بسم الله الرحمن الرحيم
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ، روبه صفتان زشت خو را نکشند. زندگينامه شهيد عبدالمجيد ابوطالبي جهرمي ، شهيد عبدالمجيد ابوطالبي در سال 1340 در شهرستان جهرم در يکي از خانواده هاي مذهبي پا به عرصه وجود نهاد و در آغوش پدر و مادري مسلمان و زحمت کش پرورش يافت و از همان اوايل زندگي همراه با پدر به مسجد و جمعه و جماعت عادت نمود و به خاندان ائمه اطهار و روحانيت علاقمند گرديد .در سن شش سالگي بود دبستان راه يافت و به تحصيل پرداخت و ضمن اينکه به مدرسه مي رفت با پدرش هم همکاري مي نمود تا اينکه شهيد به عللي ترک تحصيل نمود و به شغل مکانيکي پرداخت و در گاراژ رانندگي هم آموخت و گاهگاهي رانندگي هم مي کرد ، تا اينکه با قيام رهبر بزرگ انقلاب همگام با مردم حزب اله شروع به مبارزه بر عليه طاغوت نمود و از هر نوع فعاليت دريغ نمي نمود و شبها جهت مامورين دولت مزاحمت ايجاد مي نمود و روزها هم ؟؟؟ شرکت داشت تا اينکه به همت مردم و مقاومت رهبر بزرگوار و کمک خداوند طاغوت سرنگون گرديد و حکومت اله برقرار شد . در آن موقع بود که شهيد تصميم گرفت جهت فعاليت شغلي براي ادامه زندگي به خليج برود و با زحمت فراوان خود را به کويت رسانيد مدت دو سال در کويت بود و چون در آنجا هم فعاليت سياسي داشت و از طريق لسان هم تبليغ مي کرد و به او کار نمي دادند تا اينکه جنگ تحميلي به رهبري ابرجنايتکاران شروع گرديد و شهيد نتوانست بي تفاوت باشد و براي ياري رهبر کبير انقلاب به ايران بازگشت در اولين روزهايي که به ايران آمده بود هماره با تدارکات به آبادان رفت و بعد از چند روز که برگشت به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ملحق گرديد و عضو سپاه شد و در شهرستان جهرم و شيراز آموزش نظامي ديد و در قسمت مخابرات سپاه مشغول بود تا اينکه بعد از ديدن آموزش داوطلب عازم جبهه مقدس گرديد و در تيپ حضرت مهدي عجل اله حضور يافت و در واحد ادوات مشغول به خدمت شد و در رشته خمپاره و ديده باني و تطبيق آتش مهارت کافي به دست آورد از آن زمان ايشان به طور دائم در خط مقدم استقامت نمود تا اينکه بعد از دو سال حضور خود در تيپ احمد بن موسي الزامي دانست و خود را به آن تيپ انتقال داد و بعد از مدتي فعاليت و کار آزموده شدن خود را به قرارگاه خود رسانيد و در آنجا هم در واحد ادوات و خمپاره مشغول خدمت و جهاد بود و چون ايشان را فردي لايق دانستند مدت چهار ماه او را به اصفهان جهت آموزش توپهاي دور برد و عملياتهاي سنگين تر بودند و بعد از آموزش او را مسئول يکي از واحدهاي توپخانه کردند شهيد از روزي که پا به جبهه گذاشت در بيشتر عملياتها شرکت داشت و اکثرا هم مجروح مي شد و هر بار هم قبل از اينکه کاملا بهبود يابد به خط مي رفت و خود را در بست وقف جبهه نموده بود ، شهيد با اينکه علاقه عجيبي به زن و فرزند و خانواده داشت هميشه جبهه را مقدم تر از خانوده مي دانست به طوري که در زمان شروع عمليات والفجر 8 با اينکه زن و فرزندش در يکي از روستاهاي اهواز سکونت داشتند و در همان موقع خداوند نوزادي جدي به ايشان عطا فرموده بود شهيد بيش از چند روز پهلوي خانواده اش نماند و به سوي جبهه حرکت نمود و بيش از 15 روز از رفتنش نگذشته بود که به وسيله بمب شيميائي مجروح گرديد و به خانه بازگشت .مجددا بعد از سه روز ديگر به جبهه بازگشت که اين بار خداوند بزرگ بر او عاشق گرديد و در تاريخ 7/12/1364 به لقاء اله پيوست و به شهداء گرانقدر اسلام ملحق گرديد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .