شد و از طریق سپاه به جبهه رفت . در عملیات فتح خرمشهر ، بیت المقدس ، والفجر مقدماتی و والفجر2 و عملیاتهای مختلفی که در بین این دو عملیات انجام شد شرکت کرد . البته شهید قبل از جنگ سه ماه هم در کردستان به جنگ

...منافقین رفته بود .

 از مسؤولیتهای شهید سؤال می کنی ، پیرمرد در برزخی از دانستن و ندانستن می گوید:

«گفتم که در جبهه فرمانده بود ، فرماندة گردان امیرالمؤمنین (ع) از تیپ 33 المهدی (عج) ، البته مدتی هم فرماندهی زرهی این تیپ رابه عهده داشت . » بعد خودش را کمی جمع و جور می کند و ادامه می دهد : «شهید بعد از گرفتن دیپلم به خدمت سربازی رفت . محل خدمتش زاهدان بود . بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه جهرم درآمد و مدتی مسؤولیت اردوگاه مجاهدین رانده شده از عراق را به عهده گرفت . بعد هم به فرماندهی سپاه قیر منصوب شد و چندین ماه تمام با دل وجان انجام وظیفه کرد . »  

هنوز مغزت پر از سؤالهای جور وواجوراست که پیرمرد جارویش را از زمین بر می دارد و اجازة رفتن می خواهد و تو از شرم این همه تواضع دستهایش را می فشاری و در لکنتی معهودبا او خداحافظی می کنی. با حال و هوایی که از دیدار شهدا گرفته ای بار دیگر به زندگی و دغدغه های همیشگی اش بر می گردی امّا دنیا هر چه قدر دست و پا گیر باشد هنوز می توانی جملاتی از خوننامة شهید که در سر رسید کنگره سرداران به چاپ رسیده است را مطالعه کنی :

«خواهران ! از شما می خواهم که حجاب خودتان را رعایت کنی هم رضایت خدا و هم شهدا را فراهم کنید .همسرم ! طبق دستورات اسلام رفتار نما و ناراحت نشو که خدا تورا امتحان کند ، بایستی از این آزمایشها سربلند بیرون بیایی و اگر انسان تقوا داشته باشد و معتقد به ولایت ائمه و یگانگی خدا و روز قیامت باشد در نزد خدا عزیز و گرامی است . »

سردار شهید کرامت الله غلامی

سردار شهید کرامت الله غلامی

روستای صحرارود فسا که در چند کیلومتری این شهرستان ، مهربان و صبور بردامان تپه ای سنگی آرمیده است ، یادمان خاطرة دلاور مردان غیوری است که سراز پا نشناخته و بی پروا در قاف عشق و حماسه آشیان ساختند. سردار شهید کرامت الله غلامی در چنین حال و هوایی زاده شد . وی چهارمین فرزند خانواده بود و درگرمای طاقت سوز تابستان 1339 پا به عرصة حیات گذاشت . خانوادة شهید غلامی در حالی که وی سومین سال زندگی خود را می گذراند راهی شیراز شده و رحل اقامت در شهر رندان افکند . کرامت الله درحالی که ششمین بهار زندگی را درهیأت اطلسی و نرگس لبخند می زد ، راهی مدرسه شد و بعد از چندین سال تلاش و کوشش نتیجة زحمات چندین سالة خود را با کسب مدرک دیپلم اقتصاد دریافت داشت . سردار شهید غلامی در آخرین روزهای دبیرستان در جریان انقلاب و حرکات توفندة مردمی قرارگرفت و با شرکت در فعالیتهای ضد رژیم تکثیر و توزیع اعلامیه های امام ، دین خود را به اسلام و انقلاب ادا نمود.

وی بعد از پیروزی انقلاب علاوه برآموزش هایی که در دورة سربازی دیده بود از طریق بسیج عازم میناب گردید و دورة آموزشهای مختلف از جمله آموزش غواصی و تخریب و خنثی سازی مین را در این شهر با موفقیت پشت سرگذاشته و پس از شروع جنگ تحمیلی با کوله باری از تجربه ، راهی مناطق جنوب گردید . وی در جبهه نیز کماکان به عنوان مسؤول آموزش نظامی به انجام وظیفه پرداخت ؛شور و التهاب درونی شهید او را بارها به خط مقدم جبهه کشاندو با عنوان جانشین فرماندهی گردان در عملیاتهای مختلفی از جمله کربلای 4و5 شرکت کرد . وی در عملیات اخیر بعد از شهادت فرماندة گردان – شهید قادر سلیمانی – فرماندهی و هدایت گردان را به عهده گرفت . امّا در ادامة عملیات خود نیز به مقام عظمای شهادت نایل آمدو جونان آفتاب بر سر شانة  مجروح "شلمچه"گذاشت . بیستم دیماه 1365 یادمان پرواز آسمانی اوست . پیکر مطهر شهید پس از دوماه در منطقه کشف ودر21 اسفند همان سال بر دستهای قدر شناس امت اسلامی تشییع و به خاک سپرده شد.

فرازهایی از وصیتنامة شهید :

« مادرم! سرت را با افتخار بالا بگیر و بکو مادر شهیدی واز مردم بخواه تا به تو تبریک و تهنیت بگویند زیرا جوان تو از دست نرفته است بلکه در جوار حق تعالی و اولیاء خدا جا گرفته است .»    

«ای آنکه اسلام را یاری می کنی در هر لباس و هر مکانی ، نباید دلسرد شوی زیرا به قول رهبری ، مهم ادای تکلیف است ؛ مهم این است که زیر بار ستمگر نرویم و اسلام باقی بماند . مسلمان می داند که چه بکشد و چه کشته شود پیروز است . »

سردار شهید کرامت الله غلامی مدتی قبل از شهادت تأهل گزید که ثمرة این ازدواج دختری به نام زینب است و اینک این خاتون کوچک یادگار بزرگیهای اوست .

سردار شهید حسین عیدی

سردار شهید حسین عیدی

شهر مذهبی و شهید پرور نی ریز در حاشیه آرام بختگان ، زادگاه دریادلان طوفان ستیزی است که در موج خیز حادثه ، چونان امواج خروشان بر دشمن بعثی هجوم آورده و خواب مردابی آنها را برآشفتند، عارفان دلسوخته ای که در شبهای سبز نیاز چکه چکه از چشمهای خویش فرو چکیده و در ذلال دلهای آسمانی شان دوست را به استغاثه نشستند . در این مختصر ، دفتر حماسه های تیپ قهرمان آفرین 33 المهدی (عج) را ورق خواهیم زد وبا یکی از سرداران شهید نی ریز آشنا خواهیم شد:

سردار شهید حسین عیدی در سال 1338 در نی ریز قهرمان و شهید پرور دیده به جهان گشود و در دامان پرمهر پدر و مادری مؤمن و رنجدیده پرورش یافت . ازهمان کودکی ، عشق و ایمان ، آیه آیه از لبهای روزه دار او تلاوت شد و روح ملکوتی اش در چشمه سار نماز و نیایش تطهیر یافت . وی تحصیلات خود را در زادگاه خویش آغاز کرده و پس از سالها تلاش و کوشش ، نتیجه زحمات خود را با اخذ مدرک دیپلم طبیعی دریافت داشت .

شهید حسین عیدی که در ایام شکوهمند انقلاب در فعالیتهای مختلف اعم از پخش و توزیع اعلامیه های حضرت امام (ره) و شرکت در تظاهرات و راهپیمایی های ضد رژیم حضور چشمگیر داشت . پس از پیروزی انقلاب نیز با عضویت در بسیج خود را آمادة دفاع از دستاوردهای انقلاب نمود . باشروع جنگ تحمیلی مردانه سلاح برگرفت وبه امواج خروشان ایثار پیوست . شهید در گوشه ای از وصیتنامة خونینش انگیزة خویش را از حضور در جبهه این گونه بیان می دارد :

« ... در راه عقیده ای جهاد می کنیم که برحقانیت آن کاملاً آگاهیم .»

سردار شهید حسین عیدی بعد از اوّلین اعزام (13/8/60) در عملیاتهای مختلفی از جمله فتح المبین ، محرّم ، والفجر مقدماتی و خیبر شرکت کرد و مسؤولیتهای مختلفی از جمله فرماندهی و معاونت گروهان را به عهده گرفت . وی همچنین در عملیات بدر فرماندهی گردان کمیل تیپ 33 المهدی (ع) را عهده دار گردید و تا لحظة شهادت در این سمت باقی ماند.

روح عطشناک و سراسر اشتیاق شهید سرانجام در آستانه بهار 1364 رهاتر از باد در بیکران آسمان به پرواز درآمدو در مقام منزلت دوست مأوا گزید . "شرق دجله" در روز 26 اسفند 1363 غم از دست دادن این سردار شهید را یک غروب ، خون گریست و آسمان زخمی "بدر" تانوید صبحی دیگر تن پوش نیلی شب را برتن تبدار خویش پوشید و بدینسان مردی از مردان خون و حماسه به خیل شهدای هشت سال دفاع مقدس پیوست .

سردار شهید امام قلی عزیزی

سردار شهید امام قلی عزیزی

منطقة عشایر نشین باباکلان گچساران در سال 1342 شاهد تولد کودکی از طایفة کشکولی بزرگ بود که او را امام قلی نامیدند . وی در دامان پرمهر طبیعت پرورش یافت و در زلال زمزمة چشمه ساران ، روح عطشناک خویش را سیراب ساخت . وی در شش سالگی قدم در راه تحصیل علم و دانش گذاشت و پا به پای بچه های روستا راهی مدرسة ابتدایی باباکلان گردید . شهید امام قلی عزیزی ، مدرسة شبانه روزی عشایری نورآباد ممسنی را جهت ادامة تحصیل برگزید ویکی از دوسال از دورة متوسطه را نیز درهنرستان فنی این شهر به کسب علم و معرفت پرداخت . وی دوسال آخر تحصیل را در گچساران با دریافت مدرک دیپلم فنی رشتة اتومکانیک به پایان رساند. وی که دیرزمانی قبل از پیروزی انقلاب با حزب الله گچساران به فرماندهی شهید بشارت فعالیت داشت ، در دورة متوسطه و همزمان با به فرماندهی شهید بشارت فعالیت داشت ، در دورة متوسطه و همزمان با ایام شکوهمند انقلاب اسلامی نیز در صف اوّل قیام با مشتهای آهنین ، انزجار خوداز رژیم ستمشاهی را اعلام داشت .

شهید عزیزی پس از پیروزی انقلاب وبعد از گذراندن آموزشهای لازم دربسیج ، فعالیتهای مداومی راباکمیتة انقلاب اسلامی آغاز کرد. وی در سال 1360 و اندک زمانی بعد از شروع جنگ رسماً به عضویت سپاه پاسداران گچساران درآمد ودرهیأت یک پاسدار جان برکف ، راهی جبهه های حق علیه باطل گردید. وی در مدت زمان حضور در جبهه در عملیاتهای مختلفی از جمله کربلای 2، 3، 4و5 شرکت کرد و مسؤولیتهای مختلفی را عهده دارگردید که از آن میان می توان به این موارد اشاره کرد :

مسؤول کارگزینی قرارگاه نوح (ع) و قائم مقام تیپ 48 فتح

شهید عزیزی علاوه بر مسؤولیتهای یادشده ، در پشت جبهه نیز مسؤولیتهای خطیری را به عهده داشت . وی تا سال 1364 در گچساران مشغول به خدمت بود امّا در ادامه راهی شیراز گردید و دربسیج عشایری مشغول به خدمت شد و ضمن همکاری با شهید نریمانی به عنوان مسؤول یکی از نواحی دهگانة عشایری انجام وظیفه کرد.

بعد از شهادت شهید نریمانی، فعالیتهای زیادی را برای تبدیل بسیج عشایری به سپاه عشایری انجام داد و سرانجام با تلاش بسیار به این کار توفیق یافت . از دیگر مسؤولیتهای شهید به موارد زیر می توان اشاره کرد :

فرماندهی یگان رزمی عشایری فارس؛ فرماندهی حوزه مقاومت امام علی طایفة شش بلوکی ، جانشینی سچاه عشایری فارس که در ادامه به فرماندهی آن منصوب گردید و در زمان شهادت نیز این مسؤولیت را برعهده داشت .

نهم اسفند ماه 1366 یادمان پرواز ملکوتی این عاشق صادق است . او پس از عمری تلاش و مبارزه سرانجام در آستانة بهار 1367 چونان لاله ای پرپر  بر دامان زخمی "صفره" در استان سلیمانیة عراق شکفت و دربهاران لاله و سنبل بر دستهای مردم قدرشناس "باباکلان " تشییع و در قطعة شهدای این روستا به خاک سپرده شد . در پایان ، فرازهایی از مناجات نامة این عاشق واصل را تقدیم می داریم :

« خدایا! پروردگارا! بی نهایت به درگاهت شکر که توفیق خدمت را به من عنایت فرمودی و مرا از بی تفاوتی و غفلت رهانیدی و به صفوف لشکریان حق پیوند دادی . خدایا ! به من ارزش دادی امّا توفیف نگهداری این ارزش را هم عطا کن . »

سردار شهید غلامحسین (حمید) عارف

سردار شهید غلامحسین (حمید) عارف

چشمهایی که روزهای زخمی شان را بر چنار های مجروح " پیر مراد " دخیل بسته اند ، ( عارف ) را بهتر از تمام مردم شهر می شناسند ، شاید شب گریه های زهرایی اسلامی نسب را در پس کمنامی شهر به یاد نیاورند اما عارف رنجمویة سالیان آنهاست . چشمت که به سواد شهر می افتد تصویر آفتابی و ملکوتی مردی را می بینی که خیلی ها او را به نام آقای عارف می شناسند  شاید هم آنهایی که در کلاسهای درس او ، الفبای مهربانی را عارفانه آموختند ، اما بچه های هشت سال دفاع مقدس بارها حمید را در سادگی نامش صدا کردند . از دوست شاعرم اسماعیل خواسته بودم تا کمی از حمید برایم بنویسد و او با قلم شیوایش ، زخمهای بی مرهم خویش را این گونه برسپیدکاغذ رانده بود : «فرشتگان در آسمان ، گرم پای کوبی میلاد مولود کعبه بودند که اولین بغض حمید عارف در خانواده ای معطر به بوی اذان واقامه شکست. دوران پرخاطره کودکی را در بوستان آغوش پدر و مادری رنجدیده زیست و چون جوانه نضج کرد و قد کشید و با شروع سن تحصیل نام دوست را در مشقهای شبانه اش تکرار کرد . هنوز سال دوم دبیرستان را به پایان نرسانده بود که فقر و فاقه ای که سالکان دوست هیچ گاه با آن غریب نبوده اند ، او را ازادامه تحصیل بازداشت اما او خستگی ناپذیر و مصمم در مدرسه شبانه ، دستهای از کار پینه بسته اش را شبها با قلم آشنا کرد و سرانجام درسال 1355 پاداش رنج تحصیلش را با اخذ مدرک دیپلم دریافت کرد . وی سپس در دانش سرای مقدماتی شیراز در رشته حرفه وفن مشغول تحصیل گردید.اولین سال دانشسرا خاطره انگیز ترین سال زندگی حمید بود زیرا در آن سال پیوند سبز و مبارکی را با شریک همواره زندگی اش بست و این در حالی بود که مبارزات انقلابی او علیه رژیم طاغوت به اوج خود رسیده بود .

بعد از پیروزی انقلاب سایه مهربان حمید به عنوان معلمی دلسوز برسر دانش آموزان روستا های محروم اطراف داراب کشیده شد و یقیناً آن دانش آموزان هیچگاه چهره مأنوس و مهربان ( آقای عارف ) را از یاد نخواهند برد سال 1358 سنگر جهاد سازندگی داراب پذیرای قدمهای استوارش گردید و به عنوان مسؤول جهاد مشغول به خدمت شد . بعد از شش ماه سپاهیان داراب مقدم او را به عنوان فرمانده سپاه گلباران کردند . درایت ، کاردانی و مدیریت شایسته شهید عارف باعث شد تا با حفظ سمت به عنوان شهردار منصوب گردد تا زمینه آسایش و زیبایی شهر مرد پرور امام حسن مجتبی (ع) را فراهم آورد .

... اما حمید متعلق به اینجا نبود و سرانجام بهشت زمینی اش را پیدا کرد . جبهه های نبرد اسلام و کفر ، جایگاه واقعی او بودند عملیاتهای مختلف مانند شکست حصر آبادان و رمضان هنوز نعره های مردانه حمید را به خاطر دارند و او از هر عملیات ترکشی را به یادگار در بدنش نگه می داشت .

... و سرانجام در سال 1361 وبه هنگام غروب خونرگ بیست و یکم رمضان ، شمشیر ملجم صفتان ، پیشانی روشن فرماندة قهرمان گردان 939 لشکر المهدی (عج) را شکافت تا او که میلادش به میلاد مولایش علی (ع) گره خورده بود همصدا با محبوبش ندای "فزت و رب الکعبه" را سردهد و راه آسمان را درپیش گیرد . »

در پایان چکیده ای از خوننامة سردار شهید غلامحسین (حمید) عارف را تقدیم می داریم ، امید که جمله از پویندگان راه سرخ اوباشیم:

« خدایا ؛ من خجالت می کشم که در روزقیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم . بارپروردگارا ! از تو می خواهم هرزمان که صلاح دانستی شهید شوم . ضمن آنکه به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم گردانی ، بدنم تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم.»

