اين شهيده در سال 1338 در خانواده مذهبی در استان فارس پا به عرصه وجود نهاد و روزها و سالهای كودكی را به عطر رأفت و عطوفت مادری نيكروش و به همت و اهتمام پدری مخلص و متدين با شريفی گذراند.
وی در دوران تحصيل به عنوان يكی از دانشآموزان پرشعور و باشعور، بر بسياری از ناسامانیها در رژيم طاغوت، خردمندانه اعتراض كرد، تا جايی كه مورد تعقيب نيروهای امنيتی قرار گرفت. اين شهيده، پس از پايان تحصيل در دوره دبيرستان با روحی سرشار از پيوستگی به درگاه احديت با حضور مؤثر در كميته امداد سپاه و جهاد سازندگی با خدمت به مجرومان روستايی، بيشترين قرب به پروردگار را برای خود كسب میكرد.
شهيده افضل، در آغاز سال 1360 با مشورت برادر بزرگوارش شهيد «احمد افضل» با فراخوان جهادسازندگی شيراز، به همراه جمعی از خواهران متعهد به كردستان اعزام شد و تمام وقت خويش در مهاباد به مجاهدت پرداخت. وی مدتی مسئوليت تبليغات و انتشارات سپاه مهاباد را بر عهده گرفت و در عين حال، با ديگر ارگانها همكاری داشت.
اين شهيده به خاطر نياز شديد آموزش و پرورش به مربی، با عنوان مربی تربيتی در مهاباد مشغول به كار شد و همزمان معلمان نهضت سوادآموزی نيز تحت تعليم او قرار گرفتند؛ وی در سال 1361با يكی از پاسداران ازدواج كرده و پس از ازدواج با وجود فعاليت زياد اجتماعی، آنگاه كه به كاشانهاش باز میگشت با ذوق و ظرافتی ستودنی، خانه ساده و بیپيرايه را به بهشتی روح بخش تبديل كرد.
اين شهيده در آخرين شب فروزندگیاش، با وجود تب شديد و بيماری از همسرش خواست كه او را به مجلس دعای توسل برساند؛ با وجود اصرار همسرش برای استراحت، در مراسم دعا حضور يافت و به گفته دوستانش آن شب مثل هميشه او به شدت منقلب بود.
مراسم دعا و نيايش به پايان رسيد و اين شهيده در حالی كه برای مراجعت به منزل سوار اتومبيل بود، در مسير به كمين عوامل پليد آمريكا افتاد و در آن جمع تنها، شهيده نسرين مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و از آنجاكه هميشه آرزو داشت مانند شهيد مطهری به شهادت برسد، پس از يك سال حضور در مهاباد، در شامگاه 10 تير 61 در اوج خلوص و خدمت به اسلام به آرزوی ديرين خود رسيد.