شهید عين اله اكبرى باصرى

نام  :عين‌اله
نام خانوادگى  :اكبرى‌باصرى
نام پدر :يداله
تاريخ‌تولد  :09/04/1335
ش.ش   :1435
محل‌صدورشناسنامه   :سعادت‌اباد
 تاريخ شهادت  :04/10/65
نوع حادثه  :حوادث‌مربوطبه‌جنگ‌تحميلى
شرح حادثه  :حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن-توسطدشمن‌درجبهه
استان  :بنيادشهيداستان‌فارس
شهر :اداره‌بنيادشهيدآباده
وصيت‌نامه   عين اله اكبرى باصرى
بسمه تعالى
«ان الذين ءامنوا والذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمة‌الله و الله غفور رحيم»
آنان كه به دين اسلام گرويدند و از وطن خود هجرت نموده و در راه خدا جهاد كردند اينان اميدوار و منتظر رحمت خدا باشند كه خدا بر آنها بخشاينده و مهربان است.
درود بر منجى بشريت مهدى موعود و سلام بر قائد اعظم امام امت و اميد امت و امام منتظرى نستوه و كليه روحانيت متعهد در خط اسلام و امام.
خدايا قلم در دست گرفتم تا به عنوان وصيت‌نامه چندكلمه‌اى كه بعد از خودم باقى ميماند بنويسم. خدايا تو كمكم كن كه در آن رضاى تو باشد. خدايا تو شهادت را كه بهترين مرگ است نصيب من كن. من بنده حقير خدا وصيت مى‌كنم شما را كه برخيزيد و بنياد شرك را براندازيد. من از پدر، مادر و برادران و خواهران و قومان و خويشان مى‌خواهم كه در هركجا هستند از اسلام و روحانيت در خط اسلام و امام دفاع كنند. برادران و خواهران، گول اين دو روز دنيا و وعده‌هاى دروغ شيطان را نخوريد و زندگى را به بطالت نگذرانيد و اين وقتهاى عزيز را كه با خون شهيدان به دستتان رسيده از دست ندهيد كه فردا از همگى در مورد نعمتهاى ولايت على(ع) و خاندانش، از وجود ولايت فقيه، علماى ربانى، از نعمت بزرگ آزادى در مورد مشروعش، از هزاران چيز ديگر. شما ملت مبارز مسلمان ؟؟؟ كمال را شناخته‌ايد و اين حقيقت براى كسانى كه حق را پايمال نمى‌كنند روشن شده است كه تنها گروهى كه تابحال گول شيطان‌منشان را نخورده‌اند و بر مبناى صحيح اسلام خود باقى مانده‌اند تنها همين قشر پاك بوده‌اند كه تربيت‌يافته مكتب امام صادق(ع) هستند. ولى اكنون عده‌اى نمك به حرام مى‌خواهند چهر پاك و مبارز روحانيون از خود گذشته در راه اسلام را بد جلوه دهند و شما بدانيد تا زمانى‌كه دنباله‌رو و پشتيبان ولايت فقيه باشيد اينها نمى‌توانند بر شما تسلط پيدا كنند. اما واى بر زمانى‌كه اينها بتوانند شما را از روحانيون و روحانيون را از شما جدا بكنند. در آخر به همه يادآور مى‌شوم اتحاد خودتان را حفظ كنيد و با ماركهاى گوناگون از هم فاصله نگيريد. باز هم تذكر مى‌دهم بيش از اين بفكر خودتان نباشيد، بفكر اسلام باشيد. سخنهاى امام را آويزه گوش خودتان قرار بدهيد. هيچگاه حرفهايى‌كه مى‌شنويد بدون تحقيق قبول نكنيد. خدايا امروز افتخارمان اين است كه در راه عقيده‌اى جهاد ميكنيم كه بر حقانيت آن كاملا آگاهيم و غير از اين برايمان راهى نيست كه يا پيروز شويم و يا شهادت كه در هر دو صورت پيروزيم.
و اما اى پدرم مى‌دانم كه شهادت و يا مرگ من براى شما سخت است. نه بعنوان اينكه فرزند خوبى براى شما بودم، چونكه مى‌دانم در زندگيم هرگز كارى نكردم كه شما را خوشحال كنم و بلكه هميشه مورد زحمت و رنج شما بودم و نتوانستم به وظيفه فرزندى عمل كنم و اما تو براى من بعد از برادرانم هم برادر بودى و هم پدر و باز هم گذشت پدر نسبت به فرزند زياد است، تو مرا ببخش. حلالم كن و تا تو مرا نبخشى من هرگز آرامش نخواهم داشت. و اما اى مادرم كوه باش با ناملايمات دست و پنجه نرم كن و چون كوه استقامت كن. صبور باش كه روح من از صبر و شكيبايى تو شاد باشد. خوشحال و اميدوار باش. مادرجان اگر من به جبهه مى‌روم نه بخاطر انتقام خون برادرانم است بلكه بخاطر رضاى خدا مى‌باشد و من فقط راه آنها را طى مى‌كنم. چون وصيت آنها همين بود و اى خواهرانم زينب باشيد، پيام‌رسان خون برادران خود باشيد و با رساندن پيام خون برادران خود پوزه ياوه‌گويان را بخاك بماليد و تو اى تنها برادر باقى‌مانده‌ام مهدى به تو وصيت مى‌كنم به درس خواندن خود ادامه دهيد و ترك آنرا نكنيد كه با درس خواندن خود بتواى جاى تك‌تك برادران خود را بگيرى و مايه دلگرمى بارى پدر و مادر و خواهرانم باشى. و تو اى ستم‌كش دوران، همسرم مى‌دانم كه من همسر خوبى براى شما نبودم چونكه وظيفه همسرى را خوب انجام ندادم ولى تو عفوم كن. و دلم مى‌خواهد كه فرزندانم را طورى ببار بياورى كه شايستگى آنرا داشته باشند. در خدمت جمهورى اسلامى باشندو بعد از من شما به وظيفه اسلامى خود عمل كنيد. هر جورى كه صلاح ديدى عمل كن و به حرف اين و آن كه به صلاح تو نباشد گوش مكن.
خداوندا مرا بيامرز كه چشمه خضوع و خشوع را در قلبم نكاشتم. خداوندا مرا بيامرز كه عمرى را در اسارت هواى و هوس بسر بردم. خداوندا مرا بيامرز كه عمرى بسيار شوخى‌هايى كه سبب كم‌عقلى مى‌شود انجام دادم. از برادران سپاه و ديگر آشنايان كه مرا مى‌شناسند حلاليت مى‌طلبم و از آنها ميخواهم كه به بزرگوارى خودشان مرا ببخشند.
والسلام- ساعت 9 شب در منزل 15/7/65

شهيد حاج عين الله اکبري باصري

بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه پاسدار شهيد حاج عين الله اکبري باصري
شهي حاج عين الله اکبري باصري فرزند حاج يدالله در نهم تيرماه سال1335 هجري شمسي در خانواده اي عشايري از عشاير استان فارس بنام ؟؟؟باصري ديده به جهان گشود پدرومادر شهيد با وجود زندگي عشايري معتقد ومتعهد به فرائض ديني وشرعي بودند اين امر شهيد را فردي پاک وبي آلايش به بار آورد تحصيلات ابتدايي را در دبستان عشايري به پايان رساند وبا توجه به نيازي که خانواده به ايشان داشت در کنار خانواده وهراه با ايشان به کار کشاورزي ودامپروري مشغول گرديد با شروع مبارزات انقلابي مردم ايران به رهبري امام خميني (ره)عليه رژيم ستم شاهي ايشان نيز پا به پاي ساير مردم روستاي چميان(شهيد آباد فعلي)در تظاهرات وراهپيمائي ها که عليه آن رژيم برپا مي گرديد شرکت مي جست وبه همراه ساير دوستان خويش که بيشتر آن ها بعدها در طول جنگ تحميلي به شهادت رسيدند نقش چشمگيري در اين مبارزات به عهده گرفت.با شروع جنگ تحميلي رژيم بعثي عراق عليه ايران وتشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عضويت رسمي اين نهاد مقدس در آمد از آن پس در اين لباس مقدس خدمات زيادي در ارگان سپاه ودر جبهه هاي جنگ انجام داد در آن زمان سه تن از برادران وي در راه مبارزه با متجاوزين عراقي به درجه رفيع شهادت نائل آمدند واين امر از طرف خانواده واقوام محدوديت هايي جهت رفتن به جبهه برايش ايجاد مي کرد اما با همه اين احوال حضور در جبهه ورويارويي با دشمن متجاوز را برهر چيزي ترجيح مي داد بالاخره در يک سفر زيارتي به خانه خدا شتافت وپس از بازگشت از حج به جبهه نبرد شتافت ودر مورخه 4/ 10/ 1365 در شلمچه دعوت حق را لبيک گفت وبه جمع شهدا پيوست پيکر پاک ومطهرش پس از تشييع در گلزار مقدس شهداي روستاي شهيد آباد به خاک سپرده شد.روحش شاد ويادش گرامي باد

شهید آيت‌اله اكبرى باصرى

نام  :آيت‌اله
نام خانوادگى  :اكبرى‌باصرى
نام پدر :پرويز
تاريخ‌تولد  :05/04/1337
ش.ش   :1467
محل‌صدورشناسنامه   :سعادت‌شهر
 تاريخ شهادت  :23/02/65
بسم الله الرحمن الرحيم ، إنا لله و إنا إليه راجعون.

 وصيت‌نامه حقير آيت‌الله اكبرى فرزند پرويز به شماره شناسنامه 1467
اكنون كه دفتر عمرم ورقى تازه خورده و تمام آرزوها و تخيلاتم را در لحظه نهايى عمرم مختصر مى‌بينم گرچه حقير خود را لايق آن نمى‌دانم كه نصيحت يا وصيتى براى خانواده و فاميل و آشنايان داشته باشم ولى وظيفه خود دانستم گرچه در زندگيم هيچ خدمتى نه براى اسلام و مسلمين و نه خانواده و آشنايان نداشته‌ام. ولى در اين لحظات آخر باقى‌مانده به عمليات برآن شدم تا چند نكته‌اى بگويم كه شايد وسيله‌اى باشد كه بيادم آريد و دعايى بر اين انسان سركش غافل، از دنيا بريده، قبل از هرچيز جدا تقاضاى عاجزانه دارم از پدر و مادر و خانواده و فاميل و برادرانى كه در محيط كار با آنان مأنوس بوده‌ام و تمام كسانى كه ارادت خدمتشان داشته‌ام انتظارم اين است كه جهت آمرزش حقير حلالم كنند و بى‌احترامى‌ها و جسارتهايم را ببخشند و از خداى متعال براى طلب مغفرت كنند. آنطور كه خداى متعال در قرآنش مى‌فرمايد: «إن الله لعفو غفور» (همانا خدا را از گناه خلق عفو و آمرزش بسيار است) شايد با گذشت شما خداوند از سر تقصيرات اين بنده سراپا تقصير نيز بگذرد. چه بگويم زندگيم را كه هيچ نبودم بر اين خيالم كه شايد مرگم را اثرى باشد و لااقل عبرتى براى ديگران كه «كل نفس ذائقة الموت» اكنون كه اين سخن الهى است و حتمى و تاريخ نيز گواه روشن چه بهتر كه آنچنان كه در انجام فرايض مقلديم و مطيع ولايت در انجام اين مهمترين واجب به امر امام نيز بكوشيم تا شايد بتوانيم حداقل خودمان را نجات دهيم. پدر و مادر و خانواده‌ام را قبل از هر چيز توصيه به صبر و استقامت، تا انشاءالله در سراى ديگر در محضر اولياء و شهدا روسفيد باشند و خواهشم از شما اين است كه فرزندم امان‌الله را كه فرزند خودتان است با همكارى مادرش آنچنان بارش آريد تا فرزندى لوس و نازى بار نيايد كه اگر اينگونه نباشد آينده‌اش را پدرى دلسوز و مهربانتر از من يعنى امام دارد كه با پيام اخيرش آينده اينگونه  عزيزان را روشن كرد. انشاءالله كه خداى بر عمرش بيافزايد و آنچنان كه من نيز نجات‌يافته اويم و اسلام را از او يافتم فرزندم نيز اينگونه باشد. در خاتمه از همه كسانى كه طلب يا حقى بر من دارند خواهشمندم به پدرم مراجعه و از ايشان نيز تقاضا دارم بدهيهاى فرزندش را از آنچه كه از او مانده بپردازد. خداحافظ شما برادران و خواهران و دوستان و آشنايان.
فراموشم نكنيد- خداحافظ شما - آيت‌الله اكبرى - مورخه 21/2/64 ساعت 5/5عصر

شهیدمحمد صادق اكبر زاده هارمى

 

نام  :محمدصادق
نام خانوادگى  :اكبرزاده‌هارى
نام پدر :بهزاد
تاريخ‌تولد  :10/08/1339
ش.ش   :20
محل‌صدورشناسنامه   :هارم
 تاريخ شهادت  :04/03/67
 بسم رب الشهداء و الصدیقین
سخنى با خانواده ام پدر و مادرم خواهران و برادرانم . اميدورام كه بعد از من مانند زينب صبور باشيد و بر سختى ها و مشكلات را تحمل كنيد اگر چه در مدتى كه در خدمت شما بودم نتوانستم به شما خدمتى كنم بايد مرا ببخشيد پدرو مادر عزيزم شما در طول عمر برايم درس بوديد و مدد من شما بوديد كه صحيح پرورش يافتم ولى در مقابل اين همه خوبى هاى شما نتوانستم به شما خدمت كنم كه بايد مرا ببخشيد و عفو نماييد و از شما تقاضا دارم كه بعد از من با فرزندانم و همسرم همين طور كه تاكنون خوب رفتار كرديد و بسيار زحمت آنها را كشيديد حالا هم كه من دراين دنيا نيستم با آنها خوب رفتار نماييد و براى آنها مرشد و راهنماى خوبى باشيد و تربيت آنها را با كمك همسرم به عهده بگيريد و تصميم در مورد همسرم با خود شما باشد هر طور كه صلاح ديديد صلاح من هم مى باشد و طورى رفتار بشود كه خود او هم ناراحت  نشود چون در طول مدت ازدواجمان با او من همسر خوبى براى او نبودم ولى او همسر خوبى براى من بود و بسيار زحمت و رنج تحمل كرد اميدوارم كه مرا ببخشد و فرزندانم كريم و حسين را طورى تربيت بكند كه درآينده براى جامعه مفيد باشد در صورتى كه جنگ نبود به دانشگاه برود و بتواند مقامات عالى رادر علم و دانش لبيك گفته و خوب تربيت شوند كه زير بار ظلم و زور هيچ ستمگرى نروند مرد باشند و مردانه زندگى كنند و هيچگاه به آنها ترس ياد ندهيد و آنها را ؟؟؟ بار نياوريد و در صورتى كه فرزند سومم پسر بود نام او را صادق و اگر دختر بود انتخاب اسم او با همسرم باشد .
به برادران و خواهرانم . اميدوارم كه بعد از من مطيع احكام اسلام و پدر و مادرباشيد و همچون زينب ستم كشيده كربلا صبر كنيد و در همه احوال صبور باشيد و اگر ناراحتى از من ديديد اميدوارم كه مرا عفو كنيد و با مطيع اسلام و امام بودن‌دين خدا را نسبت به اسلام و مسلمين ادا كنيد . و به درس خود ادامه دهيد كه بتوانيد براى جامعه اسلامى و خانواده خود مفيد باشيد و هميشه با مردم مهربان و خوشرو باشيد و اميدوارم كه با فرزندان برادر خوش رفتار باشيد و طورى با آنها رفتار كنيد كه احساس بكنند كه در كودكى يتيم شده اند  چون من آنها را و شما را خيلى دوست داشتم . خداوند هميشه و در همه حال يارو ياورتان باشد اگر كسى ادعا طلب از من كرد بپردازيد من به ياد ندارم . و همه زندگيم به فرزندان و همسرم مى بخشم اميدوارم شما هم ببخشيد . كوچك همه شما صادق .
سخنى با همسرم .
بسم الله الرحمن الرحيم . به همسرم به همسر داغ ديده و ستم كشيده ام به همسرى كه در همه حال و در همه موقعيتها يارو ياورم بودى ولى در مقابل اين همه خوبى هاى تو نتوانستم برايت كارى كنم و زحمتهايتان را جبران كنم . اميدوارم كه مرا حلال كنى و مرا ببخشى و هر دو فرزند كريم و حسين را طورى تربيت كنى كه در اجتماع سرافراز و سربلند باشيد و با عث افتخار اين خانواده باشد و فرزند سوم اگر پسر بود نام او را صادق و اگر دختر بود انتخاب را با خودت گذاشته ام كه هر چه دوست داشتى نام او را بگذارى و اگر شهيد شدم در روزهاى اول يا سال اول طورى با آنها رفتار كن كه احساس نكند پدرشان شهيد شده  وحتى كم كم  فهميده شدمئ آنها را با كمك پدرو مادرم و برادرانم خودت و خودم آنها را افرادى نترس با تقوا و شجاع و درس خوان تربيت كن و طورى رفتار كن كه كينه استعمارگران در قلبشان باشد و كينه ظالمان در دلشان و هيچ گاه ؟؟؟ سفره نامردان نشوند و به آنها بگوييد كه پدرت در راه اسلام و براى رهايى مسلمين از دست ستمگران و استعمارگران به شهادت رسيد و در صورتى كه به مسئوليتى و مقامى رسيدند با مردم خوش رفتار و خوش برخورد باشند. خلاصه الان كه دارم وصيت برايت مى نويسم عقده اى دلم را گرفته هم فقط به خاطر دوست داشتن تو و فرزندانم مى باشد كه آن به خاطر پاكدامنى و صداقت و رنجى كه به خاطر من كشيدى مى باشد كه مرا حلال كنى و از دور دست شماها را مى بوسم . همسرت صادق .


شهید كريم اقبال پور

 

نام  :كريم
نام خانوادگى  :اقبال‌پور
نام پدر :حبيب
تاريخ‌تولد  :15/10/1337
ش.ش   :64
محل‌صدورشناسنامه   :خرمشهر
 تاريخ شهادت  :10/02/61
بسم الله الرحمن الرحيم
خدايا دلم در حجاب و روحم آسوده و عقلم در اثر هواپرستى مغلوب و هواى نفس بر من غالب و طاعتم اندك است ونافرمانيم بسيار و زبانم به گناهان خويش اقرار كننده است. پس چاره چيست؟ اى بسيار پرده‌كش بر عيبها، اى داناى پوشيده‌ها، اى برطرف‌كننده اندوهها، تمام گناهانم را بيامرز، به احترام محمد و آل محمد. اى بسيار آمرزنده اى بسيار آمرزنده و بحرمتت اى مهربانترين مهربانان.
اى خدا از كدام گناهم به تو بگويم؟ همينقدر كه مى‌توانم بگويم اى كاش زبانم خلق مى‌شد فقط بارى گفتن سپاس تورا اى معبود، سپاس تو را اى رحم‌كننده مومنين و سپاس تو را اى عز و جل و الهى العفو العفو.
خدايا جهان اسلام در انتظار حضرت غايب است. چه ناله‌ها و چه گريه‌ها كه اين رزمندگان در دل شبها نكردند كه چرا مهدى نيامد و چرا خدايا مهدى نيامد. شايد با رفتن ما از اين دنيا مهدى بيايد. اى مهربانترين مهربانان به خمينى كبير قدرت پياده كردن كامل رسلت ولى‌عصر را عطاكن تا بتواند اين مكتب را كاملا در سراسر جهان پياده كند. پيامم  به ملت

 

شهید هاشم اعتمادى

نام  :هاشم(فرشاد)

نام خانوادگى  :اعتمادى
نام پدر :على‌اكبر
تاريخ‌تولد  :25/12/1341
ش.ش   :1163
محل‌صدورشناسنامه   :سپيدان
 تاريخ شهادت  :25/10/65
خداوندا شهادت در راه خودت را به من عطا فرما.
بسم رب الشهداء و الصديقين
به نام خدايى كه جز به فزونى بخشش او اميدوار نيستم. به نام خدايى كه عالم به تسبيح و ستايش او پيشانى به سجاده نهاده است. و با سلام و درود بر يگانه منجى عالم بشريت خاتم‌الاوصياء و صاحب‌الزمان روحى و ارواح العالمين له الفداء، آنكه قلبهاى شكسته بدو توسل جويد و او كه هنگام پرپر شدن گلى از گلزار خمينى دامانش را مى‌گشايد و آن دست‌يافته به عزت ابدى را نزد پروردگار روانه مى‌سازد. و شكر خداوند تبارك و تعالى را كه توفيقى نصيب فرمود و مرا از زمره نيكان و شيفتگان خود دانست و در ماموريت مهدى صاحب‌الزمان به عنوان معينى پذيرفت.
اكنون كه دست بر قلم برده‌ام و به نوشتن اولين و آخرين يادگار خود اقدام مى‌كنم، مى‌دانم كه ممكن است ديگر در دنيا نباشم. با وجود اينكه مى‌دانم اين دنيا دوست‌داشتنى و زيباست، اين مطلب را تاكنون دريافته‌ام كه زيبايى دنيا چون كفى است و همچون سرابى است فريبنده، و آخرت زيباتر. گرچه اين دنيا زيباست، ليكن ماندنى نيست. آنچه مى‌ماند آخرت است و زندگانى در آن سراست.
اشكهاى شوق همچون باران بهارى از ديدگانم روان است. و اين دعاها در لبانم زمزمه مى‌شود كه اللهم ارزقنى توفيق‌الشهادة فى‌سبيلك: خداوندا شهادت در راه خودت‌را كه مختص حاميان درگاهت است به من عطا فرما. خداوندا گناهانم را كه مانند دوده قلبم را سياه كرده بر من ببخشاى. تو خانواده‌ام اگر روزى توفيق ديدن اماممان را پيدا كرديد، به او بگوييد كه سربازى داشتى كه آرزوى ديدنت را داشت. اما گناهانش باعث شد كه نتواند تو را ببيند. به او بگوييد كه برايم دعا كند كه خداوند گناهان مرا ببخشد.
امت اسلامى: آگاه باشيد و بدانيد كه نعمتهاى باريتعالى در سرزمين ايران همچون باران روان است. بدانيد قدر و منزلت اين نعمت را. برايش دعا كنيد كه انشاءالله تا انقلاب مهدى او را حافظ باشد. واى بر شما از خدا بى‌خبران، به شما كوردلان اين توصيه را دارم كه اگر چنانچه عليه اين انقلاب كه خونبهاى هزاران شهيد غرق به خون تپيده است، حركتى كنيد، در خط يزيد و مشركين گام برداشته‌ايد و خود را آزار مى‌دهيد، چون حق پيروز است و باطل نابود. يزيديان تاريخ نابود و روسياهان هرگز روى عزت را نخواهيد ديد.
والسلام عليكم و رحمة‌الله و بركاته - هاشم(فرشاد) اعتمادى - 9/9/65