سردار شهیدمهدی فیروزی

سردار شهیدمهدی فیروزی

سردار شهید مهدی فیروزی در سال 1335 در شیراز و در خانواده ای مذهبی ومتدین دیده به جان گشود. برحسب علاقة پدرش که دوست داشت مهدی در محیطی اسلامی مراحل تحصیل را بگذراند وارد دبستان صدرا شد . انس با قرآن از کودکی با جان اوآمیخت ودر دامان پاک مادرو پدر بزرگوارش پرورش یافت . پس از گذراندن دورةابتدائی و راهنمائی،دبیرستان مهدیه را که در آن زمان کانون تجمع بچه های مذهبی را بود برای ادامةتحصیل برگزید اما پس از سه سال به جهت علاقه ای که به کارهای فنی داشت وارد هنرستان شد و در رشتةبرق ادامه تحصیل داد. فعالیتهای سیاسی- مذهبی شهید عملاًاز سال ورود به هنرستان آغاز شد . مهدی در این زمان به اتفاق جمعی دیگر ازهنرجویان جلساتی مخفیانه تشکیل می داد که این جلسات بعضاًدر مسجدشیشه گرها تشکیل می شدو شهیددرآن حضوری فعال داشت.شهید فیروزی پس از مدتی فعالیت در ایران،خارج از کشور راجهت انجام فعالیتهای سیاسی برگزیدوبه همراه گروهی ازطلاب علوم دینی جهت آموزش نظامی جوانان مسلمان لبنان به طورمخفیانه از طریق پاکستان و سوریه وارد این کشور اسلامی شدتا وظیفة خود را آنسوی مرزهای کشور به انجام برساند . وی در لبنان با بزرگانی چون شهید محمد منتظری و شهید سید علی اندرزگو رابطه ای صمیمانه داشت. شهید مهدی فیروزی در ادامةفعالیتها و مبارزات خود به کشورهای اروپائی از جمله فرانسه و انگلستان مسافرت کردو در شهرهای پاریس و لندن گوشه ای از فعالیتهای خود با انجام رساند.

این مبارز گمنام و این پرندة مهاجر همزمان با ورود امام به ایران اسلامی به کشور بازگشت و در شیراز به ادامة فعالیتهای سیاسی پرداخت . وی از بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی در این شهر بود. شهید فیروزی که سالها درد و رنج و محنت را بر دوش کشیده بود با عزمی راسخ و با کوله باری از تجربه،سلاح برگرفت و به خیل سبز پوشان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. وی مسئولیت اطللاعات و تحقیقات سپاه را برعهده گرفت و در ادامه به عضویت شورای فرماندهی درآمد.

شهید فیروزی همواره بر ارتباط سپاه و روحانیت تأکید می ورزید و خودنیز با شهید محراب آیت الله مدنی ارتباط مداوم داشت و خود را مرید این مراد واصل می دانست.

....سرانجام پس از شبی طولانی که با رازونیاز ومناجات گذشت در صبحی خونین، تیرهای زهرآلود از کمان کینة منافقان کوردل بیرون جهید و بر دل این یاور صادق اسلام و امام فرو نشست . شهید فیروزی در حالی که از منزل به طرف سپاه در حرکت بود مورد سوء قصد منافقین قرار گرفت و به خیل شهیدان انقلاب اسلامی پیوست . 28 مهرماه 1360 خاطرة پرواز ملکوتی این شهید بزرگوار را در دل خونین خود جای داده است.

سردار شهید حمید رضا فرخی

سردار شهید حمید رضا فرخی

شیراز قهرمان در 28 مهر ماه 1341 شاهد تولدکودکی از نسل شقایق بود؛ کودکی که دوران پر نشاط کودکی را تحت حمایت پدر و مادری مهربان در کسب معارف مذهبی گذراند و با فراگرفتن آیاتی چنداز کلام نورانی الهی، دل و جانش را در این زلال مقدس جلا بخشید و در همان دوران کودکی به همراه پدر به زیارت عمرةبیت الله الحرام تشرف یافت . حاج حمید رضا فرخی دوران مختلف تحصیل را به ترتیب پشت سر گذاشت و سرانجام با دریافت مدرک دیپلم از دبیرستان خوارزمی شیراز به این دوره از تحصیل نیز پایان داد .

او که دوران پرشکوه انقلاب با پخش اعلامیه های حضرت امام و شرکت در تظاهرات و راه پیمائی های ضد رژیم حضوری فعال داشت بعد از انقلاب نیز به خیل عاشقان ابا عبدالله الحسین (ع) در سپاه پاسداران پیوست و پس از مدت کوتاهی با شروع جنگ تحمیلی از طریق بسیج سپاه پاسداران استان فارس به جبهه اعزام گردید. شورو شوق عارفانه ای که از حنجرةآسمانی او بیرون می تراوید فضای ملکوتی جبهه را از عطرتوسل وکمیل معطر می ساخت و حال و هوای خاصی به مردان حماسه ساز جبهه می بخشید . شهید فرخی درمدت زمان حضور در جبهه در عملیات های متعددی از جمله عملیات بدر شرکت کردو پیکر مطهرش بارها آماج تیر وترکش دشمن بعثی قرارگرفت. وی علاوه بر مسئولیتهای خطیری که درجبهه به عهده داشت در پشت جبهه نیز فرماندهی آموزش نظامی نیروهای بسیجی را عهده دار بود.

در روز بیست وششم اسفند 1363 در یک ناگهان سرخ ،گلولةتانک دشمن به سنگری در جنوب دجله اصابت کرد و تعدادی از بسیجیان فداکار از جمله سردار شهیدحاج حمید رضا فرخی عاشقانه به دیدار دوست شتافتند . عملیات بدر یادمان پرواز ملکوتی این عاشقان دلسوخته و ده ها شهید گلگون کفنی است که درراه دفاع از نظام مقدس اسلامی جان باختند.

سردار شهید محمد غیبی

سردار شهید محمد غیبی

در اول خردادماه 1341در حالیکه شهر شیراز سرمست ازعطر نارنج و بوی گل سرخ پذیرای رندان دلسوختة عالم بود،دلاور مردی از تبار شقایق پا به عرصة حیات گذاشت تا افتخار شهر و دیار خودمیباشد. محّمد هدیه ای غیبی و آسمانی بودکه به خانواده ای متدین و مذهبی در شیراز عطا شد. شهید محمد غیبی دوران کودکی را در زادگاه خود شیراز ودر جوار بارگاه ملکوتی شاه چراغ احمد بن موسی(ع)گذراند و در هفتمین بهار زندگی پا به حیطة علم و فضل و دانش گذاشت . دوران تحصیل را تا سوم متوسطه ادامه داد و این در حالی بود که کشور اسلامیمان در بحبوحةانقلابی عظیم می رفت تا آخرین ریشه های فسادو تباهی را از باغ خزان رسیدة میهن بر کنده و نظامی الهی وآسمانی را بنیان نهد. شهید غیبی همدوش و همصدا با امت اسلامی و با شرکت در تظاهرات و راهپیمائی های ضد رژیم و با پخش اعلامیه های حضرت امام(ره) دین خود را به اسلام وانقلاب ادا نموده و از هیچ کوششی در جهت اعتلای فرهنگ اسلام در جامعه دریغ نداشت.