شهید محمد اسلامى نسب

 بسم رب الشهداء والصديقين

آخرين وصيت‌نامه در روز حركت براى عمليات مى‌نويسم: 2/10/65 . حالا كه وصيت‌نامه مينويسم بسيار حالت عجيب و حساسى است. عالم جدايى از بچه و عالم ملحق شدن به محبوب عالم. هجران از بچه‌هايى كه ديروز وقتى مى‌خواستم از درب منزل خارج شوم تا درب منزل و حتى بيرون مرا بدرقه كرده‌اند و حالات مخصوص از بچه‌هاى كوچولو مخصوصا زينب مشاهده كردم، چون نمى‌توانست حرف بزند، با چشمانش خداحافظى مى‌كرد. مثل اينكه ميدانست ديگر بابايش برنمى‌گردد. البته اين هجران از فرزند و چيزهاى ديگر براى ما قابل تحمل است و در جهت رضاى معشوق آسانتر از آب گوارا است. ما هم مثل ديگران احساس داريم و علاقه به فرزند و مادر و... ولى وقتى اسلام به ميان مى‌آيد همه‌چيزى حل مى‌شود، وقتى پاى دفاع از اسلام در ميان است بايد قيد همه‌چيز را زد. وقتى فرمان رهبر پيش مى‌ايد
بايد همه را رها كرد. آرى برادران و خواهران خيلى دلم مى‌خواهد شما حالات جبهه‌ها را و رزمندگان را لمس كنيد و بدانيد كه اين دنيا چندان ارزشى ندارد كه انسان همه‌چيز خود را براى زنده ماندن به دشمن بدهد و خود را تسليم ابرقدرتها نمايد و اين حقى گنهكار با آغوشى باز و قلبى مطمئن به استقبال شهادت و ميدان رزم مى‌روم كه اين مردن شيوه مردان آزاده جهان و مردان خداست. برادران و خواهران، بدانيد كه اگر ما به جبهه مى‌رويم و كشته مى‌شويم ناموسمان از خطرات دشمن درامان است و هيچ وجدانى و انسانى قبول نمى‌كند ما در منزل بنشينيم در حالى كه دشمن خونخوار بچه‌هاى داخل گهواره را به خاك و خون مى‌كشاند. مگر اين عمر و زندگى چقدر شيرين است كه انسان بنشيند و شهادت بچه‌هاى كوچولو را در بمبارانها تماشا و تحمل نمايد؟ يا در دفاع از ناموس و كشور حتما بايد مسلمان بود يا اينكه براى هر انسان آزاده‌اى اين امر لازم است؟ مگر مردم ويتنام همه مسلمان بودند؟ پس اينكه آقا امام حسين(ع) مى‌فرمايد: اگر دين نداريد حداقل آزادمرد باشيد درست است. البته بدانيد حقير براى فرمان رهبر و دفاع از اسلام و قرآن به جبهه و ميدان رفته‌ام. و اما مطلبى به افرادى كه هميشه خيال‌پردازى مى‌كنند و فكر مى‌كنند ميتوانند مسئله براى اسلام و انقلاب و رهبر ايجاد كنند، آنها بدانند كه اراده خداوند بر پيروزى اين انقلاب و رهبرى امام خمينى تعلق گرفته است، لذا بيخودى خود را به دردسر نيندازند و از توطئه‌گرهاى گذشته عبرت بگيرند و بدانيد هركس از اين به بعد توطئه كرد آدم ساده و ديوانه و نفهمى است و از اينهمه تجارب توطئه‌گران عبرت نگرفته و بايد به حال او خنديد. مطلب بعد براى افراد حسود است كه نمى‌توانند قدرت اسلام كه فعلا خلاصه شده در دست امام خمينى را ببيند و خيال مى‌كنند خمينى فقط يك رهبر سياسى يا يك مرجع است بلكه بايد بدانند قضيه بالاتر از اينهاست. اى تحليل‌گرها و به اصطلاح روشن‌فكرهاى خارجى و داخل كه به شكلهاى مختلف تحليل مى‌كنيد و خيال مى‌كنيد ما بدون دليل به جبهه مى‌رويم و فكر مى‌كنيد شناخت امام خمينى و اسلام و فقاهت احتياج به فلان مدرك دارد. بدانيد ما بسيجيها و پاسدارها و ارتشى‌ها هم هركدام به اندازه‌اى امام را مى‌شناسيم و ما هم فطرت داريم و جهانبينى را مى‌دانيم. شايد شما جهان‌بينى ما را متوجه نباشيد ولى اين‌طور نيست، روز قيامت معلوم مى‌شود، پس با امام خوب باشيد و خود را مطرح نكنيد. با مريد امام ؟؟؟؟؟ خوب باشيد و عبرت بگيريد و خود را مطرح نكنيد و بدانيد دستور امام خمينى دستور حسين(ع) است. اين آخرين لحظات يك سرباز كوچك ناقابل اسلام است و هيچ احتياج مادى و تعلقى ندارم و امام خمينى را نزديكترى فرد به معصومين(ع) مى‌بينم كه گوش به فرمان امام زمان(عج) است. خط او صراط مستقيم و دورى از خط و راه او گمراهى محض است. در پايان خدا را شكر مى‌كنم كه مرا با جهاد آشنا كرد و منت خداى بزرگ را با دل و جان مى‌پذيرم. والسلام-مورخه 2/10/65 ساعت 5/1 نزديك عمليات-

گردان آقا امام‌رضا(ع)- پاسدار محمد اسلامى‌نسب

شهید محمد اسلامى نسب

 نام :محمد

نام خانوادگى :اسلامى‌نسب

نام پدر:نجات

تاريخ‌تولد :28/11/1333

ش.ش :2490

محل‌صدورشناسنامه :لايزنگان

تاريخ شهادت :04/10/65

محمد اسلامى نسب بسم الله الرحمن
الرحيم اين حقير سراپا تقصير و شرمنده روسياه، بنده ضعيف محمد اسلامى نسب با شهادت به يگانگى خداوند بزرگ وصيت خود را شروع مى‌كنم. پس از اقرار به وحدانيت و شهادت به رسالت حضرت رسول اكرم(ص) و امامت ائمه طاهرين و شهادت به حقانيت اسلام و قرآن و قيامت و حساب و كتاب و محشر، نكاتى چند به عرض خانوده و دوستان و ملت قهرمان و مسلمان ايران مى‌رسانم. اولا آنقدر در پيشگاه خداوند منان شرمنده‌ام كه از نوشتن وصيت و از بردن نام خودم خجالت دارم. ولى از آنجايى كه در زندگى خودم نتوانستم خدمتى به اسلام و مسلمين نمايم، گفتم شايد با نوشتن چند كلمه‌اى بتوانم پيامى را به برادران و خواهران مسلمان خود داده تا شايد تكليفى كه بر گردنم هست مقدار كمى از آن انجام دهم. در حال حاضر كه اين چند كلمه را مى‌نويسم عازم خط مى‌باشم. گرچه چند روزى نيست كه از خط برگشته‌ام و چند روز ديگر براى رفتن به خط وقت دارم ولى چون دلم هواى بچه‌ها كرده و عده‌اى از بچه‌ها در خط هستند لذا باز تصميم گرفتم به خط برگردم. ولى در اينجا مخير هستم كه بروم يا نروم ولى در اينجا مخير بودم كه تا چند روزى بمانم و استراحت نمايم يا اينكه همين الان به جبهه بروم. خلاصه از قرآن مشورت كردم كه اين آيه شريفه آمد، سوره آل‌عمران آيه 194 كه خلاصه‌اى از ترجمه آن در اين كاغذ برايتان مى‌نويسم: از كلمه اول فاستجاب لهم، پس خداوند دعاهايشان را اجابت كرد كه البته پروردگار عمل هيچ كس را بدون مزد نمى‌گذارد، بعضى مردم بر بعضى برترى ندارند مگر در طاعت، پس آنانكه از وطن خود هجرت كردند، در راه خدا رنج كشيدند و جهاد كردند و كشته شدند، همانا در پرده لطف خود بپوشانم بدى و زشتيهاى آنان تا آخر... وقتى اين آيه شريفه را ديدم با دلى پر از اميد وعده‌اى از طرف قادر متعال بسيار خوشحال و دلگرم شدم و آماده حركت به طرف خط مقدم شدم. به طرف رزمندگانى كه
بودن در ميان آنها براى انسان حال و هواى ارمغانى ديگر به وجود مى‌آورد. بد نيست مقدارى از چگونگى حالات ظاهرى رزمندگان براى كسانى كه هنوز گوششان با صداى آهنگ دلرباى سنگرنشينان آشنا نشده در اين كاغذپاره‌هاى ناقابل با دستى لرزان از گناه و دلى پر از اميد به رحمت خداى مهربان بنويسم تا بدانند در جبهه‌ها چه مى‌گذرد و در آنجا سراسر عشق به الله است. علاقه‌مند به محبوب و در جستجوى لقاى اويند. از جبهه‌هايى سخن به ميان آمده كه رزمندگان آن از مرحله شعار به مرحله شعور و به مرحله عمل پاى گذاشته و خود را در انتخابى بزرگ و در كوره‌اى از كوره‌هاى آزمايش الهى
قرار داده‌اند. جايى كه انسانها چون آهن گداخته آبديده مى‌شوند و ناخالص‌ها از آن جدا مى‌گردد و هرچه هست طلاى ناب و يكدست است و محك آن آتشهاى سنگين دشمن و سختيهاى جنگ است. جايى كه فرق مرد از نامرد، شجاع از ترسو، مدعى بى‌عمل از عمل‌كننده، راست‌گو از دروغگو مشخص مى‌شود. جايى كه سواد و علم تنها ملاك نبوده و بسا يك بسيجى كه از تمامى امكانات و مدرسه محروم مانده در جبهه چنان استعداد و دلاورى از خود نشان ميدهد كه گويى ساليان دراز در حوزه درس خوانده و طريقه كمال و صراط مستقيم را پيموده است. و آنچنان به توپها و تانكها و سلاحهاى دشمن لبخند تمسخر مى‌زند كه پندارى اين گلوله‌ها نقل و نبات و يا گلهاى معطرى است كه او را گلباران مينمايند.
او در وسط اين گلوله‌بارانها آنچنان با قاميت استوار قدم مى‌زند كه گويى لحظه به لحظه آن آيه اطمينان قلب و سكينه براى او ناز مى‌شود. او در مقابل شليك گلوله‌هاى دشمن آنقدر صبور و شكيباست كه دشمن از صبر و تفكر او نااميد و مايوس مى‌شود. او مسئله شهادت برايش چنان حل گشته كه با چشم بهشت الهى را مشاهده كرده و نظاره‌گر نعمتهاى الهى در آنجاست كه خداوند به اولياء و شهداء ارزانى داشته است. چه بگويم از اين جوانان بسيجى، سپاهى، ارتشى و جهادگرانى كه حجله دامادى را رها كرده و جهاد فى‌سبيل‌الله را بر آن ترجيح داده و راه عشق‌بازى را برگزيده‌اند. راهى كه براى رسيدن به وصال معشوق خون جگرها و سختيها و زحمتها در بر خواهد داشت. البته اين خون جگرها در گرفتن از كام از يار به شيرين‌تر از عسل مبدل خواهد گشت و كام يار هر مرده‌اى را زنده‌تر از گلهاى بهارى خواهد كرد. حلوات و شيرينى عشق‌بازى با يار آنچنان به انسان صفايى مى‌بخشد كه انسان از خود بى‌خود شده و همه چيز را فراموش مى‌كند. براى عاشقان شهادت، شهادت آنچنان شيرين و لذت‌بخش است كه با هيچكدام از وعده‌هاى دنيوى او را مقياسى نيست. در اينجا مناسب است مقدارى از شهادت صحبت شود. شهادتى كه خداوند فقط به اولياء و عشاق و بندگان خالص خود ارزانى داشته، شهادتى كه دشمن با هيچ سلاحى برعليه او نمى‌تواند به مبارزه آيد و همه تيغهاى دشمن در مقابلش كند و بى‌اثر است. شهادتى كه در آخرين فشارهاى دشمن كارساز است و همين بس كه هركس مسئله شهادت برايش حل شده باشد تا پايان كار مى‌جنگد. البته منظور اين نيست كه همه كشته و شهيد شوند، بلكه علاقه به شهادت انسان را تا آخرين لحظه مقاوم مى‌نمايد و براى فرد شهادت‌طلب فرق نمى‌كند كه دشمن با چه سلاحى حمله كرده و قدرت دشمن كم يا زياد است. فرد شهادت طلب مثلش مثل آن است كه مى‌گويد آب كه از سرگذشت، چه يك كله چه صد كله. مثلا يا شب كه شد از سياهى آن مهراس. ولى كسى كه شهادت‌طلب نباشد ممكن است كشته هم بشود ولى قبل از كشته شدن يك لحظه دلواپس شود و اين يك لحظه هم از نظر نظامى و هم از نظر عقيدتى و ايدئولوژى كار را خراب خواهد كرد، چراكه همين اشكال در لشكر كفر وجود دارد. لشكريان صدام هم از نظر نظامى آمادگى دارند و هم از نظر امكانات و مهمات تجهيزات، ولى اشكال اصلى آنان كه تاكنون اين همه شكست خورده‌اند همين يك كلام است كه آنها وقتى مسئله كشته شدن به ميان آمده و براى آنها مرگ صددرصد مى‌شود جنگيدنشان به پايان مى‌رسد و ياراى ايستادن و استقامت و جنگيدن ندارند و همين مى‌شود شكست. ولى در مقابل آن رزمندگان را نگاه كنيد، يك شب در كنار خورعبدالله توى سنگر با رزمنده‌اى نگهبانى مى‌دادم كه از طرف دشمن حدودا هر دقيقه‌اى 10 الى 20 گلوله خمپاره و كاتيوشا شليك مى‌شود، برادر رزمنده با كمال خونسردى خوابيده و سنگر ما همان گودهايى بود كه گلوله كاتيوشا آن را گود كرده بود.
او در سنگر كمين در نوبت خود با كمال اطمينان خوابيده بود. وقتى نوبت نگهبانى او شد آتش سنگين‌تر شد و در فاصله 5 الى 8مترى ما گلوله مى‌خورد و به علت باتلاقى بودن زمين، خاكها با باتلاقهاى آن روى سر ما مى‌ريخت و تركش آن بالا نمى‌آمد. او مى‌گفت اگر توى گودال بايد ما مى‌رويم پهلوى امام حسين(ع) و با لبخندى مليح مى‌گفت: بخواب. حتى يك روز صبح عراق پاتك كرد و كاتيوشا بصورت 40 گلوله، 40 گلوله روى سر ما مى‌ريخت ولى برادران برايشان فرق نمى‌كرد و با كمال اطمينان و قوت قلب ايستادند.
البته از اينگونه موارد در جبهه‌ها بسيار بوده و هست و بعضى موارد آن قابل وصف نيست و بايد از نزديك مشاهده آن نمود. راستى كه قلم و كاغذها جز از وصف شيرمردانى است كه به مرگ لبخند استقبال زده و با اين كار خود كمر دشمن را شكسته و خواب را از كليه سردمداران خوش‌گذران و نوكران آنها ربوده‌اند. كيست كه بتواند چهره سراسر حماسه‌آفرين تك‌سواران بسيجى و ارتشى و جهادى و پاسداران كه دشمن درون و برون را با نماز شبهايشان به خاك مذلت كشانده و رضاى محبوب خود را بر رضاى تمامى افراد و خواسته‌هاى دنيوى ترجيح داده و به آنها پشت‌پا زده‌اند در اين كاغذها پاره‌ها ترسيم نمايد.

شگفتا كه ابهت و عظمت رزمندگان و شهدا همه قلم‌فرسايان و هنرمندان را عاجز از ترسيم چهره خود در اوراقها كرده و به لب همگى آنها مهر سكوت زده و كمتر كسى است كه بتواند دست به قلم برده و اوصاف دلاوران اعم از شهدا، اسرا و رزمندگان در جبهه را به رشته تحرير درآورد. زيرا گنجايش بحر در صبر امكان‌پذير نخواهد بود، چه رسد كه ما با قلم و دست لرزان خود بتوانيم حرفى رده و در اين موارد عرض اندامى نماييم. پس بهتر است لب فرو برده و خاموش شويم. و اما مطلب بعد اينكه انسان تا وقتى در معرض امتحان و سختى قرار نگيرد نميتواند ادعاى دوستى با اهل‌بيت(ع) را بنمايد.

قبل از امتحان تنها شعار است، و عمل است كه محك و معيار خالص بودن انسان را تعيين و مشخص مى‌نمايد. لذا چه زيباست براى آنهايى كه مدتها در مسجدها ادعاى دوستى با اسلام و اهل‌بيت(ع) مى‌نمايند. در اين مرحله و مقطع از زمان خود را در جنگ و جهاد فى‌سبيل‌الله شركت دهند و صداقت خود را به اثبات رسانند و جاى تعجب است كه عده‌اى كه خود را وارثين اسلام مى‌دانند تا كنون پاى به جبهه نگذاشته و هنوز با سختيهاى جنگ هيچگونه انسى نگرفته‌اند و جاى سئوال است كه روز قيامت آنها از جواب در مقابل شهدا چه خواهند گفت. آنها مسلما در پيشگاه حضرت احديت و اولياء خدا و ملت شهيدپرور شرمنده خواهند گشت. خلاصه مطالب اينكه بايد تا وقت در دست و اجل فرصت را از ما
نربوده به فكر چاره افتاد و در اين مورد اقدام نماييم. حتى آنهايى كه شعار ميهن‌پرستى را مى‌دهند، اگر صادقند بايد به جبهه رفته و از خاك و ناموس خود دفاع كنند. به خدا قسم بيچاره‌ترين كسانى هستند كه دشمن خاك و همه‌چيز آنها را به تصرف درآورده و به خاطر ترس از مرگ به خود هيچ حركتى نمى‌دهند و در سر ميز مذاكره سند بندگى خود را و ملت خود را امضاء ميكنند، ننگ و نفرين بر كشورهاى عربى و به اصطلاح اسلامى و دولتهاى آنان كه خود را نوكر و سرسپرده آمريكا كرده و ناموس خود را در اختيار آنها قرار داده‌اند.

 در پايان مجددا همه برادران را به جهاد فى‌سبيل‌الله سفارش مى‌كنم. چون جهاد براى مسلمانان عزت و افتخار است و مردن در رختخواب در حالى كه دشمن اسلام براى محو اسلام قد علم كرده بجز خوارى و ذلت چيز ديگرى نخواهد بود. و بدانيد كه ما به جبهه احتياج داريم و بايد برويم تا ساخته و آبديده شويم و براى تمام مبارزين و جنگجويان حقيقى كه مى‌خواهند از كشور و ناموس خود دفاع كنند و از زير بار جنايتكاران دنيا بيرون بيايند آشنايى با شيوه جنگهاى اسلام و رزمندگان اسلام را لازم مى‌دانم. به آزاديخواهان جهان بگوييد علاج بيرون كردن دشمن از خانه فقط اسلحه گرم و خون سرخ است، نه بر سر ميز مذاكره نشستن و خود را براى ابد فروختن به دشمنان اسلام و به دشمنان انسلانيت. والله بزرگترين آزاده‌مرد عالم خمينى است و هركس به او اقتدا كند فلاح و رستگار است. به خدا قسم ديگر براى احدى مخصوصا مردم ايران مسئله پوشيده نيست كه خمينى دشمن آمريكا، اسرائيل و شوروى و دشمن همه
ستمكاران و جنايتكاران عالم است و اوست طلب‌كننده حق محرومين و پابرهنه‌ها. مرگ بر سرمايه‌دارانى كه امام و ؟؟؟؟/را براى رسيدن به اسلام و حكومت اسلام و گرفتن حق محرومين يارى نكرده، بلكه بر عليه اين امام بزرگوار و ؟؟؟؟؟؟ و دولت مورد تأييد امام كارشكنى كرده و چنان فشارى را بر گرده دولت وارد كرده‌اند كه گويى آنها نوكران آمريكا و صدامند. بخدا بدانند غير از منافقين و ديگر دشمنان عده‌اى نيز هستند كه خواسته يا ناخواسته به خاطر رفاه‌طلبى و زندگى حيوانى با امام مخالفت كرده و به عنوان مخالفت با آيت‌الله منتظرى شعارهاى خود و حرفهاى خود را به شكلهاى مختلف در جامعه مطرح مى‌كنند كه آنها اكثرا در جنگ پيدا نمى‌شوند، در جنگ كمتر حضور دارند، اگرچه خود را با بهترين لباس و بهترين شكل مذهبى آراسته باشند. جدا آنها از مردم شهيدپرور ايران جدا هستند و هيچگونه كمكى هم به جبهه‌ها نمى‌كنند كه خداوند دست همه آنها را به زودى رو خواهد كرد. خداوند به همه مسلمين مخصوصا مردم قهرمان ايران استقامت و به امام، آيت‌الله منتظرى و ياران امام طول عمر عنايت فرمايد. در اينجا لازم است از خانواده محترم مخصوصا از مادرم تشكر و حلال‌بودى نمايم و خوب است بدانند اگر خداوند به حقير توفيق شهادت عنايت فرمود خدا را شكر كنند و لازم نيست از ارگانى چيزى درخواست نمايند و حتى در بنيادشهيد بروند. آنها وظيفه خود را مى‌دانند. ما براى خدا به جبهه رفتيم و براى خدا جنگيديم و براى خدا كشته مى‌شويم و براى خدا جنگ مى‌كنيم و ما از هيچكس و هيچ ارگانى هيچ توقعى نخواهيم داشت. حتى لازم نيست كه به ديگران بگوييد كه فرزند يا اقوام من شهيد شده است. مادر مهربان و خوبم نكند خداى ناكرده طلبكار كسى باشيد و بگوييد بچه‌ام شهيد شده. ما براى اسلام هيچ كار نكرده‌ايم. اگر اسم من نبريد من راضى‌تر هستم. از دوستان بخواهيد مرا حلال كنند. نكند خداى‌ناكرده خانواده من، خانواده محترم طلبكار ديگران باشيد و اين كشته‌شدن من را به رخ ديگران بكشيد. بخدا قسم راضى نيستم يك نفر در اين رابطه در زحمت بيفتد. از كليه دوستان و برادران كه مدتها در جمع آنها بوده و براى آنها ايجاد مزاحمت نموده‌ام حلال‌بودى مى‌طلبم و از آنها درخواست طلب استغفار و مغفرت از درگاه خداوند بزرگ دارم. درضمن مرا در شيراز به خاك بسپاريد. در اينجا چند نكته لازم است به برادران همرزم، به برادران جبهه به عنوان وصيت عرض كنم: همانطور كه خود اطلاع داريد، آموزش يكى از پايه‌هاى كار جنگ مى‌باشد كه بايد در آن دقت بيشتر شده و به او بهاى بيشترى داده شود. هميشه تعداد افراد، زياد كارنكرده و بلكه كاربرد با افرادى بوده است كه آبديده و با كيفيتى خوب با دشمن روبرو شده انشاءالله برادران عزيز نيروها را خوب آبديده نموده و آنها را آزمايش كرده و نيروهاى آبديده و آزمايش‌كار داده را به قلب دشمن زده كه اين دشمن زبون و خوار ياراى مقاومت در مقابل نيروهاى جان‌بركف اسلام را نخواهد داشت. شبهاى عمليات نيروها را داوطلب انتخاب كنيد كه نيروهاى داوطلب هميشه در جريان عمليات پيش‌قدم بوده و نيروهاى داوطلب هميشه خط مقدم دشمن را در هم مى‌شكنند. از اينكه خداوند مدتى توفيق شركت در جمع شما به من حقير عنايت فرمود از او شكر مى‌كنم و از شما برادران عزيز كه ممكن است به دلايل مختلف از دست اين حقير سراپا تقصير ناراحت شده باشيد عذر مى‌خواهم. اميد است خداوند هرچه سريعتر رزمندگان اسلام را با پيروزى تمام به
خانواده‌هاى خود برگرداند. در پايان لازم است با خداوند بزرگ مقدارى راز و نياز كرده گرچه زبان الكن از شكر او و نام اوست ولى از آنجايى كه خود توفيق تكلم را به ما داده است، از او كه عادتش به احسان و لطف است شكر كنم. خداوند از اينكه به بنده ضعيف و گناهكار رحمت واسعه كرامت فرمودى با زبان الكنم ترا سپاس مى‌گويم. خداوندا از اينكه حقير بى‌لياق و ناچيز را در جمع رزمندگان خود قرار دادى و بر اين بنده خوار و ذليلت منت گذاشتى از تو ممنونم و اين منت را با دل و جان و بلكه با گوشت و
پوست و خون و تمامى سلولهاى بدنم خريدارم. خداوندا اين نعمت انقلاب، اين نعمت رهبرى كه به ما عنايت فرمودى و نتوانستيم شكرگزار آن باشيم از مقام باعظمت تو عذرخواهى مى‌كنم. محبوب من اى قدرتمندى كه با جهاد و آشنايى آن به بندگانت قدرت قدرتمندان را به شكست مبدل كردى، اى ولى نعمت و اى مولاى ما كه جهاد فى‌سبيل‌الله را به دستور نماينده امام زمان(عج) به ما ارزانى دادى تا بتوانيم از اسلام و قرآن و نواميس مسلمين دفا ع كنيم، ترا شكر مى‌كنم. ترا حمد و سپاس مى‌گويم و به خاطر بزرگى و عظمت تو سر خضوع و خشوع فرو مى‌آوريم. خداوندا خودت خوب مى‌دانى كه كشته شدن در راهت را چون شيرينى گوارا مى‌دانم و از تو كه صاحب و مالكم هستى تقاضاى استقامت دارم.
استقامت در آن لحظه‌هايى كه پاى انسان مى‌لغزد. فقط تو مى‌توانى او را نجات دهى. در گرماگرم جنگ كه شيطان به سراغ انسانهاى ضعيفى چون من بيچاره مى‌آيد كمكم كن اى دل‌رباى دل‌ربايان. اى داروى همه دردهاى بى‌درمان. خودت بهتر مى‌دانى كه مردن مردانه در راهت از زندگى در بين بعضى از مردم برايم زيباتر از هرچيز است. خودت مى‌دانى كه علاقه‌ام به دوستانت و شهداء راهت چون فرزدقى، روزى‌طلب، زارعى، گل‌آرايش، پورخسروانى، گلبن سليمانى، دست‌بالا، منتظرى، اشرف، قريب و صدها دوست دلاور و رزمنده از علاقه به تمامى اقوام، زن، فرزند، برادر، پدر، مادر برايم بيشتر است. پس اى خداى توانا مردن در رختخواب را نصيبم مكن زيرا بريم اين نوع مرگ ننگ است و آن را نصيب دشمنانت كن كه خواب و خوراك و شهوت را بر همه‌چيز ترجيح داده و حيثيت و شرف و ناموس خود را به زنده ماندن در اين دنياى پست و بى‌ارزش فروخته‌اند و بالاخره روزى مرگ ننگين به سراغشان آمده و آنها را در حال غفلت و بى‌خبرى بانگ خواهد زد كه وحشت مرگ آنها را بى‌رمق خواهد كرد و چاره‌اى براى خود نخواهد يافت. پروردگارا به ما و به من حقير حلاوت و شيرينى شهادت در راهت را بچشان. پروردگارا در آن هنگام و در آن لحظه آخر، اسم محبوبت حسين(ع) بر زبان من جارى كن. پروردگارا در آن لحظه آخر آن چيز كه رضاى تو در آن است براى من مقدر كن. پروردگارا، در آن لحظه آخر زبان من را براى خودت بگشا و آخرين نگاه من را به سوى خودت بكشان كه تو اميد و آمال و آرزوى مى. اى زيباتر از زيباييها و اى كام تو شيرين‌تر از عسلها و اى آغوش تو گرمتر از آغوش مادرها و اى ذكر تو داروى دردهاى بى‌درمان و اى ذكر تو شفاى همه مريضيها و مرضهاى بى‌درمان، ترا به خودت قسم از سر تقصيرات و گناهان ما و من حقير روسيه كه با قلبى سياه از گناه ولى دستى لرزان و با اميد به درگاه تو آمده‌ام بگذر و در آن لحظه حساس مرا به خودم وامگذار كه من بدون تو قدرت هيچ كارى را نخواهم داشت. اى مهربان مهربانها و اى معشوق همه عاشقها كه رسم عاشقى را به آنها آموخته‌اى كسى كه هركس كه ترا شناخت دل باخته و دل‌سوخته تو شد. اى كسى كه آتش به خانه عشاق مى‌زنى و او را به كنار خود مى‌كشانى، اى دلبر ولا تر از ولا و اى خوب خوبتر از خوبها، اى بزرگى كه همه قدرتها در زير قدرت توست و تحت حكومت تو و ياران گريز از حكمت تو ندارند به ما رحم كن. همگى شما را به خدا مى‌سپارم و از همه شما طلب عفو و بخشش دارم. والسلام عليكم و رحمة‌الله و بركاته-

مورخه 17/7/65 گردان آقا امام رضا(ع) لشكر 19 فجر- محمد اسلامى‌نسب

شهید محمدحسين اسلامى منش

نام  :محمدحسين
نام خانوادگى  :اسلامى‌منش
نام پدر :رسول
تاريخ‌تولد  :01/01/1342
ش.ش   :31
محل‌صدورشناسنامه   :مرودشت
 تاريخ شهادت  :05/07/60
محمدحسين اسلامى منش
بسم الله الرحمن الرحيم
من المؤمنين رجال صدقو ما عاهدو الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر
 خدايا  تو را به بزرگيت مى ستايم و تو را به خاطر آن همه نعمت بى پايانت مى ستايم خدايا چه زبانى گوياى لطف و كرم تو در فرستادن براى هدايت بشر است چرا كه انسان سرگشته ودرمانده را واو را كه از خطرات خويش دور گشته چه كسى مى تواند به سويت باز گرداند خدايا  تورا به خاطر گذاشتن حجتهاى خويش د رزمين براى آنكه بندگانت هرگز بى سرپرست نمانند سپاس مى گوييم خدايا خمينى نايب برحق امام مهدى (عج) را كه نورى بود درظلمتهاى شاهنشاهى و انفجار ى بود درسكوتهاى متوالى قرنها و هم او كه همه ما را از ورطه فحشا و منكرات رهنمون شد نگهدار باش خدايا  انقلاب اسلاميمان را كه حاصل قرنها زحمت وتلاش بندگان مسلمان توست نگهدار باش خدا ياامروز اسلام ما امام ما امت ما وميهن اسلامى ما د رخطر است خطر قدرتهاى خارجى ازيك سو و خطر منافقين و نيروهاى ضد انقلاب ازسوى ديگر خدايا به بزرگيت قسم همه را خود حافظ ونگهبان باش خدايا جوانان فريب خورده و منحرف شده آنانى كه ناخواسته كمك به امپر ياليسم و عمالش مى كنند به آغوش اسلام وامت بازگردان و مشت رهبران خاين آنها را بگشاى و آنان را  روسياه بگردان خدايا مسئولين مملكت و همه آنانى كه در هر گوشه و كنار دنيا بنحوى به اسلام و مسلمين خدمت مى كنند همه آنان را درپناه خويش بدار خدايا ما امروز نبردى سرنوشت ساز داريم نبردى كه قرنها طول كشيده و همچنان پر خروشتر بر عليه كفر و نفاق جهانى ادامه دارد نبردى كه امروز در پيش داريم نبردى است كه درهمه تاريخ اثر خواهد گذاشت جنگى است كه پيروزى آن اثرى عميق بر حفظ و تداوم انقلاب خواهد داشت انقلابى كه پيروزى آن مساوى است با از بين رفتن مستكبرين جهانى و وراثت زمين بر مستضعفين و شكست آن يعنى منزوى شدن اسلام حداقل براى چندين سال بنا براين تك تك امت است كه امروز با چنگ و دندان و حراست و پاسدارى از انقلاب و دستاوردهاى آن بپردازند اين بنده حقير نيز بنابه تشخيص وظيفه شرعى خويش مى دانم كه دراين صحنه حق و باطل هرچند جزء كوچكى از وظيفه مسئوليت خويش را انجام دهم حضور يابم خدايا دراين راه كه اميدوارم راه تو باشد شهادت را كه پيروزى و نصرت واقعى‌است نصيبم بگردان د رخاتمه خطابم به دوگروه و قشر است روحانيت و پاسدار در جامعه امروز روحانيون‌آنان كه همواره رهگشا و راهبر امت بوده اند و پاسداران كه امروز حافظان انقلابند مسئوليت اين دو گروه امروز بيشتر از همه و بيشتر ا ز هر زمانى است همانطور كه وجود آنان الگو و نمونه است براى اجتماع و امت كوچكترين خطا و لغزش آنان صدمات جبران ناپذيرى است بر انقلاب بنابراين اين دو گروه بايد با شناخت هر چه بيشتر مسئوليت و تعهد خويش سعى و تلاش وافر خود را درزمينه خود سازى و تزكيه خود بكار برند تا نقطه ضعفى براى سوء استفاده دشمن نماند
انشاء اله خدايا رهبر كبير انقلاب و اميد مستضعفين‌را در پناه خويش نگهدار خدايا امت ما را بر قدرتهاى استعمارى جهانى پيروز ى عطا بفرما خدايا انقلاب ما را د رپناه خويش نگه دار والسلام

 

شهيد حاج اسماعيل اسکندري

بسم رب الشهداء و الصديقين : سردار شهيد حاج اسماعيل اسکندري در تاريخ 17/10/1326 در روستاي ولي عصر در يک خانواده مذهبي و متدين و با فضيلت ديده به جهان گشود دوران کودکي را در دامن مادري مهربان و دل سوز و در زير سايه پدري زحمت کش و فعال گذراند بعد از گذراندن دوران کودکي وارد مدرسه ابتدائي مي شود و تا کلاس پنجم ابتدائي با موفقيت هر چه تمام تر در روستاي خود سپري مي کند . و بعد از آن براي ادامه دادن مرحله راهنمائي به شهر کوار عزيمت مي نمايد لذا شرايط سخت زندگي امکان ادامه تحصيل را به او نمي دهد و در مقطع راهنمائي ترک تحصيل مي نمايد . و براي اداره امور زندگي در کنار پدر به کار کشاورزي مي پردازد و مدتي هم در کوره آجر فشاري کار مي کند بعد از مدتي که بزرگ تر مي شود تشکيل زندگي مشترک مي دهد و داراي 2 فرزند پسر و 4 فرزند دختر مي شود لذا در کنار اداره امور زندگي مشترک به عبادت خالصانه حق تعالي مي پردازد و در کنار عبادت خالصانه آرزو و طلب شهادت از خداوند مي نمايد . به خاطر روحيه شهادت طلبي و خدمت در جبهه ، دل از زندگي دنيا بريده و با ترجيح دادن زندگي اخروي بر زندگي دنيوي و ماديات ، همسر و فرزندان خود را رها کرده و با ايمان هر چه خالص تر و با عشق و دلدادگي به حضرت حق تعالي روانه جبهه مي شود . به خاطر ايثار و از خود گذشتگي و خدمت صادقانه و طولاني در جبهه هاي حق عليه باطل درجه پاسداري را به او عطا مي کنند لذا هنگام عمليات عراق بر عليه ايران به دفاع همه جانبه از اسلام و سرزمين هاي اسلامي و ناموس خود پرداخته و با فرماندهي لشکر 19 فجر در خط عمليات مورد هدف تيرها و ترکش دشمن قرار مي گيرد و با اصابت ترکش به بدنش در تاريخ 19/10/65 در شلمچه به درجه رفيع شهادت نائل مي گردد و شربت شيرين شهادت مي نوشد و دفتر زندگي عمرش براي هميشه با باز شدن در سعادت ابدي به رويش و همنشيني با ائمه اطهار ( س ) بسته مي شود . و با ريختن خون و ايثار جان خويش با خداوند معامله اي بس عظيم مي نمايد و روح پاکش به آسمان ها پر مي کشد و به ديدار معبود حق تعالي مي شتابد . والسلام . روح پاک و مطهرت در قرين رحمت حق تعالي باد . روحت جاويد راهت پاينده و نامت زنده باد تا ابد .

شهید عبدالحسين اسفنديارى

نام  :عبدالحسين
نام خانوادگى  :اسفنديارى
نام پدر :رضا
تاريخ‌تولد  :01/06/1334
ش.ش   :3
محل‌صدورشناسنامه   :فيروزاباد
 تاريخ شهادت  :18/03/60
بسم الله الرحمن الرحيم
با درود فراوان به رهبر كبير اسلام و بنيان‌گذار جمهورى اسلامى ايران، اميد امت، قلب مردم مسلمان، عزيز عزيزان و ابراهيم زمان و درود بر گلگون‌كفنان و شهيدپرور اسلام. براى به وجود آمدن عدل و برقرارى پرچم <لا إله إلاالله> و نابودى ظلم و ستم همانطور كه هر گياهى براى رشد و نمو احتياج به آب و امكانات دارد، اسلام هم احتياج به حماسه‌آفرينى دارد. چون مستكبران جهانى و داخلى منافع خود را به خطر مى‌بينند به فكر آن افتاده‌اند كه دست اتحاد را به هم بدهند تا انقلاب توحيدى ايران را محو نمايند. ولى ما مسلمانان با تمام قدرت ايمان و قدرت بازو به اين افراد ناشايسته به ستيزه برخاسته تا اسلام را در تمام جهان گسترش نماييم و زمينه را براى ظهور مهدى موعود(عج) مساعد نماييم. برادران از اوامر اين موسى زمانى كوتاهى نورزيد تا جان بر كف داريد و به دستورات آن رهبر عمل نماييد و دست اخوت و مهربانى به هم داده تا خانواده‌اى چون سرزمين ايران را به <اعلى عليين> برسانيم.
پيروزى همه امت مسلمان را از پيشگاه خداوند متعال خواهانم و اميدوارم كه خداوند ماها را جزء امت واقعى پيامبر قرار دهد و بيش از اينكه از جهانى كه براى آزمون آمديم آن را وداع بگوييم ماها را مورد عنايت خويش قرار دهد و آن وقت چشم را از اين دنيا ببنديم. عزيزان هميشه گول روباه‌صفتان را نخوريد و در خط اسلام به حركت خويش ادامه داده و به يارى امام امت باشيد و خود را از روحانيت واقعى جدا نسازيد. چون به فرموده امام: آخوند يعنى اسلام و آنهايى كه با آخوند بدند با اسلام بدند. و هميشه به ياد خدا باشيد و آنرا فراموش نكنيد و تا آنجايى كه براى شما مقدور مى‌باشد رهنمودهاى دوازده‌گانه امام را روزانه به اجراء بگذاريد چون انسان را به تقواى على‌وار مى‌رساند  «إن أكرمكم عندالله أتقاكم». برادران هميشه به فكر بى‌نوايان و يتيمان باشيد كه آه و ناله بينوايان و يتيمان خيلى سوزآور مى‌باشد و همه اوقات يار و ياور آنها باشيد. اگر يتيمى را ديديد براى آن همچون برادر باشيد. بزرگان را مورد احترام قرار دهيد كه احترام آنها احترام به خدا مى‌باشد. عزيزانم اميدوارم اگر هركس از دست من هر نوع خطايى ديده مورد لطف و مرحمت قرار دهد و ما را ببخشد و من به اميد و يارى الله مى‌رويم با كفر مى‌جنگيم تا آنجايى كه به پيروزى برسيم و اگر سعادت شهيد شدن نصيب ما گرديد همه شما خوشحال باشيد همچون شاگردى كه آرزوى اولى در مدرسه دارد و به آرزوى خود مى‌رسد يا جوانى كه آرزو دارد ازدواج نمايد و به آرمان خود مى‌رسد و تنها آرمان ما از بين بردن كفار و به پيروزى رسيدن است. و ثواب شهيد شدن به ما خداوند عطا فرمايد. همه شما را خداوند مؤيد و پيروز گرداند.
إنا لله و إنا إليه راجعون - برادر حقير شما عبدالحسن اسفنديارى
2%
بسم الله الرحمن الرحيم
ملتى كه شهادت براى او سعادت است پيروز است. (امام خمينى)
با درود فراوان به رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران، عزيزترين عزيزان قلب ملت ايران، نايب‌الامام خمينى بت‌شكن و با درود به شهداى گلگون‌كفنمان كه با ايثار خون خود نظام طاغوتى اسارتبار شاهنشاهى كه بر پايه كفر و شرك و بت‌پرستى استوار بود به رهبرى پيامبرگونه امام‌خمينى توانستند ويران نمايند. و بعد از پيروزى ديديم كه مستكبران جهانى براى ادامه زورگويى و چپاولگرى خود دست به اتحاد به هم داده و با مقابله با انقلاب توحيدى ملت مسلمان ايران برخاستند و چون در اين ميان نقشه آنها و مزدوران داخليشان در آب مى‌باشد وارد مرحله ديگر مى‌شوند. ولى خداوند فرموده: «و مكروا و مكرالله والله خيرالماكرين».
پدر و مادرم، برادرانم، خواهرانم و خويشاوندانم و عزيزانم. اميدوارم كه شما اگر در طول مدتى كه من امانتى نزد شما بودم اگر خلافى از من سر زده باشد مورد لطف و عنايت قرار دهيد و تنها آرمان من اين است كه انقلاب اسلامى ما به پيروزى برسد و همه مردم در زير پرچم توحيد زندگى نمايند. و از شما مى‌خواهم كه با هم مهربان و با محبت و خوش‌بين باشيد و وحدت را كه امام امت فرمودند حفظ نماييد و نفاق به بيچارگان نماييد و نماز را دست سبك نشماريد و توشه آخرت را هميشه اوقات آماده و مهيا نماييد.
ديگر عرضى ندارم و سلامتى تك‌تك شما را از درگاه خداوند خواهانم.
اگر شهيد شدم: محل دفن فيروزآباد- قبرستان سيدمحمد- پهلوى شهدا. براى من اصلا گريه نكنيد كه به آرزوخود رسيدم ازبرادرانم مى‌خواهم احترام پدرم را هميشه داشته باشند. اگر سنگ بر قبر من گذاشتيد اسم مرا بجاى عبدالحسن، حسن بنويسيد.
عبدالحسن اسفنديارى  