سردار شهید محمد غیبی جزء اولین کسانی بود که پس از آغاز جنگ ، عاشقانه پا به عرصه های نبرد گذاشت و تا لحظة شهادت بطور مستمر در جبهه های حق علیه باطل به دفاع از نظام و ولایت پرداخت. وی در غالب عملیاتها از جمله عملیات فتح المبین ، بیت المقدس ، بدرو کربلای 4و5 شرکت داشت و به علت استعدادهای درخشانی که از خود بروز داد از همان ابتدا مسئولیتهای مهمی بر عهدة او نهاده شد:مدتی مسئولیت گردانهای قائم را به عهده داشت و مدتی نیز قائم مقام تیپ امام حسن (ع) بود.

سردار شهید محمد غیبی که بارها پیکر مطهرش آماج تیر و ترکش دشمن بعثی قرار گرفته بود سرانجام در تاریخ 25دیماه 1365 آخرین زخم نیاز رابرجان پذیرفت و در بارگاه بی نیاز سر بر آستان شاهد لایزال گذاشت و به نام مقدس شهید ، افتخار یافت . 25دیماه همچنین یادمان پرواز ملکوتی دیگر یاران عاشق او از جمله سرداران شهید، هاشم اعتمادی و جواد روزیطلب است که همه بر اثر آتشبار مسلسل یکی از نوادگان شیطان پلید بعثی ، چون سروی استوار بر خاک خونین شلمچه فرو افتاد .

از شهید غیبی فرزندی بنام محّمد حسن به یادگار مانده است که شهید قبل از شهادت نام مبارک خود را بر اونهاد . تواضع و فروتنی ،ایمان و اخلاص،زیبندةمعنویت مردی بود که به جمال فقر و سادگی آراسته بود و اینک از آنهمه خوبی خاطراتی زخمی مانده است و لبانی متبسم که چهرة آسمانی او در قالب کهنة دلهامان رو حانیتی خاص بخشیده است:

منهم شهید داده ام ای زخم نامـراد

دل داده ام به او دل در خون تپیده را

آخر مگر نه مثل تو مصلوب کرده ام

درقـاب درد چـهرةمـردی تکـیـده را

اما شهید مـن شبی آرام سـر نـکرد

انــدوه تیغـهای غـلاف- آرمـیـده را

هرشب بیاد سبز کسی تیغ بسته بـود

خون می شکفت نقش بـهاری نـدیـده را

سردار شهید محمد رضا عقیقی

سردار شهید محمد رضا عقیقی

شهید محمد رضا عقیقی درسال 1341 در شیراز و در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود . دستهای پر عطوفت خانواده ، اورا از همان کودکی به آغوش مهربان مساجد سپرد تا با صدای گرم خود گلدسته هارا به آوای اذان بنوازد و نوای توحید و دعوت به خیرالعمل را در همه جا سر دهد. از کودکی با قرآن مأنوس گردید و در اوقات فراغت با تلاوت قرآن و با شنیدن آوای روح بخش قاریان جان شیفته و عطشناک خود را از زلال کلام ربّانی سیراب ساخت.

شهید عقیقی دوران تحصیل را تا مقطع عالی ادامه داد ، و سرانجام مدرک کارشناسی الهیات را که نتیجة زحمات چندین سالة او را در امر تحصیل علوم دینی بود از دانشگاه دریافت داشت.

وی همزمان با اوج گیری مبارزات مردمی علیه حکومت ستمشاهی با درایت کامل به تبیین فلسفه انقلاب پرداخت و با تکثیر و توزیع اعلامیه های حضرت امام (ره)و با راه اندازی و شرکت در تظاهرات و راهپیمائی های مختلف نقش بسیار حساسی را در برقراری نظام اسلامی عهده دار گردید.

پس از پیروزی انقلاب نیز زبان گویای او ، مبلغ قرآن و معارف اسلامی د رگوشه گوشة میهن اسلامی حتی دور افتاده ترن روستاهای کشور بود. دعای کمیل را بسیار دلنشین قرائت می نمود وذکر معصومین علیهم السلام و آیات شریف قرآن همواره زینت کلام او بود . محمد رضا عقیق در طول هشت سال دفاع مقدس در جبهه های حق علیه باطل حضوری مداوم داشت و با مسئولیتهایی که عهده دار گردیددر عملیاتهی رمضان ، فتح المبین ، والفجر و کربلای 4و5 شرکت کرد . کلام ملکوتی او که از حنجره های آسمانی بر می خاست فضای روحانی جبهه را حال و هوائی خاص بخشیده و روحی تازه در رزمندگان همیشه پیروزمکتب توحید می دمید . وی بعنوان مسئول واحد عقیدتی- سیاسی لشکر19 فجر زحمات بسیاری در جهت رشد معنوی سربازان اسلام متحمل گردید.

عملیات کربلای 5 یادمان آخرین مویه های عاشقانه اوست . شهید عقیقی سرانجام در ناگهانی سرخ ، شقایقزار شلمچه را از قطره قطرة خون خود رنگین ساخته و بال در بال ملائک در بیکران عشق به پرواز در آمد. 25 دیماه 1365 خاطرةپرواز ملکوتی او در دل خونین خود جای داده است.

فرازهایی از وصیتنامة شهید را زمزمه می کنیم . امید که جمله از ره پویان این شهید بزرگوار باشیم:

«بدانید که جهان دار فنا و محل گذر است و همه موجودات به غیر از خداوند فانی می باشند. ما امانتهای خداوند در نزد شما بودیم . پس راضی و خشنود باشید که این امانت را سالم تحویل دادید و در روز قیامت سر افکنده نخواهید بود . آگاه باشید که اطاعت کامل از مقام معظم رهبری و پشتیبانی همه جانبه از ولایت فقیه ، حمایت از اسلام است .

تنها با چنگ انداختن به حبل الله یعنی قرآن و ولایت است که مسلمین نجات می یابند و از همه اختلافها بدور می مانند.»