شهید محمدرضا اسدى

نام  :محمدرضا
نام خانوادگى  :اسدى
نام پدر :اصغر
تاريخ‌تولد  :22/12/1336
ش.ش   :3384
محل‌صدورشناسنامه   :آبادان
 تاريخ شهادت  :28/05/62
بسمه تعالى
«فليقاتل فى سبيل‌الله الذين يشرون الحيوة الدنيا و من يقاتل فى سبيل‌الله فيقتل أو يغلب فسوف نؤتيه أجرا عظيما» (نساء 74)
درود به پيشگاه حضرت بقية‌الله الاعظم حضرت ولى‌عصر(عج) ارواحنا له‌الفداء و با درود به قلبم حضرت امام خمينى نايب برحقش امام زمان و فرمانده كل قوا و با سلام به تمامى شهداى راه حق و حقيقت مخصوصا شهداى انقلاب اسلامى ايران كه درخت اسلام را با خون خويش آبيارى كردند.
خدا را شكر مى‌كنم كه در زمانى زندگى مى‌كنيم كه بت‌شكن زمان خمينى است و امت آن مردمى هستند كه مطيع امر ولايت فقيه مى‌باشند. آلان كه در حال نوشتن وصيت‌نامه هستم، نزديك به نيمه شب است و منتظريم تا يكى از شبها دستور حمله صادر شود تا رزمندگان اسلام، اين مومنين و مجاهدان فى سبيل‌الله كه در اين روزها شور و هيجان خاصى به آنها دست داده و لحظه‌شمارى مى‌كنند با اراده‌اى قوى مصممند كه بر قواى كفر يورش ببرند و آنها را اولياءشان كه طاغوت است به جهنم بفرستند و ملت مستضعف عراق را از جور و ستم اين كافران از خدا بيخبر نجات دهند. ما آلان در مرحله آزمايش قرار گرفته‌ايم. دين خدا احتياج به جانبازى و فداكارى دارد. بايد خون بدهيم تا اسلام پايدار و جاويد بماند. تمام ابرقدرتهاى جنايتكار كه روزى با هم دشمن بودند و مخالفت‌هاى شديدى با هم داشتند، آلان دست به دست يكديگر دادند و بر عليه انقلاب اسلاميمان دارند  توطئه مى‌كنند و هر روز نقشه مى‌ريزند براى نابودى اسلام و يكى از توطئه‌هايشان اين بود كه صدام اين نوكر حلقه‌بگوش آنها را وادار كردند كه با ما بجنگد. ولى دست خدا بالاتر از دستهاست و خدا خواست كه صدام به اين روز بيفتد. زيرا حيله و مكرشان به خودشان برگشت و دود اين جنگ توى چشم خودشان رفته و آلان هم از اين عملى كه انجام داده سخت پشيمان است و به قول امام هيچ راهى ندارد و تنها راهى كه برايش مانده اينكه خودكشى كند. ما رزمندگان بزودى در ايران و جهان به يارى خدا پيروزى به ارمغان مى‌آوريم و انشاءالله مى‌رويم كه كاخ شوم صدام را واژگون و راه كربلا را به روى مشتاقان زيارت امام حسين(ع) باز كنيم. ولى شمايى كه در پشت جبهه هستيد مسئوليتتان بيشتر از ما است و وظيفه سنگينى را به دوش مى‌كشيد. زيرا هم با منافقان داخلى مبارزه مى‌كنيد و هم با مالتان به جبهه‌ها كمك مى‌كنيد.  و ما از اين بابت خيالمان راحت است و چون مى‌دانيم پشت جبهه به وسيله شما امت حزب‌الله محفاظت مى‌شد، ما با اراده‌اى قوى و روحيه‌اى خوب با دشمنان خدا مى‌جنگيم و با استفاده از دستورات اسلام، راهمان را به پيش مى‌بريم تا سقوط صدام انشاءالله.
پدر و مادر عزيز و ارجمندم و همسر عزيزم و برادران و خواهرانم، اگر من لياقت داشتم و خداوند اين سعادت را نصيبم كرد كه در راهش كشته شوم هيچ ناراحت نباشيد. زيرا من امانتى بودم پيش شما كه بايد اين امانت به صاحب اصليش برگردانده شود. پدر و مادر گراميم اميدوارم كه مرا ببخشيد. من كه نتوانستم شكر زحمات شما را بكنم، انشاءالله خداوند به شما اجر و پاداش اخروى عنايت كند. اگر از دستورات شما گاهى موقع سرپيچى كردم و يا خطايى از من سر زده مى‌بخشيد. و تو اى مادر عزيزم مى‌دانم كه برايت مشكل است، مگر نه تو فرزندانت را بزرگ كردى كه او را در راه خدا بدهى، پس من مى‌روم پيش آن كسى كه بهتر كسى كه مردم او را مى‌پرستند و براى رسيدن به الله مسابقه مى‌دهند. مادر مهربانم، اميدوارم كه شيرت را حلالم كنى و مقاوم و استوار بتوانى وظيفه مادرى را نسبت به فرزندان ديگرت ادا نمايى. هرچند من بنده‌اى گنهكار و روسياهم، در ؟؟؟ خدا ولى ارحم‌الراحمين است، شايد با ريختن خونم گناهانم پاك شود. و تو اى همسر عزيزم مى‌دانم كه تو مانند كوه مقاوم و استوارى و از شنيدن خبر كشته‌شدن من مصمم‌تر و با اراده‌تر از هميشه راه خونبارمان را ادامه مى‌دهى. مى‌دانم كه در اين مدتى كه با هم بوديم، خيلى تو را اذيت كردم و نتوانستم شوى خوبى براى تو باشم، از تو مى‌خواهم كه مرا ببخشى و حلالم كنى و فرزندمان و اين پاره جگرمان را طورى تربيت كنى كه در آينده براى اسلام و مسلمين مثمر ثمر باشد. در ضمن اين را نيز بدان كه با كشته شدن من مسئوليت تو دوبرابر مى‌شود و بدان كه خدا دارد تو را آزمايش مى‌كند. سعى كن از اين آزمايش الهى موفق بيرون بيايى و با توكل بر خدا كارها را انجام بدهى. ضمنا اختيار را به دست خودت مى‌گذارم كه بعد از من هرجا كه راحت‌ترى زندگى كنى. يعنى يا با پدر و مادرم يا با پدر و مادرت و اگر هم خواستى مى‌توانى با كسى ازدواج كنى و با كسى ازدواج كن كه متعهد به اسلام باشد. مى‌دانم برايت مشكل است، غصه نخور، ما پيش خداييم و اين راهى است كه همه ما بايد آنرا بپيماييم تا به هدف خود برسيم.
از برادران و خواهرانم مى‌خواهم كه راه اسلام را بروند و مبادا خداى ناكرده از اين راه خارج شوند كه نفرين ابدى شامل حالتان خواهد بود. قرآن را حتما بخوانيد و در مجالس مذهبى شركت نماييد. نمازجمعه را فراموش نكنيد و واجبات را حتما به عمل آوريد. در پايان از برادرم رضا مى‌خواهم كه اگر من كشته شدم در زادگاهم ازآوقات آبادن مرا نزد برادران شهيدم بخاك بسپارند  از خداوند برايم طلب مغفرت نمايند.
از آقاى آتشكده و خانواده محترمشان مى‌خواهم اگر بدى از من ديدند مرا حلال كنند و به بزرگوارى خودشان ببخشند و از تمام اقوام و خويشان مى‌خواهم كه اگر نسبت به هركدامشان بدى كرده‌ام ببخشند. در پايان اگر به برادران پاسدار اشاره‌اى نكردم بخاطر اين است كه من كوچكتر از آنم كه بخواهم براى آنها پيامى داشته باشم. زيرا الحمدلله آنها خودشان اگر هستند براى جامعه‌مان و پيامهايى كه امام مى‌دهند انشاءالله عمل مى‌كنند و عمل خواهند كرد.
در ضمن مقدارى پول كه مبلغ آن را نميدانم به قرض‌الحسنه سپاه مقروض جهت وام كه گرفته بودم و مبلغى هم به صندوق قرض‌الحسنه دارم كه آن را ؟؟؟ كنيد اگر اضافى آمد آنرا ؟؟؟ دهيد.
كوچك همه شما - محمدرضا اسدى - 17/11/61

 

شهيد بهنام اسدي

بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه سردار شهيد بهنام اسدي
سردار شهيد بهنام اسدي،درآخرين روزهاي فصل بهار سال 1346 در شهر شيراز به دنيا آمد ودر آغوش پدرومادري مهربان تربيت شد او از دوران کودکي همراه با پدرش در مجالس قرآن خواني ومجالس مذهبي شرکت مي کرد.پس از آن دوران مختلف تحصيل را پشت سرگذاشت تا سرانجام موفق به گرفتن ديپلم شد.بهنام در کنار تحصيل به ورزش نيز اهميت مي داد ودر رشته هاي فوتبال وکاراته،ورزشکاري نمونه وشايسته بود،وبارها مورد تشويق قرار گرفت.او که از رهروان راستين حسين(ع)بود؛اندکي پس از جنگ تحميلي به خيل جان برکفان سپاه اسلام پيوست ودر حملات مختلفي به عنوان نيروي بسيجي،اغلب در گروه شناسايي واحد((اطلاعات،عمليات))لشکر 19فجر خدمات ارزنده اي از خود نشان داد.سردار بسيجي بهنام اسدي علي رغم قبولي دانشگاه حضور در جبهه را بر تحصيل ترجيح داد.او پس از رشادت هاي فراوان،بالاخره در دي ماه سال 1365 درحالي که مسئوليت يکي از محورهاي اطلاعاتي لشکر19فجر را به عهده داشت،مثل کبوتري سبک بال به پرواز درآمد وبال دربال ملايک به ديدار دوست شتافت.روحش شاد ويادش گرامي باد

شهید حشمت اله اسدى

نام  :حشمت‌اله
نام خانوادگى  :اسدى
نام پدر :عوض
تاريخ‌تولد  :09/11/1338
ش.ش   :373
محل‌صدورشناسنامه   :رستم
 تاريخ شهادت  :29/12/60
 بسم الله الرحمن الرحيم
آنانكه گستاخى آنرانداشتند تا مرگ سرخ را انتخاب كنند مرگ سياه  و باذلت به سراغ آنان خواهد آمد بفرمان رهبرم اسلحه بردوش مى گيرم و تاآخرين قطره خونم ازمكتبم ووطنم حفاظت خواهم كرد ازخدا مى خواهم كه بتوانم اين وظيفه سنگين را كه به عهده من افتاده است به خوبى انجام دهم من د رمورخه 30 /11/60عازم جبهه حق وباطل و جبهه اسلام وكفر بشوم تا دركنارديگر برادران جانبازم ازخاك ميهنمان دفاع كنيم ودرخت اسلام رابا خون خود آبيارى كنم چون اسلام هميشه باخون زنده است مى روم جبهه تا به صدام وصداميان بفهمانم كه ايران گول شماهارا ديگر نمى خورد و ايران ديگرايران زمان طاغوت نيست‌كه دست به طرف تو و اربابت آمريكاى جنايتكار دراز كند ايران با اين رهبر ى كه دارد و با آن رهنمود هايش اين انقلاب را به تمام جهان صادرخواهد كرد و تمام مردم مستضعف رازيريوغ استعمار و استبدادبيرون خواهد آورد من مى روم جبهه تا درخت اسلام را پس از 1400 سال بار ديگر با برادران و خواهرانم خونهايمان آبش دهيم ميروم تا به خاينين و منافقان بفهمانم دينمان اسلام كتابمان قران معلممان حسين رهبرمان خمينى وهدفمان پيروزى اسلام است من دراين وصيت نامه ام چندكلمه اى با شما ملت رزمنده و بيدارم دارم اى ملت غيورمبادا لحظه اى ازسخنان امام ورهنمو د هايش  چشم پوشى كنيد از فرمان اين چريك پير اطاعت كنيد و لحظه اى او را فراموش نكنيد چون  چشم تمام ملت محروم جهان به اين  رهبر بزرگ بسته واميد همه آنها ست خمينى چشم  ماست ما جان مى دهيم ولى چشممان را هرگز اى ملت رزمنده گول اين  گروهكها را نخوريد اينها هم وابسته به شرق هستندوهم وابسته به غرب آنها مى خواهند حكومت معاويه را روى كار بياورند اينها مى خواهند زير لواى اسلام و يا به طرفدارى از كارگر يا به طرفدارى ازخلق مى خواهند شما مر دم غيور را فريب دهند ازشما ملت رزمنده و بيدار مى خواهيم   كه به شدت  جا ى آنها رابگيرند و نگذارند خون شهيدان پايمال شود
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى رانگهدار والسلام برادر كوچك شما حشمت اله اسدى

 

شهید اسدقلی اسدی

بسم رب الشهداء و الصديقين : وصيت نامه شهيد اسد قلي اسدي : من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من فظي نحبه و منهم من تنظر و ما بدلوا تبديلا . برخي از مؤمنان را مرداني هستند نه تصديق نمودند آن چه را که با خداي خويش پيمان بستند و به پيمان خود وفا کردند و بعضي از آن ها به درجه شهادت نائل آمدند گروهي در انتظار شهادت به پيش رفتند و هيچ عهد خود را تغيير ندادند . و آنان که ايمان آوردند و از وطن هجرت کردند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد  کردن آنان را نزد خدا مقام بلندي است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادت مندان دو عالمند درود و سلام خداوند بر پيام آوران الهي ياري دهندگان و بشر از ظلمات به سوي نور و رحمت خداوند به آناني که ما را به قافله سالار که ره به سوي معبود خود دارد رهنمون ساختند به نام او که همه چيزم از اوست . به نام او که زنده به اويم و مرگ و پوست و گوشت و استخوانم وحدانيت او گواهي مي دهد . به نام او که زندگيم به خاطر اوست و مردنم به خاطر اوست به نام او که شدنم از اوست . بودنم از اوست رفتنم نيز به سوي اوست . يادم از اوست و احساسش مي کنم با قلبم و با درجه درجه وجودم با تمام سلول هايم احساسش مي کنم اما بيانش نتوانم کرد . از همه چيزت يادم هست بيادم باش که بي تو هيچ و پوچ هستم . اي خداي رسولان ، اي خداي مستضعفان فرمانت را گردن مي نهم و دعوتت را لبيک مي گويم چه با زبان و دل جان وقتي با خون جوانان به ياري برگزدگانت بر مي خيزيم که به نجاتمان برخاستند و به آزاديمان بر خواندند به نجاتمان از ذلت و بردگي و به آزاديمان در عزت و بلندي تو اي خدا که انتخاب را با زيباترين بيان ارج مي نهي شهادت را بلندترين اوج حيات مي نمائي پروردگارا - معبودا - تو را به حق مقربان درگاهت قسمت مي دهم که ما را در بستر مرگ نميران و فيض شهادت را نصيبم گردان . ً اللهم ارزقنا الشهاده في سبيل الله ً پروردگارا در موقع مرگ ، حسين ( ع ) را به بالين من برسان . بار خدايا اين قطره خون ناچيز و جان ناقابل مرا در راه گسترش اسلام از حقير بپذير و اگر جان من آن ارزش را دارد و براي اسلام فدا شود و اسلام پيشرفت کند هزاران هزار بار به من جان بده تا مبارزه کنم و شهيد بشوم . پروردگارا - معبودا - در اين مدت عمر کاري جز گناه نکردم . اما خودت گفتي هر وقت در خانه مرا بزنيد جوابتان مي دهم . من در خانه ات آمدم و از تو مي خواهم که مرا از ياران و دوستان ائمه اطهار ( ع ) قرار دهي و مرا در روز رستاخيز سرشکسته نگرداني و مرا با شهداي کربلا محشور بگرداني و تو اي امام عزيز ، اي حسين زمان ، اي نواده رسول الله ، اي فرزند علي ، اي پسر فاطمه ، اي وارث حسين ، اي برادر زينب شاهد باش که مسئوليت پروري اسلام شهيدانمان تعهد مي نمائيم و تا آخرين قطره خون خود در راه اسلام و انقلاب نثار خواهيم کرد . خدايا ، مرا در پيش خودم خوار و بي مقدار دور چشم مردم بزرگ و با عظمت ساز خدايا تو اگر مرا عفو کني چه کسي سزاوار تر از تو به عفو است و چنان چه مرگم نزديک شده است و کارها و عملم و مرا به تو نزديک نکرده است من اقرار به گناهم را وسيله عفوت قرار داده ام . خدايا اکنون من احساس مي کنم که در حضور تو ايستاده ام و حسن و توکلم بر تو به سرم سايه افکنده است و تو آن چه سزاور آني بر من گفته اي و عفو و آمرزشت مرا فرا گرفته است واي بر من اگر از من در نگذري اي خداي من خدايا احسان خود را از من در مرگم باز نگير و من چگونه مي توانم از حسن نظر تو بعد از مرگم مأيوس باشم . ( خدايا من خجالت مي کشم که با دستي خالي نزد تو بيايم و وقتي که از من سؤال شود چه کردي ؟ جوابي نداشته باشم . ) اي خداي بزرگ تو بزرگتر از آني که نمي دانم شکر نعمت هايت را به جا مي آورم . پس فرمودي فادعوني استجب لکم به اين دل بستم ولي با دست خالي : پروردگارا ، مي داني که فقط يک چيز همراه دارم ، لباسي سبز همراه با اسم سرباز امام زمان ( عج ) و پاسداري از خادمين حسين ( ع ) پس تو را به مقربان و به نام نيکوي حسين مرا پاکم کن ، خاکم کن سپس با حسينت ( ع ) محشورم کن . اکنون که خداوند متعال اين سعادت را نصيبم کرده که همراه بازي گر برادران عزيز رزمنده در جبهه حضور پيدا کرده ايم و بعد از مدت ها که انتظار مي کشيدم که خدا اين توفيق را نصيبم بگرداند ، لازم دانستم اگر به افتخار رفيع شهادت نائل آمدم چند نکته اي متذکر شوم . سخني با پدر و مادرم : براي من ناراحت نباشيد و بدانيد که من متعلق به شما و خودم نيستم و من امانتي بودم از سوي خدا نزد شما ( انا لله و انا اليه راجعون ) از سوي خدا آمده ايم و به سوي او مي رويم و اميدوارم که مرا ببخشيد و حلالم کنيد ، زيرا که من مي دانم ه در اين مدت حق پدر و مادري را ادا نکردم و شما خيلي به گردن من حق داريد که انشاء الله مرا مي بخشيد . ( و اگر فرزندتان در راه خدا کشته شد شما از ايزد متعال تقاضا کنيد که اين هديه ناقابل را از شما بپذيرد . ) و در مقابل افراد از خدا بي خبر زاري نکنيد که اين افراد سوء استفاده کنند و باعث ضربه زدن به انقلاب اسلامي شوند و اگر خواستيد گريه کنيد از روي شوق و ذوق گريه کنيد که فرزندتان را در راه خدا داده ايد . و اگر راه کربلا باز شد که يقيناً باز مي شود انشاء الله برويد کربلا ، کاظمين زيارت کنيد و يادي هم از ما بکنيد و هميشه براي امام عزيز دعا کنيد که خداوند اين اسطوره حلم و شجاعت و مظهر ايمان و تقوي و اين پير جماران را در کنار حضرت مهدي ( عج ) نگهدارد . ضمناً خانواده ام را به شما محول مي کنم . و تو اي همسر گرامي : از روزي که لباس سبز پاسداري به تن کردم اين آرزو را داشتم که لياقت سربازي در لشکر ولي الله العظم ( عج ) را پيدا کرده و خدا توفيق شهادت در راه خودش را که به سربازانش وعده داده نصيبم کند ولي همسرم بياد حسين بودم و مصيبت هاي وارده بر زينب ، و در بعضي مواقع بياد تو بودم و حالات زينب که آيا تحمل خواهي نمود يا اين که سست خواهي شد ولي از امتحان خوب بيرون آمدي در طول زندگي در حق تو کوتاهي کردم و نتوانستم حتي کوچک ترين خواهش از تو برآورده سازم . اميدوارم که همان گونه که زينب شهيد داد و اسيري کشيد و داغ برادر و عزيزان برادر را ديد ، تو نيز زينب گونه صبر کني که انشاء الله، ان الله مع الصابرين ( خدا يار صابرين است ) اميدوارم که احمد و محمد حسين وار و علي اکبر گونه تربيت کني که افراد مفيدي براي اسلام و انقلاب باشند و فاطمه و سميه اين نور ديدگانم را دختراني زينب گونه تربيت کني که الگوي جامعه اسلامي باشند . و صبر و استقامت و بردباري را در مقابل مشکلات پيشه کني کار خود سازد که خداوند متعال راهگشاي مشکلات مي باشد و نکند در مرگ من گريه کني که دشمن شاد شود . زيرا اميدوارم چنان چه به فيض شهادت رسيدم تنم آن قدر در ميدان نبرد با کفار بماند و تکه تکه شود که در بالاي کاخ هاي ظلم و ستم به اهتزاز در آيد و سرمشقي شود براي کساني که مي خواهند به اين قافله سالار بپيوندند . و بدان اي همسرم که شهادت بالاترين افتخار و هنر مردان خداست و شهيد هميشه زنده است و شهيد مرده نيست . از همسرم مي خواهم که فرزندانم محمد و احمد را طوري تربيت کند اشخاصي براي اسلام باشند و احمد پس از پايان تحصيلات متوسطه به يکي از حوزه هاي علميه فرستاده و درس طلبگي را دنبال کند و محمد به عضويت سپاه در آيد و سميه و فاطمه نيز زينب وار تربيت و بزرگ شوند که براي اسلام و انقلاب مفيد باشند . و اما برادران عزيز اگر من توسط گلوله هاي دشمن تکه تکه شدم هيچ ناراحت نباشيد و بي تابي نکنيد و دعا کنيد هر چه زودتر راه کربلا باز شود و از آن جا قدس عزيز آزاد و اسلام بر تمام جهان سايه افکند و صبر را پيشه کنيد و راه شهيدان را ادامه بدهيد و سعي کنيد افرادي مفيد و مؤثر براي انقلاب باشيد و هميشه پشتيبان ولايت فقيه باشيد و از خانواده ام مرتب سرکشي کنيد و نکند که فرزندانم احساس کنند که پدر ندارند . هر چند خداوند بزرگ تر از آن است که ما فکر مي کنيم ، ولي سرکشي و برآوردن نيازهاي آن ها فراموش نشود و اگر در آخر از دست من بدي ديده ايد مي بخشيد و حلالم کنيد . و خداوند خود ولي و سرپرست همه مي باشد . و شما اي خواهرانم : اميد است که بعد از شهادت من ناراحت نباشيد و زناني زينب گونه و فاطمه گونه زندگي کنيد ، طوري که دشمن از برخورد شما سوء استفاده نکند و ضربه به انقلاب بزند و از شما حلاليت مي طلبم و مي خواهم که هميشه در خط امام و اسلام باشيد ، و حتي يک لحظه از اسلام و انقلاب و امام و خط ولايت فقيه غافل نشويد و ادامه دهندگان راه شهداي انقلاب باشيد . و اما سخني با برادران عزيز بسيجي : اميد است اين عبد ضعيف را ببخشيد و حلال نمائيد اگر مديت که اين بنده حقير جهت رضاي خدا و امام زمان در خدمت دوستان عزيز پاسدار بودم و نتوانستم آن مسئوليت عظيمي را که بر دوش اين جانب گذاشته شده به نحو احسن انجام وظيفه نمايم و دين خود را به اسلام اداء نمايم و بدانيد که رسول خدا فرمود هيچ قطره اي پيش خداوند محبوبتر اين است از قطره خوني که در راه خدا ريخته شود و عقل به کمال نرسد مگر از راه پيروي حق و پاسدار وظيفه اش اين نيست که حقوق بگيرد زيرا پاسدار يک حق بگير است و عزيزان بدانيد شخصيت هر شخص در خوب صحبت کردن و پست و مقام نيست ، دانش هر انسان و برترين علم انسان علمي است که بر اندامش هويدا باشد و يک پاسدار بايد برخوردش يا لباسش درک موقعيتش پست و مقامش ، خاضع بودن مطيع بودن در مورد امر ولايت فقيه اسطوره شجاعت بودن ، حلم و بردباري مظهر ايمان و تقوايش براي همه نشانه برتري در علمش باشد و برادران عزيز سپاه بايد سرمشق و الگوئي براي ديگران باشند و هميشه متحد باشند و مبادا که خداي ناکرده در سپاه مسائلي که باعث لطمه زدن به حيثيت سپاه شود پيش آورندو مي دانم که اين طور نيست . ولي چون فرمانده مستقيم سپاه امام عزيز مي باشد بايد در خط امام که همان خط اسلام و قرآن مي باشد حرکت کند و سپاه پاسداران آن سپاهي باشد که امام در نظر دارد . و از کليه برادران سپاه مي خواهم اصالت سپاه فقط حفظ شود و نکند که امام عزيز که اين قدر به سپاه اهميت مي دهند از دست برادران سپاه ناراحت شوند و برادران حتي يک لحظه از اسلام و ولايت فقيه غافل نشويد و ادامه دهندگان راه شهداي انقلاب باشيد و اميد است که همگي بتوانيم اين انقلاب را به دست حضرت مهدي ( عج ) بسپاريم و بنيان ظلم و ستم از دنيا کنده شود . و هميشه گوش به فرمان امام باشيد . و از امام جمعه محبوب خود مي خواهم که در نماز جمعه جهت آمرزش اين عبد ضعيف دعا کند در خاتمه از کليه اقوام و خويشان و همشهريان و رفقا تقاضاي عفو و بخشش را دارم و از امت دلير اسلام و شهيد پرور ايران مي خواهم کساني که به اين ديار نشتافته اند و از درياي بي کران عاشقان نور دست به شنا نزده اند و از چشمه سار گوارائي که مي رود تا سيل خروشاني شود که تمامي ظلم ها و ستم ها را با خود به فنا مي برد قدم نهاده و بفهمند که اسلام مکتبي است که شهادت در آن يک فوز عظيم است و از پدر و مادرم مي خواهم که اگر جنازه اي از من باقي ماند مرا در قطعه شهداء عنايت آباد به خاک بسپارند . ان تنصراله ينصرکم و يثبت اقدامکم . ً اگر خدا را ياري کند شما را ياري مي کند و استوار سازد قدم هاي شما را ً خدايا خدايا تا انقلاب مهدي با عزت و کرامت خميني را نگه دار رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما زيارت کربلا نصيبمان بگردان . الهي آمين يا رب .

شهید اسد قلی اسدی

بسم رب الشهداء و الصديقين : وصيت نامه شهيد اسد قلي اسدي : من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من فظي نحبه و منهم من تنظر و ما بدلوا تبديلا . برخي از مؤمنان را مرداني هستند نه تصديق نمودند آن چه را که با خداي خويش پيمان بستند و به پيمان خود وفا کردند و بعضي از آن ها به درجه شهادت نائل آمدند گروهي در انتظار شهادت به پيش رفتند و هيچ عهد خود را تغيير ندادند . و آنان که ايمان آوردند و از وطن هجرت کردند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد  کردن آنان را نزد خدا مقام بلندي است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادت مندان دو عالمند درود و سلام خداوند بر پيام آوران الهي ياري دهندگان و بشر از ظلمات به سوي نور و رحمت خداوند به آناني که ما را به قافله سالار که ره به سوي معبود خود دارد رهنمون ساختند به نام او که همه چيزم از اوست . به نام او که زنده به اويم و مرگ و پوست و گوشت و استخوانم وحدانيت او گواهي مي دهد . به نام او که زندگيم به خاطر اوست و مردنم به خاطر اوست به نام او که شدنم از اوست . بودنم از اوست رفتنم نيز به سوي اوست . يادم از اوست و احساسش مي کنم با قلبم و با درجه درجه وجودم با تمام سلول هايم احساسش مي کنم اما بيانش نتوانم کرد . از همه چيزت يادم هست بيادم باش که بي تو هيچ و پوچ هستم . اي خداي رسولان ، اي خداي مستضعفان فرمانت را گردن مي نهم و دعوتت را لبيک مي گويم چه با زبان و دل جان وقتي با خون جوانان به ياري برگزدگانت بر مي خيزيم که به نجاتمان برخاستند و به آزاديمان بر خواندند به نجاتمان از ذلت و بردگي و به آزاديمان در عزت و بلندي تو اي خدا که انتخاب را با زيباترين بيان ارج مي نهي شهادت را بلندترين اوج حيات مي نمائي پروردگارا - معبودا - تو را به حق مقربان درگاهت قسمت مي دهم که ما را در بستر مرگ نميران و فيض شهادت را نصيبم گردان . ً اللهم ارزقنا الشهاده في سبيل الله ً پروردگارا در موقع مرگ ، حسين ( ع ) را به بالين من برسان . بار خدايا اين قطره خون ناچيز و جان ناقابل مرا در راه گسترش اسلام از حقير بپذير و اگر جان من آن ارزش را دارد و براي اسلام فدا شود و اسلام پيشرفت کند هزاران هزار بار به من جان بده تا مبارزه کنم و شهيد بشوم . پروردگارا - معبودا - در اين مدت عمر کاري جز گناه نکردم . اما خودت گفتي هر وقت در خانه مرا بزنيد جوابتان مي دهم . من در خانه ات آمدم و از تو مي خواهم که مرا از ياران و دوستان ائمه اطهار ( ع ) قرار دهي و مرا در روز رستاخيز سرشکسته نگرداني و مرا با شهداي کربلا محشور بگرداني و تو اي امام عزيز ، اي حسين زمان ، اي نواده رسول الله ، اي فرزند علي ، اي پسر فاطمه ، اي وارث حسين ، اي برادر زينب شاهد باش که مسئوليت پروري اسلام شهيدانمان تعهد مي نمائيم و تا آخرين قطره خون خود در راه اسلام و انقلاب نثار خواهيم کرد . خدايا ، مرا در پيش خودم خوار و بي مقدار دور چشم مردم بزرگ و با عظمت ساز خدايا تو اگر مرا عفو کني چه کسي سزاوار تر از تو به عفو است و چنان چه مرگم نزديک شده است و کارها و عملم و مرا به تو نزديک نکرده است من اقرار به گناهم را وسيله عفوت قرار داده ام . خدايا اکنون من احساس مي کنم که در حضور تو ايستاده ام و حسن و توکلم بر تو به سرم سايه افکنده است و تو آن چه سزاور آني بر من گفته اي و عفو و آمرزشت مرا فرا گرفته است واي بر من اگر از من در نگذري اي خداي من خدايا احسان خود را از من در مرگم باز نگير و من چگونه مي توانم از حسن نظر تو بعد از مرگم مأيوس باشم . ( خدايا من خجالت مي کشم که با دستي خالي نزد تو بيايم و وقتي که از من سؤال شود چه کردي ؟ جوابي نداشته باشم . ) اي خداي بزرگ تو بزرگتر از آني که نمي دانم شکر نعمت هايت را به جا مي آورم . پس فرمودي فادعوني استجب لکم به اين دل بستم ولي با دست خالي : پروردگارا ، مي داني که فقط يک چيز همراه دارم ، لباسي سبز همراه با اسم سرباز امام زمان ( عج ) و پاسداري از خادمين حسين ( ع ) پس تو را به مقربان و به نام نيکوي حسين مرا پاکم کن ، خاکم کن سپس با حسينت ( ع ) محشورم کن . اکنون که خداوند متعال اين سعادت را نصيبم کرده که همراه بازي گر برادران عزيز رزمنده در جبهه حضور پيدا کرده ايم و بعد از مدت ها که انتظار مي کشيدم که خدا اين توفيق را نصيبم بگرداند ، لازم دانستم اگر به افتخار رفيع شهادت نائل آمدم چند نکته اي متذکر شوم . سخني با پدر و مادرم : براي من ناراحت نباشيد و بدانيد که من متعلق به شما و خودم نيستم و من امانتي بودم از سوي خدا نزد شما ( انا لله و انا اليه راجعون ) از سوي خدا آمده ايم و به سوي او مي رويم و اميدوارم که مرا ببخشيد و حلالم کنيد ، زيرا که من مي دانم ه در اين مدت حق پدر و مادري را ادا نکردم و شما خيلي به گردن من حق داريد که انشاء الله مرا مي بخشيد . ( و اگر فرزندتان در راه خدا کشته شد شما از ايزد متعال تقاضا کنيد که اين هديه ناقابل را از شما بپذيرد . ) و در مقابل افراد از خدا بي خبر زاري نکنيد که اين افراد سوء استفاده کنند و باعث ضربه زدن به انقلاب اسلامي شوند و اگر خواستيد گريه کنيد از روي شوق و ذوق گريه کنيد که فرزندتان را در راه خدا داده ايد . و اگر راه کربلا باز شد که يقيناً باز مي شود انشاء الله برويد کربلا ، کاظمين زيارت کنيد و يادي هم از ما بکنيد و هميشه براي امام عزيز دعا کنيد که خداوند اين اسطوره حلم و شجاعت و مظهر ايمان و تقوي و اين پير جماران را در کنار حضرت مهدي ( عج ) نگهدارد . ضمناً خانواده ام را به شما محول مي کنم . و تو اي همسر گرامي : از روزي که لباس سبز پاسداري به تن کردم اين آرزو را داشتم که لياقت سربازي در لشکر ولي الله العظم ( عج ) را پيدا کرده و خدا توفيق شهادت در راه خودش را که به سربازانش وعده داده نصيبم کند ولي همسرم بياد حسين بودم و مصيبت هاي وارده بر زينب ، و در بعضي مواقع بياد تو بودم و حالات زينب که آيا تحمل خواهي نمود يا اين که سست خواهي شد ولي از امتحان خوب بيرون آمدي در طول زندگي در حق تو کوتاهي کردم و نتوانستم حتي کوچک ترين خواهش از تو برآورده سازم . اميدوارم که همان گونه که زينب شهيد داد و اسيري کشيد و داغ برادر و عزيزان برادر را ديد ، تو نيز زينب گونه صبر کني که انشاء الله، ان الله مع الصابرين ( خدا يار صابرين است ) اميدوارم که احمد و محمد حسين وار و علي اکبر گونه تربيت کني که افراد مفيدي براي اسلام و انقلاب باشند و فاطمه و سميه اين نور ديدگانم را دختراني زينب گونه تربيت کني که الگوي جامعه اسلامي باشند . و صبر و استقامت و بردباري را در مقابل مشکلات پيشه کني کار خود سازد که خداوند متعال راهگشاي مشکلات مي باشد و نکند در مرگ من گريه کني که دشمن شاد شود . زيرا اميدوارم چنان چه به فيض شهادت رسيدم تنم آن قدر در ميدان نبرد با کفار بماند و تکه تکه شود که در بالاي کاخ هاي ظلم و ستم به اهتزاز در آيد و سرمشقي شود براي کساني که مي خواهند به اين قافله سالار بپيوندند . و بدان اي همسرم که شهادت بالاترين افتخار و هنر مردان خداست و شهيد هميشه زنده است و شهيد مرده نيست . از همسرم مي خواهم که فرزندانم محمد و احمد را طوري تربيت کند اشخاصي براي اسلام باشند و احمد پس از پايان تحصيلات متوسطه به يکي از حوزه هاي علميه فرستاده و درس طلبگي را دنبال کند و محمد به عضويت سپاه در آيد و سميه و فاطمه نيز زينب وار تربيت و بزرگ شوند که براي اسلام و انقلاب مفيد باشند . و اما برادران عزيز اگر من توسط گلوله هاي دشمن تکه تکه شدم هيچ ناراحت نباشيد و بي تابي نکنيد و دعا کنيد هر چه زودتر راه کربلا باز شود و از آن جا قدس عزيز آزاد و اسلام بر تمام جهان سايه افکند و صبر را پيشه کنيد و راه شهيدان را ادامه بدهيد و سعي کنيد افرادي مفيد و مؤثر براي انقلاب باشيد و هميشه پشتيبان ولايت فقيه باشيد و از خانواده ام مرتب سرکشي کنيد و نکند که فرزندانم احساس کنند که پدر ندارند . هر چند خداوند بزرگ تر از آن است که ما فکر مي کنيم ، ولي سرکشي و برآوردن نيازهاي آن ها فراموش نشود و اگر در آخر از دست من بدي ديده ايد مي بخشيد و حلالم کنيد . و خداوند خود ولي و سرپرست همه مي باشد . و شما اي خواهرانم : اميد است که بعد از شهادت من ناراحت نباشيد و زناني زينب گونه و فاطمه گونه زندگي کنيد ، طوري که دشمن از برخورد شما سوء استفاده نکند و ضربه به انقلاب بزند و از شما حلاليت مي طلبم و مي خواهم که هميشه در خط امام و اسلام باشيد ، و حتي يک لحظه از اسلام و انقلاب و امام و خط ولايت فقيه غافل نشويد و ادامه دهندگان راه شهداي انقلاب باشيد . و اما سخني با برادران عزيز بسيجي : اميد است اين عبد ضعيف را ببخشيد و حلال نمائيد اگر مديت که اين بنده حقير جهت رضاي خدا و امام زمان در خدمت دوستان عزيز پاسدار بودم و نتوانستم آن مسئوليت عظيمي را که بر دوش اين جانب گذاشته شده به نحو احسن انجام وظيفه نمايم و دين خود را به اسلام اداء نمايم و بدانيد که رسول خدا فرمود هيچ قطره اي پيش خداوند محبوبتر اين است از قطره خوني که در راه خدا ريخته شود و عقل به کمال نرسد مگر از راه پيروي حق و پاسدار وظيفه اش اين نيست که حقوق بگيرد زيرا پاسدار يک حق بگير است و عزيزان بدانيد شخصيت هر شخص در خوب صحبت کردن و پست و مقام نيست ، دانش هر انسان و برترين علم انسان علمي است که بر اندامش هويدا باشد و يک پاسدار بايد برخوردش يا لباسش درک موقعيتش پست و مقامش ، خاضع بودن مطيع بودن در مورد امر ولايت فقيه اسطوره شجاعت بودن ، حلم و بردباري مظهر ايمان و تقوايش براي همه نشانه برتري در علمش باشد و برادران عزيز سپاه بايد سرمشق و الگوئي براي ديگران باشند و هميشه متحد باشند و مبادا که خداي ناکرده در سپاه مسائلي که باعث لطمه زدن به حيثيت سپاه شود پيش آورندو مي دانم که اين طور نيست . ولي چون فرمانده مستقيم سپاه امام عزيز مي باشد بايد در خط امام که همان خط اسلام و قرآن مي باشد حرکت کند و سپاه پاسداران آن سپاهي باشد که امام در نظر دارد . و از کليه برادران سپاه مي خواهم اصالت سپاه فقط حفظ شود و نکند که امام عزيز که اين قدر به سپاه اهميت مي دهند از دست برادران سپاه ناراحت شوند و برادران حتي يک لحظه از اسلام و ولايت فقيه غافل نشويد و ادامه دهندگان راه شهداي انقلاب باشيد و اميد است که همگي بتوانيم اين انقلاب را به دست حضرت مهدي ( عج ) بسپاريم و بنيان ظلم و ستم از دنيا کنده شود . و هميشه گوش به فرمان امام باشيد . و از امام جمعه محبوب خود مي خواهم که در نماز جمعه جهت آمرزش اين عبد ضعيف دعا کند در خاتمه از کليه اقوام و خويشان و همشهريان و رفقا تقاضاي عفو و بخشش را دارم و از امت دلير اسلام و شهيد پرور ايران مي خواهم کساني که به اين ديار نشتافته اند و از درياي بي کران عاشقان نور دست به شنا نزده اند و از چشمه سار گوارائي که مي رود تا سيل خروشاني شود که تمامي ظلم ها و ستم ها را با خود به فنا مي برد قدم نهاده و بفهمند که اسلام مکتبي است که شهادت در آن يک فوز عظيم است و از پدر و مادرم مي خواهم که اگر جنازه اي از من باقي ماند مرا در قطعه شهداء عنايت آباد به خاک بسپارند . ان تنصراله ينصرکم و يثبت اقدامکم . ً اگر خدا را ياري کند شما را ياري مي کند و استوار سازد قدم هاي شما را ً خدايا خدايا تا انقلاب مهدي با عزت و کرامت خميني را نگه دار رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما زيارت کربلا نصيبمان بگردان . الهي آمين يا رب .

شهيد اسدقلي اسدي

بسم الله الرحمن الرحيم : زندگي نامه شهيد اسدقلي اسدي - پاسدار شرف و عزتي و بيداري - اي شهيد اي اسدي اسد قلي سرداري - روستاي اسد آباد در مجاورت فضاي معنوي عنايت آباد در نزديکي شهرستان آباده شاهد چشمان پر فروغ کودک نورسته اي بود که با بانک الله اکبر در فجر صادق در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه مي خوانند اولين فرزند خانواده گوئي مي خواهد از زمان سبقت بگيرد تيز هوشي ، سخت کوشي ، ايمان ، تلاش از چهره جذاب اسد قلي نمايان بود . شايد آن روز کمتر کسي مي دانست ياران روح ا... در چنين ايامي تولد مي يابند فضاي معنوي خانواده عشق و عطوفت و ارادت به اهل بيت شخصيت کودک جذاب را شکل مي داد و اين شمع کوچک فضاي مزرعه اسد آباد را روشن و روشن تر مي کرد در تمام ابعاد و زمينه ها کودک پيش از زمان حرکت و رشد داشت زمان طفوليت سپري شد و کودکي او در مدرسه ابتدائي عنايت آباد که در پنج کيلومتري اسدآباد بود آغاز شد شوق به تحصيل موجب مي شد اين مسير طولاني را پياده طي کند و روي پاي خويش ايستادن را تجربه کند . مديريت و رهبري در همان دوران دبستان در شخصيت اين کودک خوش قريحه و با هوش متجلي بود کودکان را به گرد خود جمع مي کرد براي آن ها احکام نماز و مقدمات آن را تشريح مي کرد به مسجد علاقه وافري داشت و با روحانيت و شخصيتي هم چون عالم روشندل حاج شيخ عباس فرخي معاشرت يافت و همين موءانست و مماشات با روحانيت مسجد و قرآن صبغه معنوي و مذهبي او را هنگامي که نظام ستم شاهي بود ديارمان سايه سياهي افکنده بود به زيبائي آشکار مي ساخت نماز جماعت تلاوت قرآن شرکت در هيئت عزاداري و راه اندازي هيئت هاي مذهبي از فعاليت هاي دوران کودکي اوست اغلب در درياي تفکر شناور بود و همگام با مطالعات مذهبي روح و روان خود را تعالي مي بخشيد . به دليل فقر خانواده و بعد مسافت تا دبيرستان مجبور شد مدرسه روزانه را ترک گفته با سه سال وقفه در تحصيل و با کار کردن در روز به ادامه تحصيل در دوره شبانه اقدام کرد اين روح مصمم و خود ساخته سخت مي کوشيد و با علاقه درس مي خواند به طوري که از شاگردان ممتاز زمان خود بود نوجوان پر شور و پر تحرک اما کم حرف سکوتش بيانگر ردوني پر غوغا از درياي پر تلاطم عشق ايمان بر جهادي بزرگ بود سخنش شمشيري در تسويه نفاق از اخلاص و منافق از مخلص بود قانع بر حداقل معيشت زندگي و هماره در جستجوي علم و عرفان چهره جذاب و محبوبش را روز به روز نمايان تر و براندازتر مي ساخت در سال 1352 عليرغم تنگ دستي و عدم استطاعت مالي با عنايت به آيات و روايات و براي گريز از مفاسد زمان طاغوت اقدام به ازدواج با همسري پاک دل و صبور نمود حاصل اين ازدواج مبارک (ادامه ندارد ) وي در سال 1356 به خدمت سربازي فراخوانده شد اسلام آباد غرب شاهد قدوم گروهبان وظيفه اسد قلي اسدي بود اعلاميه هاي امام در سال هاي 56 و 57 او و ساير جوانان را هشيار و بيدار تر مي کرد حرکت هاي مردمي تظاهرات عليه رژيم شاهنشاهي به تدريج اوج مي گرفت و ناگهان فرمان امام مبني بر فرار سربازان از پادگان جان اين سرباز امام را به وجد آورد و با دلي روشن و انديشه اي آگاه از حرکت تاريخ ساز امام به فرمان امامش گردن نهاد و مبادرت به فرار از پادگان نمود و خود را هم چون قطره اي در درياي مواج مردمي که به عشق اسلام و براي آزادگي قيام کرده بودند پيوست اين سرباز واقعي امام نقش مؤثري در شکل گيري تظاهرات مردمي داشت و با پيروزي انقلاب در 22 بهمن 57 بر آستان آزادي و دروازه استقلال بوسه زد و از اولين نيروهاي مردمي با انديشه اي ناب بود که در تشکيلات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي وارد شد و در شکل گيري ناحيه شهرستان آباده نقش به سزائي ايفاء نمود اين سرباز مخلص اسلام بسيار مهربان با سيماي جذاب و خوش خلق و پر عاطفه سر حلقه عشاق سپاهي و بسيجي گرديد در سال هاي 58 و 59 به عنوان مسئول تدارکات و عمليات سپاه پاسداران و با فرمان حضرت امام ره در تشکيل بسيج مستضعفين و ارتش بيست ميليوني مسئوليت تشکيل اين فرمان رهبر کبير انقلاب در شهرستان آباده نمود جاذبه اين فرمانده لايق و ابتکارات و خلاقيت هايش همراه با متانت طبع و صميميت در رفتارش موجب جذب بسياري از جوانان به سپاه و بسيج شد . ايشان به دليل لياقت و شايستگي عنوان قائم مقامي سپاه پاسداران آباده را به خود اختصاص داد در سال 1363 و در اجراي طرح لبيک يا امام به عنوان فرمانده تيپ اباعبدالله نيروهاي دريا دل بسيج را از دشت عباس تا جزيره مجنون فرماندهي کرد و به شايستگي در پدافند از جبهه هاي نور عليه ظلمت لياقت و شايستگي خود را به اثبات رساند و سپس با بازگشت به شهرستان آباده در احداث پادگان آموزشي ولي عصر اهتمام ورزيد و يکي از بنيان گزاران اين مرکز مهم آموزشي محسوب مي گردد . در سال 64 در عمليات 4 و 5 گردان قمر بني هاشم را همراهي کرده و سپس در پشت جبهه به عنوان جانشين سپاه پاسداران و فرماندهي پادگان ولي عصر ( عج ) در زمينه هاي سازماندهي بسيج و جذب و اعزام رزمندگان مخلص اسلام به جبهه هاي نبرد و تدارکات و تجهيزات تلاشي خستگي ناپذير داشت اين فرمانده لايق در زمينه آموزش سربازان وظيفه با جديت در پادگان ولي عصر ( عج ) مي کوشيد و بالاخره در سال 1366 به عنوان مسئول عمليات غرب در قربانگاه صفره تيپ امام حسن مجتبي چون شيري غران قواي اسلام را عليه مزدوران عراقي بسيج و سازماندهي مي کرد و در بهمن ماه همان سال هنگامي که علي گونه به احد رفته بود تا از جان محمد پاسداري کند با فرق شکافته پاي بريده و دست شکسته ديده به ديدار اباعبدالله الحسين شربت شهادت را لاجرعه سر کشيد و شهپر جبرئيل را به پاي بوس خواند و بر شرف انساني افتخار جست و رساترين فرياد خود را در پژواک کوه هاي بلند غرب چنين طنين انداز کرد بر مهر شهيدان مهر ايمان زيباست در ساحت عشق جانان زيباست - بنگر که به خاک خون نگون مي رقصد - در راه خدا گذشتن از جان زيباست روحش شاد راهش جاودانه پر رهرو باد . اي شهيد اي اسدي اسد قلي سرداري - کاش مي شد قدي هم سوي ما برداري - باد بر زلف تو و گوشه آن چفيه وزيد  - دره صفره غرب از تو شده گلکاري . 