سردار شهید عبدالعلی عامری

سردار شهید عبدالعلی عامری

محله ی تلخندق لامرد با مردم صمیمی و خونگرمش در دوّم آبانماه 1341پذیرای میهمانی آسمانی بودند که در خزانسوز حکومت ستمشاهی با قدوم مبارک خود عطر سبز بهار را در شهر پراکند . چونان لالة سرخ بر لبان خشکیده و تفتیده ی لامرد قهرمان روئیدو نوید بخش روزهای بارانی و با شکوه شد. عبدالعلی نام بلندی بود که این مولود مبارک را به خیل غلامان حضرت امیرالمؤمنین علی(ع)متصف می ساخت . شهید عبدالعلی عامری دوران ابتدائی و راهنمائی تحصیل را در زادگاه خود گذراند و سپس جهت ادامه ی تحصیل راهی آبادان گردید. با شروع جنگ تحمیلی ادامه ی تحصیل او نیز با وقفه روبرو شد ؛ناگزیر آبادان را ترک کرده در شیراز مشغول به تحصیل گردید. دیپلم تجربی نتیجه ی تلاش و کوشش طاقت فرسای او در امر تحصیل بود که این مدرک را از دبیرستان دستغیب شیراز(نمازی)دریافت داشت.

سردار شهیدعامری که در دوران شکوهمند پیروزی انقلاب اسلامی در فعالیتهای انقلابی حضوری چشم گیر و در خور توجه داشت بعد از پیروزی انقلاب نیز از هیچ کوششی در جهت پیشبرد اهداف انقلاب دریغ نداشت و با پوشیدن لباس سبز سپاه رسماًبه عضویت این نیروی خود جوش مردمی درآمد. وی دورةآموزش بهیاری را در اصفهان با موفقیت پشت سر گذاشت و در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لامرد مشغول به خدمت شد . شروع جنگ تحمیلی او را به عرصه های نبرد کشاند و با مهارتهای خاصی که داشت در بیمارستانهای صحرائی مداوای رزمندگان را به عهده گرفت. وی همچنین در مدت زمان حضور در جبهه ، مسئولیت بهداری لشکر 33 المهدی(عج) را به عهده گرفت.

شهید عامری علاوه بر مسئولیتهای یاد شده با عنوان معاون گردان در بسیاری از عملیاتهایی که توسط لشکر المهدی (عج)انجام گرفت شرکت کردو حماسه هایی جاویدان ازخود به یادگار گذاشت. عملیاتهای خیبر، محرم، بدر، والفجر،3،4و8 و عملیات کربلای 8و10 یادمان رشادتهای او و هزاران دلاورمرد غیوری است که عاشقانه به دفاع از اسلام و میهن اسلامی برخاستند .

روح ناآرام و سراسر اشتیاق شهید سرانجام در پنجمین روز از اردیبهشت 1366میله ی ستبر این قفس خاکی راشکافت و چونان کبوتری سبکبال در آسمان "بانه"به پرواز درآمد . عملیات کربلای10 خاطره ی پرواز ملکوتی این عاشق واصل و هزاران عاشق دلسوخته ای است که درراه دفاع از اسلام ، از خون سرخ خویش گذشتند و در سماعی عارفانه در خاک وخون غلطیدند. در پایان این یادنامه فرازهایی گلگون از وصیتنامه شهید را زمزمه می کنیم:

«ای امت اسلام ! این قدر به دنیا دل نبدید که دنیا گذراست . به خود آئید که دنیا بی ارزش است و انسانیت انسان در داشتن مال و قدرت و ریاست نیست بلکه در داشتن ایمان و حفظ آبروی اسلام و جهاد در راه خداست که به گفته ی امام ، ایمان، انسان را به ملائکه الله می کشاند و  انسان را به تمام معنا خدایی می کند.»

سردار شهید امان الله عباسی

سردار شهید امان الله عباسی

 شهید امان الله عباسی در سال 1343درخانواده ای مذهبی و دوستدار ائمه اطهار در جعفرآباد بیضاءفارس دیده به جهان گشود. دوران پرنشاط کودکی را در کنار پدر و مادری مهربان و زحمتکش بسر آوردو در سن 7 سالگی راهی محیط مدرسه شد و تحصیلات خود را تا مقطع دوم هنرستان در شیراز ادامه داد.

از این شهید هنرمند در زمینه شعر و ادبیات سروده هایی دلنشین بیادگار مانده است که دو بیت از یکی از غزلهای زیبای وی نقل می گردد:

یا رب ار نگذری از جرم و گناهم چه کنم

ندهی گر به در خویش پناهم چـه کنــم

گـر بـرانـی و نـخـوانـی و کنی نـومیـدم

به که روآرم و حاجت زکه خواهم چه کنم

شهید عباسی در آغاز اوج و قیام انقلابی مردم ایران علیه نظام ستمشاهی پهلوی ،از اعضاءبرجسته ی گروه مقاومت پایگاه مسجد شیخ علی چوپان بود که با تبلیغات و نشر اعلامیه ها ی حضرت امام(ره)در آگاهی اذهان عمومی ،بویژه جوانان و مردم انقلابی نقش بسزایی داشت و در همین راستا توسط ساواک مورد تعقیب قرارگرفته و مدت کوتاهی نیز بازداشت شد.

از خصوصیات بارز اخلاقی این شهید عزیز، پرهیز از غنیمت بود و همواره سعی داشت ناشناخته و گمنام باقی بماند. در فکر جمع آوری مادیّات نبود و دنیای فانی را لایق دلبستگی نمی دانست. مهربانی و صمیمیّت با اعضاءخانواده و دیگران و نیز پایبندی به اصول و عقاید اسلامی، از خصیصه های بارز اخلاقی این شهید بزرگوار است.

این سردار شهید با شروع جنگ تحمیلی ، راهی عرصه های نور علیه ظلمت گردید و با شرکت در عملیاتهای متعدد از قبیل شکست حصر آبادان ، رمضان ، محرم و کربلای 4و5 بر دشمن سیه دل بعثی تاخته ، دَین خویش را نسبت به دین و انقلاب ادا نمود . در عملیات پیروزمندمحرم بر اثر اصابت ترکش از ناحیه پای چپ مجروح گردید، لیکن از ادامه ی راه باز نماند و با شرکت در عملیاتهای غرورآفرین ، همدوش با قوای پر توان اسلام ، برگهای زرینی از افتخار و شهامت از خود به یادگار گذاشت.