 

شهید خان میرزا استواری

نام  :خان‌ميرزا
نام خانوادگى  :استوارى
نام پدر :كوچك
تاريخ‌تولد  :
ش.ش   :
محل‌صدورشناسنامه   :
 تاريخ شهادت  :20/01/66
 خان ميرزا استوارى
بسم الله الرحمن الرحيم  ان الله‌ا شترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه ويقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا فى التورات والانجيل والقران و من اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به وذالك هوالفوز العظيم (توبه‌111)بنام تو كه در پيشگاهت هستم بنام تو كه جانم و حياتم زنده بودن و مرده بودنم به معناى واقعى دردست توست اى مالك اى عالم و حكيم دانا وقادر متعال اى يارى دهنده روح الله واى برنده مكر مكاران زبانم و كلامم و قلمم از بيان نامهايت وتوصيف بسيار ناچيز و از هيچ هم هيچ تر است چه گويم به تو كه معشوقم تويى اى آرام كننده اى التيام دهند ه اى دواى دردها و اى اسمه  ودواء و ذكره شفا مانده از كاروان عاشقانت من مانده از همراهان على مانده د رآفتاب سوزنده ودرسراب هواها ى نفسانى چه گويم آيا مى توانيم آنطور كه تقوى وپارسايى على بندگى على و شناخت على ترا بيان مى كند بيان كنم خير امكان نداردمگر مى شود به خاك پاى على هم رسيد فقط زبان باز مى شود و با بى شرمى مى گويم الهى و ربى من لى غيرك ديگر راهى نمى بينم باى الامور اشكو خدا براى كدام خطا وگناه و عملم شكايت كنم هر جا نگاه مى كنم از كاروان سبيل الله وشيعه بودن عقب است براى كدام گناه گريه كنم يا غياث المستغيثين تو دوست صادقان و مشترى درستكارانى آنها مى توانند دوستشان را توصيف كنند نه من تجاوز كار به حدود و خلافكار به امرت خدايا تو را به اراده حسين تو را به بزرگى شهامت و ايمان حسين و تو را به شناخت حسين او تو قسم ما را ببخش ودرزمره عاشقانت قراربده و اين امت را چنان با تقوى و پارسا و دوستداران اهلبيت عصمت وطهارت و مسندعملشان قرار بده كه چراغ هدايت و روشنى شيعيان لبنان و مسلمان دنيا و مستضعفين دربند عالم در تاريكيها باشند با سلام به مهدى موعود آقا وسرور ومولايم و آنكه هديه سربازش را قبول كرد آنكه پذيرفت پر قيمت ترين چيزى را كه حقير به آن علاقه داشتم يعنى آن قرآنى را كه خيلى دوستش داشتم به او هديه كردم وقبول كرد مهدى جان گريه ها كردم مرا نپذيرفتى مهدى جان ممكن است لايق نبودم ولى اينكه هديه را از من پذيرفتى شايد بخاطر بزرگى هديه بود و از آن شرمت شد كه هديه را قبول‌نكنى اين را مى گويم كه باور كنيد كه امام زمان د رجبهه هاست  اميدوارم كه از اين سرباز عقب مانده از لشكرت را ضى شوى مرا ببخش اگر گناهكارم مرا ببخش اگر خطا كارم مهد ى جان د رقدمگا ههايت كه  محل خانواده شهدا بود مى رفتم متوسل مى شدم آخه در ورود بدرگاه خدا ازآنجا مى گذرد كجا را غير از اين راه‌مى توانستم پيداكنم مهدى جان شايد در اوايل نمى دانستم ولى بعدا فهميدم كه درورود به پيشگاه خدا از كنار بازماندگان شهدا مى گذرد درراه يابى به تو و اجدادت از خانه شهدا نورش سوسو مى زند مهدى جان سلام مرا بپذير مگر امكان دارد فرمانده سلام سرباز خطاكارش را جوا ب ندهد در اسلام تو كه مى دانى جوا ب سلام واجب است تو كه معناى اسلامى درودبه روان پاك شهيدان آنهاييكه براى ماندن اسلام خونها دادند ووارسته شدند وبندهاى اسارت و بندگى و تعلق به دنيا و مال و فرزند را بريدند و به خدا تعلق گرفتند آنهاييكه ديوار زندان و حبس  دنيا را با اراده و ايمان راسخ پاره كردند و زنده شدند آنهاييكه خون خود را براى هميشه به رگ خشكيده شده تسليم شدگان كلمه اى و زبانى زدند و آنهارا از تسليم بودن درمقابل اين حيوان دو پا و دنيايى پست رها كردند و لا اله الا الله را به آنان فهماندند خدايا اگر پاى در ميدان كارزار خون وآتش مى گذارم در پيشگاه تو مى گويم اى پرورنده ام خالقم كه معتقد م صاحب  مالك و قادر وحكيم و رحيم و رحمن و .......تويى معتقدم و با اين شناخت عقد بسته ام كه باور كنم كلام ترا باور كنم قيامت ترا  دردرگاه ترا بهشت و جهنم تو را باور كنم شدن را كه دربودن نمانم باور كنم كه به مرحله بعد خواهم رفت حال بنده اى كه تسليم تو شده و تو را با لطف ومر حمت خود ت شناخته و مى داند كه بايد حتما به مرحله زندگى بعدى برسد چرا از راهى نروم كه نتوانند مرا شكنجه دهندو نتوانند مرا به‌آتش جهنم هميشه بسو زانند و چرا از راهى رو م كه تو را ضى نباشى مگر اين موجود ضعيف و ناتوان به چه كسى مى تواند رو بياوردآنجا هم كه هر كس به فكر اعمال خويش است پس راهى را بر مى گزينم كه مطمئنم كه صاحبم و خالقم مهماندار ش و ميزبانش مى باشد راهى را انتخاب مى كنم كه تنها  از اين را ه مى شود بهتر ين مشتر ى او شد انكه جاى بهترورضاى بهتر وتقرب بيشترمى خواهد بايد سرمايه دار خوبى باشد و تنها سرمايه اى كه بشر مى تواند از آن بادر ميان گذاشتن آن ودر كف نهادن آن بهترين چيزها را خريدارى كند جانى است كه تنهاخريدارش خداست وبس پس مى روم كه تنها مشترى خداباشم پس ميروم به راهى كه ميزبانش خداست و مهمانش پيامبر ان وصالحان و شهداست چرا چنين بزمى و چنين موقعيتى را از دست بدهم من كه نتوانستم لذت معنويات را به آن معنا بجويم آيا درتاريخ هم  نديده ام و نشنيده ام كه شهيد قبل از آمدن مرگ بسراغ مرگ مى رود ومرگ را مى كشد تا ديگر مرگى برايش نباشد پس من مى روم تادردرگيرى حق و باطل پيامم خدا را و دعوت خدا را پرچم قرار داده وبه اميد خدا اين مرگ فنا پذير را بندكنم وبشكنم كه ديگر مر گى نباشد اى وابستگيهاى دنيا چقدر باغ سبزها و خود محوريهاى غافلانه را كه درتاريخ ضبط و ثبت است نشان دادى و مشتريانت را همه به نيستى وپستى ورذالت و بند واسارت كشاندى اى وابستگيهاچقدر بندگانت رابادرس بى تفاوتى وبا درس دورى از صحنه سياست وعدالت و همدردى و همفكرى راندى وباعث استحكام خط شياطين شدى اى وابستگيهاچقدر فرهنگ وارستگى از قيد وبند اسارت را ناكام كردى و درحبسهاو زندان نگاه داشتى آيا غيراز اين است كه مظلومين لبنان و آوارگان افغان ودربدران فيليپين و گرسنگان آفريقا و مظلومان سرخ پوست و اسراى زندانهاى طرفدارانت بايد از سنگ درسهاى تو اى مدرس فاسد بنالد وبارشته‌هاى مختلف تدريس اين مخلوقات بزرگ خدا را ظلم كنى ودر قيد وبند اسارت نگاه دارى و اى دنياعلى تر ا خوب شناخت كه تو مكارو فريبنده اى على كه مدرسش قرآن وتحليل گرش ومعنايش پيامبر و تاريخش خط انبياء و اوصياء بود خوب تراشناخت اى دنيا آنقدر درست وكلاست جذاب است كه عاشقانت از كشتن همه جهانيان و تخريب همه مخلوقات اگر دستشان برسد ابا ندارنداينست فلسفه درس تو اين است مكرو حيله و نيرنگ تو اى متاع غرور اى دنيا آنقدر گيرايى كه طرفدار انت و شاگردانت چراغهاى روشن را هم مى پندارند كه خاموش است و انسانهاى حق طلب را مى پندارند كه دنيا خوارتر از شياطين را بهتر ين انسانها مى دانند چون مكارندبه قول على اى دنيا اگر جسم داشتى و محسوس بودى تو سزاوار عذاب و سزاوار مجازات در حد نهايى بودى و ليبلونكم بشى من الخوف والجوع ونقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشرالصابرين (بقره‌155)انسان آزمايش مى شود اما اى دنيا غافلى كه من ومالك و صاحبم كه ترا به عنوان جايگاه و مزرعه اى براى آخرت به من معرفى كرد وترا محل آزمايشم و امتحانم قرار داد مكرهاو حيله هاو جذابيتها و رنگها و چهره ها وزيبايى تو را به من ياددادو فهماند اگر من شاگرد مكتب پيامبر م اگر من شاگرد مكتب على ام و اگر راهم از قرآن مى گذرد ترا خوب ميشناسم و بتو دست نخواهم داد اما باز مى ترسم و از دست تو واز مكرو حيله هايت به صاحبم پناه مى برم كه مى دانم اگر آنى هدايتم نكنى آنقدر ضعيفم كه نمى توانم از راهت بيگناه درشوم اى دنيااز تو چه گويم كه همه بيچارگيهااز توست  از تو چه بگويم كه تحكيم قدرت شيطان و ابليسان از توست از تو چه بگويم كه هر چه جنايت است از توست ازكلاس و از درس توست از خيام كلاس توست پس بشنو اى دنيا كه غارتگر خيمه ات كه آتش زننده صفات كه قطع كننده دستت كه جمع كننده طومار طرفدارانت  و حاميانت يعنى مهد ى بوى قدومش عيان شده درس نو كلاسش فزون شده ونايبش حاكم وخطش د رعمل‌بيان شده شاگردان و مريدانش چشمهابينا و گوشهاشنوا وزبانها روان شده ظالم به طپش قلب و رگ و روح وزبان گرفتار شده و با درودبه خمينى بت شكن و پيرجماران ونايب بر حق مهدى موعود و اين هادى و رهبر شيعيان وفرياد مظلومان
نايبش رنگ زمان را به دگر گون واداشت            دشمنان را همه يكجا به تكلم واداشت
كه اگر نايب مهدى بودش اين شوكت                  دربر سرورو مو لاش كه تو اند سرداشت
به امت حزب الله بگويم كه اگر سخنان امام راسر مه چشمانتان نكنيد و التيام  روحتان قرار ندهيد ورنگ چهره تان نسازيد و چراغ هدايتتان نكنيد واستشمام مشامتان نسازيد و محتويات حواستان نكنيد آنجاست  كه اسلامتان اسلام انبياء واوصياء نيست آنجاست كه تسليم خليفه خدا كه نايب مهدى و معلم قرآن است نشد ه ايد اگر تسليم اين معلم قرآن واين پيركاشف مكر دشمنان واين شيعه واقعى على واين مرد معنويت و اعلميت و انسانيت و مرجعيت و اين نايب برحق مهدى و اين عصاره پيام خون شهدا و مخلص خدا شديد بدانيد كه ديوار را ازبيخ و بن خراب كنيد ودوباره با تقليد از اين مرد علم وسياست و عصاره ايمان بسازيد تا عزراييل جانت را گرفته وملك  روح جان دگر بگيرد شما را وصيت مى كنم كه همانطور كه خطاب امام است اى امت حزب اله گويم اين پروانه‌هاى  اطراف شمع ولايت فقيه را يارى كنيد جهان مرده با چنگالهاى خونين ، دشمنيهاى ظاهرى خود را اعم از عقيدتى و فرهنگى و اقتصادى‌را دربين خودشان كنارگذاشته و همه بر عليه اين چراغ هدايت انقلاب اسلامى دست اعتلاف داده اندجهانخوا ربا كفر وشرك و باطل خود پيمان دارد و اگرتو اى حزب الله با معلم خود وخداى خود و دانسته هاى خود عقد نبسته اى پست تر از آنهاخواهى بود آنكه اسمش را مسلمان گذاشت و گفت من تسليم خدايم اگر حرف وپيام خدا را مفيدش نباشد از هر موجودى پست تر است من دشمن‌آن‌كافرم‌كه جز اين‌جهان‌دگرنديد  پيمان به آن شناخت جاهلانه بست و ثمربخشيد   از آنكه هيچ ندارد و شيفته اى به  هيچ درى    گو لعنم كندحيوان اگر گويمش مثلى     تاريخ هيچ قدرتى انبياء واوصياء و على الخصوص على را نتوانست بنام كفر وشرك ازپاى درآورد ويا حسين را به شهادت برساندو يا ائمه اطهار را به شهادت برسانند تنها از خودمسلمانان  و خود آنها ييكه پيشانى‌هايشان پينه بسته  بود واز خلافت الهى كنار گذاشته شده بود اسلام ضربه خورده است مواظب باشيد هيچ قدرتى نمى تواند با اسلام زنده‌در ايران مبارزه كند وآنر ا ازپاى در آورد اگر ازريسمان خدا جدا شويد واز ولايت فقيه بمانيد بايد فاتحه اسلام را بدست همين تسليم شده گان جاهل بخوانيد به تاريخ نگاه كنيد كجا اسلام از كافران و مشركان شكست داشته است پس اگر داخل را اصلاح كنيد و به فرياد اسلام دردرون برسيد واختلاف نظرها را اصلاح كنيد و بدانيد كه بزودى جهان تحت تسلط حاكميت الله در خواهد آمدانشاءالله از وضعيت مرودشت نمى گويم مى ترسم از وصيتم سوء استفاده شود
اما همين قدر بگويم كه اگر گاهى و تنها اشخاصى را رسوا مى كرديم يا جريانى را مى كوبيديم
ويا درمقابل افرادى بد اخلاقى مى كردم به خاطر تعصبم به اسلام و توقعم از جامعه بود نمى توانستم به  خود بقبولانم كه با اين  همه روشنايى و ارزش اخلاق اسلامى عده اى باز فساد را مى خواهند طى كنند اگر با جريانى مخالفت كردم مى ديد م خون شهدا فرياد مى زنند چرا نشسته اى مگر ما براى اسلام خون نداديم تو چرا نشسته اى خجالت نمى كشى شرم نمى كنى اين خون شهدا بود كه ما را حركت مى دهد و نمى گذارد اسلام و امام ضربه بخورد اين دست خود ما نبود و نصيحت مى كنم كه اسلام از مسلمانان ضربه خورده است مواظب جريانهاى ساختگى آمريكا و شوروى به نام اسلام باشيد كه هيچ راهى جز اين براى اسلام ضربه پذير نيست اسلام رويين تن است و تنها از همين طريق ضربه ها خورده و باز جان گرفته است اگر اسلام خواستيد اگر رو سفيدى درقيامت مى خواهيد اگر در مقابل پيامبر (ص) طالب سرافكندگى هستيد و خواهان حق نيستيد بدانيددنيا مخالف حق‌است اين ستمگران دنيا دزدند و اژدها ، مخالف روشنايى هستند بايد طاقت داشته باشيد بايد تحمل كنيد اگر كمبودى احساس مى شود كه نمى شود تحمل كنيد هر كجا محتكرى ديديد بنا به صلاح اسلام به مسئولين خبر دهيد و هر جا كم كارى از مسئولين ديديد يقه او را بگيريد اسلام در خطر است زنده بودن در خطر است قرآن در خطر است الان دشمنان داخلى اسلام مارقين وقاسطين و ناكثين مى دانند كه اسلام تنها سرنوشتش د راين جنگ است هر جا سخنرانى ديديد كه از جنگ و جهاد سخن نمى گويد او را مؤاخذه كنيد هر جا سخنرانى ديديد كه از شهيد وخانواده شهيد وفلسفه شهادت با قداست سخن نمى گويد معترض شويد هر جا سخنرانى ، شما را به امور ديگران غير از مسايل پر اهميت مشغول مى كنند او را محكم بكوبيد آنهاييكه پيرو شريعتمدارى هستند اگر با انقلاب همگامند و ديگر مقلد آن شخص نيستيد او را هم يارى كنيد تا انقلاب به ثمر برسد و هر جا مخالفت از او ديديد و كم كارى ديديد همچون على كه معاويه را با همه واسطه كارهاى مردم كنار گذاشت و هيچ مصلحتى را جايز نشمرد مصلحت ندانيد او را كنار بگذاريد كه شرعا مسئوليد آنهاييكه به شهدا توهين مى كنند آنهارا كنار بگذاريد اى مسئولين از موقعيتها و سمت ها وپست ها واين عنوانهاى قرار دارى نترسيد كه ازدستتا ن در ميرود اين قرار دادهاى خلق الساعه زود تمام مى شود اى مسئول  تو قرارداد  هميشگى با خدا دارى اسلام را نگذاريد ضربه بخورد شهدا از شما ادامه راه مى خواهند خداى ناكرده در درگاه خداوند پيش شهداشرمنده نشوديد كه از آنها جدايتان كنند و شما را با مارقين و ناكثين و قاسطين و صداميان و شاه ودارو دسته اش يكجا جمع كنند وشكنجه دهند مارفتيم مى دانيم كه شما هم مى آييد رزمندگان و شهدا رفتند وشما هم حتمامى رويد به خودتان ببا ورانيد كه همين زودها خواهيد رفت از چه راهى باشد دست خودتان است يكطرف دنيا و زرق و برقش و در طرف ديگر آتش و سپس گلستان
ابراهيم ، آتشى كه سعادت و خوشبختى دارد آتشى كه تسخير قله هاى عظيم جاودانگى و مردانگى را دربر دارد خواهى آمد غصه نخور طلب مرگ براى خود نكن د رطلب آن باش كه مرگ را بكشى از پدر م ومادرم و برادرانم مى خواهم كه اگر خداوند مرا جز عاشقان واقعى خودش قرار داد و شهيد شدم و زودتر ا ز آنها به قافله حسين (ع) و انبياء  رسيدم نگرانم نباشيد با پند واندرزو نصيحت هايتان و رو حيه هايتان با خون در خت اسلام را آبيارى كنيد نگران مى شوم كه اگر با عاطفه با خون من برخورد كنيد عقلى و عزمى نگاه كنيد كه خون شهيد عالمى معنا و عصاره اى پويا و محركى تكان دهنده است نگران نباشيد خواهيد آمد اگر خدا اجازه ام دهدشما را شفاعت مى كنم و در همانجا با شما خواهم بود و كه براى هميشه  از هم  جدا نمى شويم به مادرم مى گويم خوشحال با ش كه زحمت هايت نتيجه مى دهد صبور باش كه ميزبانى را براى مهماندارى‌از خودت جلوتر فرستادى تا تو را زمانى كه آمدى مهمانى كند اگر ازدواج نكردم بدان كه تربيت تو مادرم بود كه بمن شرم وحيا ء داد شرم و حيا تو بود كه بمن شرم و حيا داد پاكى دامنت بود كه مرا پاك كرد در طول عمر شايد انگشت شمار به چهره نا محرمى نگاه كرده باشم كه آنهم شايد اتفاقى بوده اين از حيا ء وشرم توست مادر مادر من با خداى خود در كوچكى قصد كرده بودم كه زن نگيرم شايد خدا دعايم را مستجاب كرده باشد و بخواهد با حورالعين ازدواج كنم الان هم شرمم مى شود اسم زن بياورم چون مى ترسم كه مانع حركتم بسوى خدا شود ووابستگى مرا زياد كند كه از جبهه دور شوم و غافل بمانم فعلا زن من انقلاب است كه بايد براى آن مال و جان بدهم و فعلا بايد انقلاب را نگهدارم كه اين واجب است از پدرم تشكر مى كنم كه با اخلاص نيت و با سادگى معنوى و با وارستگى از دنيا مرا بزرگ كرد مى دانم پدر جان ترا نشناختم و بزرگوار تر از آن هستى كه بشناسمت مى دانم كه كسانى بودند كه به تو ظلم كردند و تو مى توانستى از آنها انتقام بگيرى اما گذشت داشتى و اين براى ما قابل هضم نبود و معترض شما مى شديم مرا ببخش از همه اقوام براى من طلب مغفرت كن كه نتوانستم صله رحم كنم و به همه آنها سركشى كنم خودتان مطلع هستيد كه دراين مدت پس از انقلاب خيلى كم بيكار شدم و كمتر وقت پيدا كردم كه حد اقل براى آخرتم كسب معاشى كنم خلاصه مرا ببخشيد از همه اقوام مى خواهم كه قدرى به فكر روزى بيفتد كه در قبر تنهاى  تنها هستند وكه فقط يارى اسلام و عمل خير وراستگويى بدردشان مى خورد انقلاب را راهانكنيد اينقدر درغفلت بسر نبريد و اينقدر بى اعتنا به جنگ و جهاد نباشيد بالاخره شماهم همين روزها خواهيد آمد تنها عكس امام در خانه ها كفايت نمى كند روش و عمل امام را در خانه ببريد تنها سرودهاى انقلابى را بيادبچه هابدهيد و دلتان خوش نباشدكه سرودى مى خوانند خط امام وروش و عبادت امام وسياست و علميت و مرجعيت امام را درخانه هايتان ببريد و خانه ها را و خانواده ها را مزين كنيد روحانيت را رها نكنيد از ايام الله حد اكثر استفاده را ببريد به مسئولين عرض مى كنم كه فكر رفع تكليف نباشيد ساعت را نپاييد نتيجه كار را بپاييد  و جويا شويد انقلاب فعلا بكار نياز دارد معيارهاى اسلامى بودن  و عمل خير همگام انقلاب بودن است اگر مسئولى اينچنين نيست بايد ترجيح داده شود وكنار رود به فريادفقرا برسيد و كميته امداد بايد بداند وظيفه اش سنگين است چرا به خانه هاى فقرا سركشى نمى شود چرا به موقع بدادشان نمى رسند سواره ها را مسئول نگذاريد كه از پياده ها خبر ندارند جبهه نرفته هانمى توانند ادعاى حفاظت از انقلاب را بكنند خانواده شهدا را يارى كنيدبنياد شهيد بايد فعاليتهاى فرهنگى و عاطفى خودش پر كنند ه خلأخالى از جوانان خانواده شهدا باشد اگر به رقم خانواده شهدا افزود ه شود بنياد شهيد در مقابل خدا چه مى گويد چه جواب مى دهد اگر بنياد شهيد به جمله معنا ندهد چه كسى جوابگوست اگر رزمندگان اسلام از پشت جبهه ومايحتاج خانواده اش در پشت جبهه ناراحت باشد چه كسى در پيشگاه خدا جواب مى دهد سپاه كه بايد حافظ اسلام باشد اگر حافظ رزمندگان نباشد اسلام را حفظ نكرده است اگر سپاه نتواند درد خانواده رزمندگان برسد كجا از اسلام پاسدارى كرده است اگر به فرياد مظلومانه فرهنگ اسلامى در جامعه نرسد چه كسى وظيفه داد پاسدار ى از اسلام تنها نگهبانى دادن نيست  ترويج فرهنگ اسلامى حفظ خانواده هاى شهدا و رسيدگى به اموررزمندگان اسلام وبيان فلسفه شهادت همه در حفظ اسلام مؤثر ند چرا نيرو هايى كه نمى توانند در بعضى از مسئوليتها  فعال باشند بايد با بى تفاوتى و مسئولين بالا تر در سمتهاى خود بمانند جواب نارا حتى حزب الله را چه مى دهند مگر آنها براى رضاى خدا حرف نمى زنند چرا نظر  يك شخص را بايد بر عده زيادى  از مردم حزب الله و ستونهاى انقلا ب ترجيح دهند (تحقيقات شود امور مورد بحث )كه اگر نشود بين حق وباطل فرقى گذاشته نشده است نصيحتى هم به برادرانى كه سنگين انقلاب را بدوش كشيده اند عزيزان تقوى آن نيست كه تنها انسان ا ز جاهايى كه گناه نيست عبور كند تقوى آنجا ارزش پيدا مى كند كه انسان د رمصاف با گناه پيروز باشد از پذيرش مسئوليتها شانه خالى نكنيد و هر جا سنگرى خالى مى شود آنرا پر كنيد هر جاى انقلاب قادر يد فعاليت كنيد براى حاكميت قران وولايت فقيه در صحنه وارد شويد و حضور پيدا كنيد برادران حزب الله بعضى مواقع به خود اجازه نمى دهدكه مدعى مقامى شوند و شرم وحياء و تقوى معنوى آنها اجازه نمى دهيد و مانع آن مى شويد كه پا جلو گذاشته و ادعاى پذيرش مقامى كنند اگر خواهان اسلام هستيد پا جلو گذاشته و نگذاريد پستى را غير متقى و غير پاكدامنى اشغال كندو مقصودى را دنبال كند كه خواست مخالفين انقلاب است اگر شما به مسئولى و يا جريانى معترض هستيد حتما بهتر آن را بايد پيدا كرده باشيد لذا وظيفه شرعى است كه نسبت به پذيرش سمتها هر جا اقتصادى اسلام باشد تقوى و مديريت و شجاعت وقاطعيت و عدالت را اگر در خود ديديد قدم پيش گذاشته و سمت بگيريد و اگر مسئولى چنين خصلت هايى رادر خودنمى بيند آن مسئوليت را بايد به ديگرى كه لايق و سزاوارخدمت است واگذاركند كه اگر نكند در مقابل همه خون هاى پاك و مقدسات بايد جوابگوباشد مسئولين بايد نامه هاى على را كار گزارانش و فرمان ا و به مالك اشتر را الگوى  خود قرار دهند مقدارى كتاب دارم كه مى توانيد مطالعه كنيديا اينكه به كتابخانه سپاه تحويل نماييد مواظب باشيد درهر صورت فكر حسين رازنده نگهداشته و نذرهارا در جهت ساختن انسانها به طرز ويژگيهاى حسين خرج كنيد باز به مادرم مى گويم برايم گريه نكن كه دشمنان اسلام ودشمنان خودتان شاد شوند فرزندت در صورت اجازه خداوند شما را شفاعت مى كند والسلام عليكم ورحمة‌الله وبركاته 9/8/62 خان ميرزا استوارى


شهید محمد صادق استعجاب

نام  :محمدصادق
نام خانوادگى  :استعجاب
نام پدر :حسين
تاريخ‌تولد  :01/01/1341
ش.ش   :7752
محل‌صدورشناسنامه   :شيراز
 تاريخ شهادت  :27/06/60
بسم الله الرحمن الرحيم
أشهد أن لا إله إلاالله، أشهد أن محمدا رسول الله و أشهد أن على ولى الله. گواهى مى‌دهم كه جز خداى يكتا خداى ديگر نيست. گواهى ميدهم كه محمد(ص) رسول خدا و خاتم‌النبيين است و گواهى مى‌دهم كه على(ع) ولى خدا و امير مومنان است. و پس از او حسن(ع) حسين(ع) و على‌ابن الحسين(ع) و محمد ابن على(ع) و جعفر ابن محمد(ع) و موسى‌ابن جعفر(ع) و على‌ابن موسى(ع) و محمد ابن على(ع) و على ابن محمد(ع) و حسن ابن على العسگرى(ع) و حضرت مهدى(عج) ائمه معصوم مى‌باشند.
گواهى مى‌دهم كه مهدى (عج) زنده ولى غايب است و روزى به پا خواهد خواست و انتقام خونهاى بناحق ريخته شده را خواهد گرفت و تحقق‌بخش حكومت مستضعفان بر زمين خواهد بود.
گواهى مى‌دهم قيامت حق است، معاد حق است و جزا و پاداشى در كار است. گواهى ميدهم كه خداوند عادل است و ذره‌اى ظلم و بى‌عدالتى در نظام آفرينش و قاموس خلقت نبوده و نيست و نخواهد بود. گواهى مى‌دهم كه در زمان غيبت امام عصر(عج) رهبرى امت اسلامى بدست ولى امر و جانشين امام زمان مى‌باشد كه در حال حاضر امام عزيزمان خمينى كبير جانشين امام زمانند. گواهى مى‌دهم كه سئوال قبر، نكير و منكر، بشير و مبشر، جنت و جهنم، جهان برزخ، همه و همه حق است.
خدايا من چيزى جز گناه ندارم كه درباره‌اش با تو سخن گويم. هرچه هست تويى و همه از تواند و تو بى‌نياز. خدايا شنيده بودم كه اگر كسى در راه تو به جهاد برخيزد همه گناهانى را هم كه كرده مى‌بخشى، خدايا توفيق جهاد در راه تو و شهادت در راه تو را به من عطا فرما. خدايا چگونه است كه اين بدن ضعيف و ناتوان را در آتش دوزخ بسوزانى در حالى كه از گذشته‌ام از غفلتهايم و گناهانم پشيمانم. خدايا تو غفورى، تو رحيمى، من تحمل آتش دوزخت را ندارم. ببخش مرا، مى‌دانم كه غافل بودم. بر خودم ستم كردم اما پشيمانم.
خدايا تو گفتى اگر توبه كردى، شكستى توبه‌ات را بازهم بيا در توبه باز است. خدايا اگر گناه زشت است، عفو و رحمتت زيبا است. پس بيا از لطف و كرمت اين زيبايى را عطا فرما.
برادرانم: در زندگى غافل نباشيد. خداوند را حاضر و ناظر بر اعمالتان ببينيد. در خلوت و تنهايى او هست. حتى از انديشه و ذهن شما نيز آگاه است و بالاخره معادى هم در كار است و ذره ذره آنها حساب دارد و بزودى هم به حسابها رسيدگى مى‌شود. خواهرانم: حجاب و عفت و پاكدامنى و تقوى و اين همه در يك كلمه، ايمان را به شما توصيه مى‌كنم. دوستان: همه پيرو امام باشيد و خدا را در نظر داشته باشيد و اينكه حسابى هم در كار است. دوستان عزيز كادر بسيج: كوشا باشيد و در جهت استحكام بخشيدن به اين جمهورى اسلامى بكوشيد. من كه نتوانستم اين وظيفه را انجام دهم شما اين كار را بكنيد. حداقل در همين بسيج كه هستيد سعى كنيد كه به آن سر و سامان ببخشيد كه بحمدالله با همت همه شما برادران، بخصوص برادر فرهنگ بسيج خيلى بهتر شده. برادران عزيز اتحاديه: شما در سنگرى مقدس مشغول فعاليتيد كه من بى‌لياقت نتوانستم آنجا خوب كار كنم. شما اين رسالت سنگين را بخوبى و با همتى بلند انجام دهيد و در اين راه پرفراز و نشيب خدا را فراموش نكنيد كه او از نيتها نيز آگاه است.
مادر عزيزم: ميدانم كه چه رنجها و چه سختيها در راه پرورش من كشيده‌اى. مى‌دانم كه با چه تنگ‌دستى در آن مواقع ما را بزرگ كردى. مادرم، دستهاى ترك‌ترك خورده تو نشانه زحماتى است كه بر پاى ما كشيده‌اى. چه بگويم؟ من كه نمى‌توانم آن زحمات را جبران كنم.
اما مادر تو اكنون سرافرازى، تو فردا پيش حضرت فاطمه زهرا(س) سربلندى. شما بايد افتخار كنيد. شما بايد خوشحال باشيد. مبادا احساس ناراحتى كنيد از اين سعادت مبادا گريه كنيد.
پدرم: شما نيز چه سختى‌ها كشيده‌ايد. ميدانم كه در مغازه چقدر سختى كشيده‌ايد و كمرتان خسته شده. همه اينها را مى‌دانم. شما نيز مرا ببخشيد. پدرم مبادا گريه كنيد. شما در خانواده سعادتى نصيبتان شده كه بايد جشن بگيريد. مادر و پدر عزيزم: اگر در طول زندگى، من اهانتى كردم از جهالتم بوده. اگر افى كرده باشم از نادانيم بوده، شما مرا ببخشيد.
از پولهايى كه دارم 5هزار تومان آن را بدهيد به كسى كه برايم نماز و روزه بگيرد. 5 هزار تومان آنرا بدهيد به پدرم براى افزودن به سرمايه مغازه و بقيه آنرا به سپاه برگردانيد.
والسلام - محمد صادق استعجاب- 24/6/60

 

شهید ابراهيم احمدى

نام  :ابراهيم
نام خانوادگى  :احمدى هكانى
نام پدر :اسماعيل
تاريخ‌تولد  :02/07/1338
ش.ش   :14
محل‌صدورشناسنامه   :جهرم
 تاريخ شهادت  :03/05/62
 
بسم الله الرحمن الرحيم بسم الرب الشهداء
و لا تحسبن الذين فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
 گمان مبريد آنها كه در راه خدا جان داده اندمرده اند بلكه زنده و جاويد ند ونزد خدا روزى مى گيرند من خدا يرا شكر ميكنم كه خداوند مرا در چنين زمانى قرار داد و اين انقلاب را براى من  و يا بلكه براى تمام گمراهان پيش آورد تا  از خواب غفلت بيدار شده و گناهان گذشته خود را جبران نماييم آن راهى كه خدا گفته و رهبرم انتخاب كرده در پيش بگيريم اى پويندگان  راه الله واى كسانى كه سالهاى سال عقب گمشده خود
مى گشتيد تاكنون هنگام آن رسيده است كه  بدون فوت وقت براى رسيدن به معشوق خود به صحنه  پيكار گام نهيد وبه سويش پرواز كنيد باشد كه سعادت آنراداشته  باشيد پس اى رزمجويان صحنه نبرد و اى جهادگران راه الله به پيكار خود تا نابودى كفر ادامه دهيد و سعادتمند شويد بجنگيد كه خدا دوستدار شماست كسانيست كه در راه او پيكار مى كنند اميرالمؤ منين مى فرمايد دشمن با شما جنگ دارد وشما دو راه در پيش داريد يا تن به ذلت و خوارى و درماندگى دادن ويا شمشيرهارا از خون سيراب كردن و بحمدالله همه چه خوب مى دانيم كه مرگ با عزت و جهاد درراه خدا زندگى جاودان و با افتخار بدنبال دارد وتن به ذلت دادن زندگى تو ام با خوارى ونيستى در تعقيب او مى باشد در جاى ديگر خداوند در قران كريم مى فرمايد آنان كه پشت جهاد كردند و از جنگ فرار مى كنند و به آنان و عده عذاب اليم دهيد و به كسانيكه در راه خدا پيكار مى كنند و دژ نفوذناپذير و محكم در برابر دشمنان الله مى باشد بشارت بهشت ده پس برادران وقت را غنيمت شمرده وجبهه ها را پر كنيد و من پيامى براى پدرو مادرم دارم كه پدر ومادر وخواهران وبرادرم شما را به حسين (ع) قسم مى دهم براى من گريه نكنيد من كسى نيستم كه براى من گريه كنيد براى حسين (ع) گريه كنيد كه راه آ زادى را پيش گرفت و سر مشقى شد براى تمام بشريت وديگر براى كسانى گريه كنيد كه آنها را زنده بگور كردند و يا جسد آن‌ها پيدانشد بياد على اكبر رعنا گريه كنيد و من بايد بگويم كه شما حسرت  بخوريد كه چرا فرزند بيشتر نداريد كه فداى اسلام و قران و حسين يا فرزند پاكش خمينى بت شكن كنيد پدر ومادرعزيزم گذشته از اينكه شهيد درراه خدا و اسلام شهيد مى شود د رقيامت و روز جزا مى تواند خدمتى براى پدر وماد رحقير و مسكينش بنمايد و من هر چند كوچكتر از آنم كه پيام بدهم ولى هموطنان و همشهريان عزيزم بلكه براى تمام مسلمانان دنيا دارم و آن اينست كه دقت زيادى در باره حجاب خواهران و جلوگيرى از هرزه گرى بعضى از جوانان نادان وچشم چرانها داشته باشيد و اگر كسى زير بار حق در اين مورد نرفت او را سخت تنبيه كنيد و بياييد راه حق پيشه كنيد نگذاريد كسى برعليه انقلاب و اسلام جسارتى نمايد حتى اگر برادرتان باشد او را آ گاه نماييد و اگر ديديد نمى پذيرد او را تحويل دادگاه هاى اسلامى دهيدتا ننگ اين مفسد ان از روى زمين برداشته شود وخداهم از شما خشنود گردد و تا مى توانيد به حرف اما م گوش كنيد بخدا غنيمت است هر كس از حرف امام و مشگل گشاى راه ماست امام امام امام دعا به جان امام كنيد چون امام بود كه مارا از خواب غفلت بيدار نمود و اسلام را به مابرگرداند چون اسلام و ناموس وحيثيت‌را از ما گرفته بودند ، خلاصه خيلى از اينها بيشتر
وديگر قدردانى از برادران پاسدار بخدا قسم كسانيكه دقت كرده اند مى دانند كه چقدر برادران پاسدار زحمت مى كشند و حق مى گويند و حق كار ميكنند بخدا اگر پاسدار ان نبودند ايران به خرابى مى رفت خيلى به گردن ماحق دارند و همينطور كه اما م مى فرمايد اى  كاش منهم يك پاسدار بودم درود خدا بر همه آنها با د و ديگر تشكر از ملت مسلمان ايران كه چقدر ايثار كردند و چقدر زحمت كشيدند و از همه نوع لوازم كه د ر
جبهه ها لازم است ايثارگرانه مى فرستند چون اينقدر زياد است كه ما التماس مى كنيم بس است اجر همه به خدا و همه ما و آنها يى كه آمدند و رفتندو آنهايى  كه شهيد شدند تشكرمى كنم خدا به شما اجر دهد كه ما جبران نمى توانيم بكنيم فقط جانى داريم كه در راه رضاى خدا فدا ميكنيم وكوشش مى كنيم تا كفر و ستم را نابود كنيم و نسل آنها را گم نماييم ديگر تقاضاى من اين است مجالسهاى نماز را پر كنيد  و براى اسلام و امام دعا كنيد ودعايى هم براى آ مرزش من مسكين بنماييد ودعا به جان امام خيلى زياد ودعاى تمام رو حانيت مخصوصا امام جمعه ها فراموش نشود و تقاضاى ديگر كه از برادر عزيزم سيد محمود و از برادران عزيز  سپاه دارم اين است كه تنهابرادر كوچكم را راهنمايى به اصول دينى ورزمى كنند و هر چه سريعتر او را براى ادامه راه حسين وياران شهيد ديگرش و راه خود من آماده كنند از  پدر و مادرم وحتى از مسئولين محترم تقاضا دارم كه مزاحمتى براى او ايجاد نكنند
والسلام عليكم خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار 
جمهورى اسلامى بدست مهدى بسپار 
 رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما 

 