سرانجام پس از سالها تحّمل درد فراق، در عملیات کربلای5 ، در حالی که فرماندهی گردان غواصان حضرت رسول اکرم (ص)را برعهده داشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. منطقه شلمچه شقایقزار خون شهید عباسی وهزاران کبوتر خونین بالی است که درآسمان لایتناهی به پرواز درآمدند.

فرازی ازوصیتنامة شهید :

«دست از جمهوری اسلامی بر ندارید و این حق را خوب ادا کنید . امروزجمهوری اسلامی امانتی است که به دست شما سپرده شده است و این امانت را باید خوب حفظ کنید. از امام امّت بنحو احسن اطاعت کنید. از مساجد دست برندارید و مساجد را پر کنیدکه به قول امام مسجد سنگر است. هرکجا و در هر زمانی پیام مظلومیّت شهیدان را بیان کنید و به گوش تمام مردم دنیا برسانید وبه مردم بگوئید که شهدا به خاطراسلام کشته شده اند و به خاطر اینکه اسلام زنده بماند.»   

سردار شهيد مهرداد (عبدالله) عابدين زاده

سردار شهيد مهرداد (عبدالله) عابدين زاده

.... باز سخن از کنعانی دیگری است که در یوسفستان جمال ،در خویشتن گم شد تا عزیز درگاه دوست باشد. شهید جاوید الاثر مهرداد عابدین زاده دل گم کرده ای از تبار شقایق بود که در راه دفاع از نوامیس اسلام و قرآن جان شیرین خود را در طبق اخلاص نهاد و عاشقانه به خیل شهیدان هشت سال دفاع مقدس پیوست.

آبادان قهرمان در سال 1341با آفتاب گرم و عالمسوز خود میلاد کودکی را جشن گرفت که فرزند شور و حماسه بود. مهرداد فرزند آفتاب بود ؛روح آرام و ملکوتی او از کودکی در زلال اذان و نماز تطهیر یافت و با شور و حالی کودکانه پا به حیطةعلم و فضل و دانش گذاشت و پس از گذراندن دوران مختلف تحصیل و اخذ مدرک دیپلم از دبیرستان رازی آبادان،رشته ی مهندسی برق را جهت ادامه تحصیل در مقطع عالی برگزید. مهرداد که در دوران پر شکوه انقلاب از هیچ کوششی در جهت اهداف متعالی بنیان گذار جمهوری اسلامی دریغ نداشت بعد از پیروزی انقلاب نیز در جوار تحصیل ،کمیته ی انقلاب اسلامی را جهت انجام فعالیتهای سیاسی و فرهنگی خود برگزید . مدتی بعد رسماًبه عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و لباس سبز سپاه را که از دست سبز پوشان مکتب ولایت به ارث برده بود بر تن پوشید تا در جبهه ای دیگر به دفاع از ارزشهای اسلامی و ملی خود بپردازد. منطقةعملیاتی شلمچه در کربلای 4و5 ،فاو و جزیره ی مجنون عرصه ی رشادتها و جان بازیهای اوست . سردار شهید مهرداد عابدین زاده در مدت طولانی حضور در جبهه مسئولیتهای مهمی را عهده دار گردید. مدتی مسئولیت واحد اطلاعات و عملیات را به عهده داشت ومدتی نیز با عنوان فرماندةگردان به انجام وظیفه پرداخت .

بیست و ششم بهمن ماه 1365یادمان پرواز اوست و شلمچه وعده گاه دیدار او با دوست. آری سردار شهید مهرداد عابدین زاده پس از عمری تلاش و مبارزه سرانجام در عملیات کربلای 5 در حالی که مسئولیت محور را به عهده داشت ،خاک شلمچه را از خون خود رنگین ساخت و عاشقانه در ملکوت اشک وآتش به پرواز درآمد.

در پایان فرازی از وصیت نامةشهیدرا زمزمه می کنیم امید که جمله از یاران و ره پویان او باشیم :

«تضعیف روحانیت ،تضعیف اسلام است. دشمنان و مستکبرین همواره سعی داشتند دانشگاه را از روحانیت جدا کنند و نهایتاًزمینه را برای فرار روحانیت از دانشگاه فراهم سازند بنابراین باید بسیار مراقب باشیم.»

وصيت‌نامه شهید محمد حسن فرجام

نام  :محمدحسن

نام خانوادگى  :فرجام

نام پدر :جمال

تاريخ‌تولد  :04/02/1338

ش.ش   :8

محل‌صدورشناسنامه   :شيراز

 تاريخ شهادت  :07/03/61

بسم الله الرحمن الرحيم

بنام خدا وياد شهيدانى كه چون نداى حق را شنيدند عاشقانه سوى اوشتافتند ودراوج انسانيت با خون خود اين حقيقت راگواهى كردند كه لا اله الا الله من عاجزم ازاينكه حالت روانى خودرا بيان كنم يا ازضعف علم من وكلام است با كلمات كوچكتر ازآن است كه حالت من را بيان كنند آن‌چه دراين جنگ ونبرد حق وباطل من مى آموزم جبهه حق ومكتب دو ؟؟؟ اخلاص وايثار تنها براى خدا بودن ودرراه خدا بودن ودرراه خدا خون دادن وبندگى خدا وصيت مى كنم آنان كه عاشقانه براى خدايشان زندگى مى كنند عاشقانه براى ا و خواهند مرد آن‌چه مسلم است اين است كه من همانند ديگربرادرانم عاشق شهادت هستم واگر مرا شهيد بدانيد پس لزومى ندارد براى من عزادارى كنيد چون شهيد عزادارنمى خواهد بلكه پيرومى خواهد كسى را مى خواهد كه بعدازمرگش رسالت حكومت الله را به دوش كشد پس براى چندمين وآخرين بارازشما مى خواهم كه براى من عزادارى نكنيد به جاى اين كارها بشتابيد بسوى فلاح ورستگارى ازكليه كسانيكه درزمان حيات من مورد رنجش واذيت قرارگرفته اند استغفار وبراى همگى آنان دعا مى كنم اگر بدهى به كسى داشتم آن را بپردازيدوازايشان تشكر وعذرخواهى كنيد آن‌چه ديگر براى شما دارم اين است كه ازخودخواهى دورى كنيد وازانفاق وايثار درراه خدا دريغ نورزيد دعا مى كنم كه خدا مرا به فيض شهادت نايل وبا شهدا محشور كند ازخداوند سبحان سلامتى امام وكليه خدمتگزاران به اسلام را خواهانم براى همگى شمادعا وطلب استغفار مى كنم تا وقتى كه دشمن را به وحشت نيندازم نمى خواهم بسادگى كشته يا مجروح شوم خدانگهدار والسلام

شهید محسن عليپور

محسن عليپور
تاريخ تولد: 1343
محل تولد: شيراز
وضعيت تاهل: مجرد
تاريخ شهادت: 1360
نحوه شهادت: برخورد با مين
محل شهادت: منطقه عين خوش

 
زندگی نامه شهید:
شهید محسن علیپور در سال 1343 در خانواده ای مذهبی در احمدآباد شیراز بدنیا آمد. در دوران انقلاب از زمره افرادی بود که به پخش اعلامیه های امام خمینی (ره) می پرداخت و مورد ضرب و شتم مامورین ساواک قرار گرفته بود. پس از پیروزی انقلاب از طرف بسیج مستضعفین برای حفاظت از شهید دستغیب مامور شد و سپس به سازمان صدا و سیما راه یافت و با شروع جنگ تحمیلی برای پیوستن به دیگر رزمندگان اسلام رهسپار جبهه های جنگ شد و سرانجام در سن 17 سالگی در عملیات فتح المبین با انداختن خود بر روی میدان مین و باز نمودن معبر جهت همرزمان خودبه لقاء الله پیوست.

فرازی از وصیت نامه شهید:
پدر جان از شما تقاضا دارم که دیگر برادرانم را به راه اسلام هدایت فرمائید پیرو خط و پشتیبان امام باشند. پدر و مادر عزیزم دستانم را باز بگذارید تا تمامی راحت طلبان ببینند که من با خود چیزی نبردم و بدانند و بفهمند تا این قدر دنبال هوای نفس نباشند.

وصیت نامه ِشهید محسن علیپور

انا لله و انا الیه راجعون

بنام خداوند بخشنده مهربان اینجانب محسن علیپور وصیت نامه را شروع می کنم

اکنون که در حال نوشتن این وصیت نامه هستم شوق عجیبی برای رفتن به جبهه در خود احساس می کنم بعد از شما می خواهم که راه شهیدان و راه حسین (ع) را ادامه دهید و از پدرم می خواهم که برادرانم را که در راه اسلام و این مکتب خمینی می کوشند یاری دهد و به انها کمک کند و من وقتی که لباس سپاه را بر تن کردم هزار مرتبه فرق کردم و آنجاست که انسانیت را دریافتم و اگر افتخار شهید شدن را یافتم همگان بدانند آگاهانه زیستم و فریاد سر می دهم که من فدای مکتب خمینی و مرام خمینی که همه اش راه خداست می شوم و نه یک بار بلکه دوست دارم هزاران مرتبه فدای این اسلام و این مکتب بشوم و به مادرم بگویید که در قرآن آمده است که فرزند دار شدن یک امتحان است و یک هدیه از طرف خداوند است و به موقع لازم باید آن را پس دهید ای پدر و مادر شما باید به این منافقین و کفار بفهمانید که این جوانان با چشمان باز به جبهه می روند و شهید می شوند و نه به زور

پدر دستانم را باز بگذارید تا تمامی راحت طلبان ببینند که من با خود چیزی نمی برم و بفهمند که اینقدر دنبال شکم خود ندوند و باید کمک این انقلاب کنند تا بتوانیم به تمام مستکبران و زورگویان شرق و غرب ستیز کنیم تا رهبر ما تنها نماند تا بتوانیم صهیونیزم را نابود کرده و آنها را به سزای اعمال خود برسانیم

30/11/1360

محسن علیپور

پادگان شهید عبدالله مسگر

مادر منشین چشم براه بر گذر امشب

برخانه پر مهر تو زین لحظه نیایم

آسوده بیارام مکن فکر پسر را

بر حلقه این خانه دگر پنجه نسایم

وصيت‌نامه شهید مجتبی فرجام

نام  :مجتبى

نام خانوادگى  :فرجام

نام پدر :كمال

تاريخ‌تولد  :15/05/1337

ش.ش   :5

محل‌صدورشناسنامه   :شيراز

 تاريخ شهادت  :05/01/61

 وصيت نامه شهيد مجتبى فرجام بسم الله الرحمن الرحيم درود بر روح خدا خمينى سلام بر اميد آيت الله منتظرى هل من ناصر ينصرنى امام حسين (ع) خدمت پدر و مادر عزيزم سلام عرض مى كنم و اميدوارم كه شما دراين انقلاب سهمى داشته باشيد. پدر جان قسم مى خورم كه اگر شما من را نبخشيد پيش خداوند تعالى شرمسار مى شوم. اميدوارم كه من را ببخشيد.  پدر جان ما با تيپ‌3 2-3 در شوش مى باشيم و اگر در نزد خدا قبول شود.اگر كارى از دستمان بيايد انجام خواهيم داد خيلى دلم مى خواست كه شما هم اينجا بوديد و معجزه ها از نزديك مى ديديد. اما ميدانم كه كشاورزى شما از كار ما مهمتر است و در ضمن پدرجان من يادم نيست كه به كسى حسابى داشته باشم ديگر خودت مى دانى و اگر شهيد  شدم نبايد كسى برايم گريه كند. چون دشمن خوشحال ميشود بايد شما كارى بكنيد كه دشمنان ناراحت بشوند تمام لامپ ها و پرچم ها را در كوچه بزنيد و هميشه براى پيرجماران دعا بكنيد. تا خداوند از شما راضى باشد. خانواده ام را سلام ميرسانم مادر مهربانم را سلام مى رسانم و شما از طرف من از تمام قومان و خويشان و ... طلب آمرزش بكنيد.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته مجتبى فرجام