شهيد محمود احمدي

بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد محمود احمدي
فليقاتل في سبيل الله لذين شيرون الحيوة الدنيا بالاخره من يقاتل في سبيل الله فيقتل اويغلب فسوف نؤتيد اجراً عظيما
مؤمنان بايد در راه خدا يا آن که حيات مادي دنيا را برآخرت برگزينند وجهاد کنند وهر کس جهاد کرد وکشته شد ويا فاتح گرديد زود باشد که اورا اجر عظيم دهيم. قرآن کريم
ولا تقولو من يقتل في سبيل الله امواتا بل احياء ونکن لا تشعرون(قرآن کريم)
ويستبشرون بالذين لم يلحقو بهم ومن خلفهم لا خوف عليهم ولا هم يحزنون
شهيدان بشارت ومژده مي دهند به آن مومناني که هنوز به آنها پيوسته اند وبعداً در پي آنها به سراي آخرت خواهند شتافت که از مردن هيچ نترسيد واز قوت ومتاع دنيا هيچ غم مخوريد.(قرآن کريم)
اول به نام آن خالق ومعبودي که جان همه موجودات وآدمي زاد در به قدرت اوست آن کسي که مي تواند در يک چشم به همزني روشنائي را پيش چشم به تاريکي وعذاب آخرت را مجسم سازد وشيريني عسل رابه تلخي شيره درخت ؟؟مي سازد وصيت نامه ام را شروع مي کنم تا بعد از من دوستان ورفيقان وهم سنگراني که مرا دوست مي داتشند مرا ياد کنند وبا فاتحه اي روحم را شاد کنند واين وصيت نامه را درجبهه غرب که بودم ومي خواستيم به حمله برويم نوشتم وآن شب تصميم گرفتم وخدا هم به من عنايت کرد وخواستم که درد دل خود را به خودکاروکاغذ بي جان بگويم تا شهادت دهند که حقير درد دل ها داشت.
اکنون چند کلمه اي هم از زندگيم را مي گويم که حقير به اين گونه زندگي دلخوش داشت.اکنون در چادر نيم سوخته اي نشسته ام که براي من از آن کاخ هاي مجلل وبا شکوه سران وبزرگان قريش در زمان اباعبدالله وقصر وويلاهاي سر سپردگان واشرافيان اين زمان يعني دوراني که عمر ناقابل وناچيز حقير مي گذرد واين چادر يادي از چادر نيم سوخته اهليت حسين مي کرد و؟؟مانند شب هاي تاريکي که طفلان حسين در پي پدر نالان وگريان بيرون مي آمدند وحقير هم بيرون مي آيم در نيمه شب ودر جستجوي آقايم مهدي زهرا مي باشم که کجا او را ملاقات کنم و؟؟؟که زماني در جاي اين چادر بود وعزيزان ما ازروي آنها گذشتند مانند خار ؟؟؟بود که اطراف چادر سوخته بچه هاي حسين بود که طفلان بي سرپرست روي آنها مي دويدند وزينب جگر پاره ودل سوخته که گاهي طفلان برادر را بهخواب مي کرد وگاهي هم دست آنها را مي گرفت وبر در خيمه مي نشست وانتظار برادر را مي کشيد وحقيرهم مي گشتم وآه سرد مي کشيدم ودر دل مي گفتم خدا برادراني که از اول جنگ تا الان با من بودند کجا رفتند ودر جلوي اين چادر ياد برادران را از جمله ابوذر زمان حاج نعمت الله فضلي وعلي اکبر حسين يعني رضا کشاورز وحضرت قاسم يعني داماد ناشاد امام حسن(هدايت الله حق شناس)که واقعاً جوان ناکام بود وياور يار حسين يعني مسلم بن عقيل که سيد جواد موسوي واقعاً مسلم امام امت خميني کبير بود گرامي داشتيم در اين مجلس وروزهاي بعد قط خاطرات آنها بجامانده بود.
حالکه موفق شدم به لطف خدا به ديار عاشقان روم ووجود نا قابلم را براي اسلام وقرآن فدا سازم ودر کربلاي ايران جانبازي کنم تو اي مادر اگر شهيد گشتم افتخار کن تو اي همسرم شکر خدا را بجا آور که چنين افتخاري خدا به تو عنايت کرد تا در پيش چشم زينب وزهرا رو سفيد وسربلند باشي ومن رفتم تا امانتي را که لحظه به لحظه ؟؟؟داشت به صاحب اصليش تحويل دهم واميدوارم که خوشحال باشيد وحق خويش را بر من حلال کنيد زيرا ما براي امتحان آفريده شده ايم.خدايا تو گواهي که هدف بنده در اين جنگ فقط اعتلاي کلمه حق وسرنگوني ستمگران بود وشما جوانان وملت مديون خون شهدائيد ووظيفه شما در مقابل اين خون ها بندگي خدا وعمل به اسلام وحفظ وجبهه حق وانقلاب است واز امام امت که نائب مهدي زهرا ومحبت خداست اطاعت کنيد واو را رهبر ومرجع خود قرار دهيد تا شهيدان از شما شکايت نداشته باشند.اي دوستان عزيزمن با ايماني که به خدا وروز قيامت وقرآن داشتم وظيفه شرعي خود دانستم که جبهه را ترک نکنم وخود را هم لايق شهيد شدن نمي دانستم ولي نااميد هم نبودم ومي گفتم خدايا تو توبه پذير هستي وبه دوستان وهمسنگران مي گفتم شهادت يک انتخاب است وآگاهانه ومشتاقانه وحرکت عاشق به سوي معشوق است ونصيب هرکس نمي شود.از شما شهيدان اين وصيت است که دست از اين ماه تابان(خميني)برنداريد که روزنه اميد مستضعفان جهان وايران است وبا اتحاد وانسجامتان در نمازجمعه وجماعات کارهاي خير راه ما را ادامه دهيد وکارهاي شما مخلص باشد تا خدا از شما راضي وخشنود باشد.خدايا چنان عشق به انقلاب اسلامي ورهبر کبير انقلاب امام خميني در وجودم شعله ور شده است که اگر بدنم را پاره پاره ويا صدها با مرا بکشند ويا در زير سخت ترين شکنجه ها قرارم دهند ؟؟تنها نمي گذارم واز برادران وملت حزب الله مي خواهم که کساني را که مي خواهند انقلاب اسلامي وخط حزب الله که خط امام است لکه دار ويا محو کنند وشايعه پراکني کنند جلوي آنها را بگيرند واگر قابل هدايت نيستند آنها را سرکوب کنند وافرادي را که مي خواهند تفرقه بيندازند وحکومت کنند وآنها شناخته شده اند وتعداد ؟؟هستند آنها را به سراي اعمالشان برسانند.از برادران مي خواهم که روي ؟؟؟شخصي ونفساني خود پا بگذارند وقريب شيطان را نخورند که پشيماني سودي ندارند حاضر نيستم کساني که پشت سر بنده  و؟؟حزب الله را مي گويند در تشييع جنازه ام وسرقبر من آيند وفاتحه بخوانند خدايا حال که در انجام ماموريت الهي هستم تو را به ياري مي طلبم وبه تو سوگند مي خورم که هميشه وتا آخرين نفس در راه تو و؟؟؟دين مقدس تو محکم وجان بر کف در راهت فداکاري مي کنم.الهي ياريم ده که بتوانم اين قريضه مهم را آن چنان که شايسته مقام والاي توست بجا آورم.الهي تو شاهد باش که در اين راه کورکورانه قدم بر نداشته ام واز روزي که تو را به يگانگي شناختم ؟؟؟از نور ايمان در قلبم فوران شد واز همه چيز گذشتم وبه تو پيوستم وهرکار وعمل را انجام مي دادم فقط تو را در نظر داشتم ورضاي تو را مي خواستم تا از من قبول کني تا شايد مورد رحمت ولطف بيکران تو قرار گيرم.خدايا آن قدر به فکر فرو مي روم که در دل زمزمه مي کنم نشود روزي که خدا آن شعله هاي سوزان جهنم را پيش چشم من ظاهر کند.خدا تو مي داني اگر اين چنين شود از حرارت چند ؟؟آب وذوب خواهم شد خدايا مي دانم اگر لطف تو شامل حالم نشود روزم سياه وشبم سياه تر خواهد شد.در اين لحظه هم سختي با خانواده خودم دارم.مادرم حال که فرزندت به سوي راهي که حسين سرور آزادگان قدم گذاشت مي روم به تو چند کلمه حرف دارم.تو مرا بزرگ کرده اي چه بسا در رهگذر تاريخ رنجها کشيدي ولي خسته شدي سلامت باد ؟؟؟باد .پيامم را به تو مي گويم اي مادر حلالم کن مبادا پس از شهادت من اشک بريزي که دشمن شاد شود از تو مي خواهم که چون ام ليلا در سوگ علي اکبر نشست ودشمن را خوار کردند تو هم آن چنان باش.اي همسرم با شادي رنجم حلالت باد اين شادي ؟؟باد آزادي سلامت باد اين وفا داري گچه ترا ترک مي گويم ودوران زندگي ما هم کوتاه بود ولي چه بايست کرد آخر بايد رفت وبه ؟؟اعلا پيوست از تو مي خواهم که هم چون ام البنين همچون ؟؟؟زنان صدر اسلام ومادران وهمسران دوران انقلاب که تا به امروز در راه خدا قدم گذاشتند تو هم اين چنين باش.اما تو اي برادرم خداحافظ از تو مي خواهم که بعداز من راه مرا که همان راه اسلام حقيقي است ادامه دهيد وامام را تنها نگذاريد وپيرو خط امام که خط حزب الله است باش وبا آنها که مخالف حزب الله است مخالف وبا دوستانش دوست باشيد.اي خواهرم سخني هم با تو دارم واز تو مي خواهم که هم چون زينب صبور وشکيبا باش مبادا پس از من تزلزلي در ايمانت رخ دهد هم چون کوه استوار باشيد که سرانجام حق بر باطل پيروز است وصاحب ما مهدي خواهد آمد وانتقام خون ما را خواهد گرفت.در پايان از دوستان وبرادران وآشنايان خود مي خواهم که چنان چه از طرف اين حقير به شما کوچکترين بي احترامي ويا اذيت رسيده مرا براي خاطر خدا هم که باشد حلال کنيد خدا يارو مددکار همه شما باد خدايا همه ما را به راه راست هدايت کن.والسلام

شهید قاسم احمدى

نام  :قاسم
نام خانوادگى  :احمدى
نام پدر :غلام
تاريخ‌تولد  :02/01/1340
ش.ش   :3
محل‌صدورشناسنامه   :پاقلات
 تاريخ شهادت  :19/10/65
 
 بسم الله الرحمن الرحيم
ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص .
خدا آن مؤمنان را كه درصف جهاد با كافران مانند سد آهنين همدست‌و پايدارندبسياردوست مى دارد امروز اين آيه شريفه مصداق پيدا كرده است مردم مسلمان ايران دربرابر دشمنان  خدا  چون صف  آهنين   ايستادگى  مى كننداى خداى  بزرگ اى  قادر متعال و اى رهنمو ن كننده سبحان ما را به اسلام حقيقى و  راستين كه دراين زمان امام بزرگمان خمينى بت شكن پر چمدار آن است رهنمون باش من انشا ء الله عازم جبهه هستم تا دراين نبرد تاريخى و سرنوشت ساز به رهبرى امام امت شركت جويم چه زيباست لحظه اى كه تفتگ از زمين كنده مى شود و به سوى دشمن نشانه مى رود ما به يارى خداى  بزرگ  مى رويم  جبهه تاتفنگ  خود را به سوى دشمن متجاوز هدف بگيريم و با پيروزى و سر بلندى به شهر خود به امت  خدمت نمودن به اسلام  و ملت عزيز باز گرديم   ومن معتقد هستم كه انسان مسلمان بايد از حق خود دفاع كند ولو اينكه بر عليه خود شخص باشد بنابر اين تنها حرفى  كه مى توانم  برادران خصوصا برادان پاسدار بزنم اينكه هميشه از حق دفاع كنيد و يار مظلومان باشيد وحق را بگوييد اگر چه به ضررتان باشد و حرفى دارم به ملت ايران مخصوصا جوانان عزيزمسلمان اينكه در آخرين لحظه  مرگ از ولايت فيقه و روحانيت آگاه دفاع كنيد و نگذاريد رو حانيت تنها بماند زير آماج حملات اين شخص وآن شخص و اين  گروه و آن گروه قرار بگيرند من از خداى بزرگ  مى خواهم كه  اين انقلاب اسلامى ملت را به انقلاب مهدى (عج) متصل  فرمايد اى ملت عزيز ايران مبادا امام را تنها بگذاريد كه اگر امام خمينى را رها سازيد به خون تمام شهيدان خيانت كرده ايد مردن راهى است كه همه ما ها بايد آن راه برويم اما مرگ سرخ و باشرف زندگى كردن وحقيقت را زنده نمودن و شهيد شدن افتخار است كه نصيب هركس نمى شود خدايا اى كاش هزاران جان داشتم و به خاطر رضاى تو و درراه امام خمينى كه  همان راه اسلام عزيز است مى دادم من اين شهادت را به همه آن دوستانى كه اين  راه رفتند وشهيد شدند تبريك مى گويم  و اميدوارم  ا زخداوند كه اين لياقت شهيد شدن را به من عنايت فرمايد در راه و شهيد شوم از خون شهيدان درخت اسلام پايدار گردد مادر عزيزم تو بس افتخار كن  كه توانستى فرزندى را بزرگ كنى و تربيت اسلامى و درس شجاعت را به او بياموزى وبراى اسلام ورضاى خدا باشد سبزبرتن پوشيدى وبه نبرد حق عليه باطل فرستادى پس دراين پيشامدى كه براى شما افتاد هيچ ناراحت نباشيد وگريه نمى خواهد بكنيدچون فرزند تو فقط درراه خدا براى  رضاى او كشته شده است و در اينجا بايد ازمحضر پاك فرزندانم ومادرم  وخانواده ام خواهروبرادرانم پوزش  بطلبم چون هرگز نتوانستم براى مادرم فرزند خوب و براى برادران و خواهرم برادرى خوب وبراى فرزندانم پدرى خوب باشم فرزند م مادرم وخانواده ام هرگز براى من اشك نريزيد اگر مى خواهيد گريه كنيد به ياد مظلوميت امام حسين (ع) گريه كنيد چون در صحراى كربلا كسى نداشت كه او را يارى كند و با لب تشنه سر از بدن او جدا كردند و شما اى برادرانم اسلحه خونينم را از زمين برداريد و با پيروزى نهايى  و رفع كل فتنه راهم را ادامه دهيد و چون من آگاهانه د راين راه گام برداشته ام صبر داشته باشيد كه بعد از آن نوبت پيروزى  است وبار ديگر تكرار مى كنم كه براى من گريه نكنيد و به اسلام راستين معتقد باشيد ودست از يارى  امام بر نداريد و از روحانيت حمايت كنيد كه انشاءالله خدايارشماست باز تذكر ميدهم كه فرزندانم درد به دلشان نرود و ناراحت نشوند اگر آنها ناراحت شوند مثل اينكه من ناراحت كرده ايد خانواده و برادرانم اگر من شهيد شدم فرزندانم را به خوبى‌تربيت نماييد وراه اسلام را به آنها نشان دهيد وراه حق و باطل را برايشان مشخص كنيد وبعداز من شما هستيد سرپرستى ايشان و شما بايد اينها را سرپرستى نماييدخدايا اين زحمتهايى كه دارم مى كشم آخرش شهادت را نصيبم كن ونتيجه زحمتها يم را  شهادت قراربده خدايا اين لباس سبز پاسدارى را كه پوشيده ام خدايا اين لباس را كفن  من قرار بده خدايا به خون شهيدان قسم  ميخورم كه تا آخرين نفس و تا آخرين قطره   خونم از امام عزيزواز اسلام ميهن دفاع خواهم كرد و هرگز نيت به دشمن نخواهم كرد و  از  جبهه بر نخواهم گشت و در پايان از همه آشنايان
مى خواهم چنانچه حرفى جز حرف حق زده باشم مرا ببخشندو براى آمرزشم دعا كنندو اگر شهادت نصيبم شد مرا در گلزار شهداى پاقلات دفن نماييد و السلام   «سايه امام مستدام »
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار 


شهیدفرج اله احمدى‌حنايى

نام  :فرج‌اله
نام خانوادگى  :احمدى حنائى
نام پدر :قدرت‌اله
تاريخ‌تولد  :01/01/1341
ش.ش   :1
محل‌صدورشناسنامه   :روستاى‌حناء
 تاريخ شهادت  :08/05/62
 بسم الله الرحمن الرحيم وصيتنامه شهيد پاسدار فرج ا...احمدى بنام الله پاسدار خون شهيدان و با عرض سلام ودرود فراوان خدمت آ قا امام زمان (عج ) اين منجى بشريت و اين نايب بر حقش و اين پير جماران واين قلب تپنده ملت محروم ايران وجهان اسلام و با عرض سلام بر شهيدان كه با نثار خون خود برپاى درخت اسلام اين درخت را به حد كفايت ثمر دادن رساندند واى ملت مسلمان و اى ملت مبارز نكند روزى برسد كه خمينى اين پير جماران واين رهبرعزيزما و اين خورشيد تابنده عصرما ن را فراموش كنيد ونكند لحظه اى برسد كه اسلام بدون ياور بماند ونميماند و من ازصميم قلب قسم ياد مى كنم كه تا آ خرين فرزندعزيز ى كه دراين مملكت اسلامى ما مى باشد بر عليه شرق وغرب خواهيم تازيد و ريشه كفر و ستم را ازبين خواهد برد واز ملت شجاع و مسلمان ايران مى خواهم كه  مساجد را پر كنندودر مساجد نمار جماعت را بر قرار كنند و مردم را به وحدت كلمه دعوت كنيد تا دربين تمام  ملتها يك وحدت و همبستگى بوجود بيايد وهمه با هم متحد شوند وبراى خدا قيام كنند و تمام دشمنان اسلام و تمام منافقين كه از كفاربدترنداز صحنه روزگار براندازندهمينطور كه خون چهارشهيد محراب و خون بهشتى و هفتاد ودو تن از ياران امام وخون‌رجايى و باهنر وخون ديگرشهداى اين انقلاب اسلامى ايران يك درسى بود براى ابر قدرتها يى كه  خيال مى كردند كه با رفتن بهشتى و ديگر شهدا
مى توانند اين امام امت و اين پير جماران را تنها بگذارند اما مردم ايران با از بين رفتن بهشتى وياران صديق امام وحدتشان بيشتر شد و مردم علاقه بيشترى به رو حانيت و اسلام واين امام بت شكن خمينى كبير و اين
خورشيد تابنده پيدا كردند به فرمان حقيقت رفته اند قبر باشادى كه تا بيرون كشم از قعر ظلمت نقش  آزادى
والسلام على من اتبع الهدى فرج ا...احمدى 11/3/62

 

شهیدمسعود احسن

نام  :مسعود
نام خانوادگى  :احسن
نام پدر :على
تاريخ‌تولد  :23/10/1341
ش.ش   :781
محل‌صدورشناسنامه   :خرمشهر
 تاريخ شهادت  :27/07/60
 بسم رب الشهداء - به نام خداوند پرورش‌دهنده شهيدان
پس از عرض سلام، سلامتى شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم. بارى خانواده عزيز شما مى‌دانيد كه ما لحظات بسيار حساسى را مى‌گذارنيم و الان اسلام ما را به جهاد فرا خوانده است و سرپيچى از دستور اسلام، سرپيچى از دستور رسول خداست. پس وظيفه افراد مسلمان است كه در اين جهاد مقدس شركت كنند و با ايثار خون خود درخت اسلام را بارور و نيروهاى كفر را در هم كوبند. خانواده عزيزم الان كه اين نامه را براى شما مى‌نويسم خبر دادند كه شما بعدازظهر اعزام مى‌شويد و از شما عذر مى‌خواهم كه براى ديدن شما به كازرون نيامدم. ما به جبهه اعزام مى‌شويم و اين بزرگترين سعادت براى ما است كه در اين جهاد مقدس شركت كنيم و خداى بزرگ چه سعادتى را نصيب ما كرده است كه به اين جهاد مقدس فراخوانده شويم. من از خانواده عزيزم مى‌خواهم كه هميشه به ياد خدا باشيد و با ياد خدا دلهايتان را آرامش دهيد و تا آنجا كه خون در بدنتان داريد از دستورات رهبر كبير، خمينى، روح خدا پيروى كنيد. شما مى‌دانيد كه چگونه مسئولين مملكت ما، اين ياران امام را چگونه و با چه وضعى به شهادت مى‌رسانند، پس خود ما كه ديگر ارزشى نداريم. امام خمينى در يكى از صحبتهاى خود مى‌گفت: آيت‌الله بهشتى البته عزيز است، اما مسئله اسلام عزيزتر است. خانواده عزيزم ديگر وقت كم است. ما حالا عازم جبهه هستيم. سلام مرا به؟؟؟برسانيد سلام مرابه برادرانم صمد عزيز وهمچنين برادررزمنده ام كه در جبهه خوزستان است ؟؟؟وبه ايشان بگوييد براى ما دعا كنند وهمچنين به‌پدر و مادرم كه ساليان دراز براى ما زحمت كشيدند سلام برسانيد و از آنها مى‌خواهم كه مرا حلال كنند، اگر مرا نديدند.
داشت فراموشم مى‌شد، سلام مرابه خواهر قهرمانم برسانيد وبه اوبگوييد؟؟؟نوازخون شهيد عزيزتراست اى پدر عزيزم من از شما تشكر مى‌كنم كه مرا جوانى به بار آورديد كه روزى بتوانم به اسلام خدمت كنم و موفقيت شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم. اى خانواده عزيز ما بايد در راه اسلام از جان و مال و خويشان بگذريم. قرآن كريم در آيه‌اى مى‌فرمايد: كسانى كه از وطن خود هجرت كردند و به جهاد در راه خدا پرداختند، خداوند براى آنها رحمتى زياد فراهم آورد. خانواده عزيزم هنگامى كه به شما مصيبتى وارد شد، بگوييد ما از آن خداييم و به سوى او بازگشت مى‌كنيم. ديگر عرضى ندارم.اميدوارم كه بتوانيم مايارى برادران به؟؟؟برويم ودرآنجا نماز بخوانيم خداحافظ اى خانواده عزيز وتواى برادر كوچكم صمد .مسعود احسن
 

شهیدرسول احرارى (بيابانرو)

نام  :رسول
نام خانوادگى  :احرارى
نام پدر :اكبر
تاريخ‌تولد  :03/04/1340
ش.ش   :41
محل‌صدورشناسنامه   :فسا
 تاريخ شهادت  :05/07/60
 1017808  رسول احرارى (بيابانرو)
سلام عليكم . ضمن عرض سلام اميدوارم كه سلام و سلامت بوده باشيد و هيچگونه ناراحتى نداشته باشيد خانواده گرامى از احوال و فرزند حقيرتان بخواهيد الحمد اله صحيح و سالم هستم و منتظران فرج امام زمان (عج) و پيروزى اسلام و مسلمين از وضع اجازه بخواهيد الحمدالله خوب است و به قول بچه ها ى جبهه جعبه است و ما هم در جعبه هستيم محل ما اينجا دارخوين است و180 كيلومترى و 50 كيلومترى اطراف آبادان است و برادران سپاه از نقاط مختلف كشور به اينجا آمده اند و از اسلام و انقلاب پاسدارى مى نمايند اينجا بسيار با آنجاها تفاوت دارد و رمز دفاع از انقلاب را همگى مى چشند و پاسدارى از خون شهيدان در كنار خون تازه و سرخشان هر لحظه انجام مى دهند مادر دو جريان كه اينجا اتفاق افتاده تا يادم نرفته برايتان تعريف كنم اميدوارم پدر هم آمده باشد و بچه ها كه مى خواندند . بچه ها تعريف مى كنند كه يك پسر بچه 14 -15 ساله كه قبلا به جبهه آمده بوده و به شهادت مى رسد و بعد ازآن هم برادر بزرگترش به شهادت مى رسد و در همين جبهه و مادر او كه عاجز بوده در اصفهان شب امام زمان به خوابش مى آيد و از آن به بعد چشمانش روشن و بينا مى گردد و يكى ديگر هم يكى از بچه ها در حمله قبلى زخمى شده بود و زمانى كه نفسهاى آخر را مى كشيد يكى از برادران قمقمه آب به او مى دهد و او هم قمقمه را مى گيرد و تا نزديك دهان مى برد بعد زمين مى گذارد و در حالى كه آب نخورده مى گويد حسين جان راضى شدى و به شهادت مى رسد و در اينجا ما با اين طور روحيه اى روبه رو هستيم و بسيارى از مسائل ديگر و هر زمان مادر دعاها و نماز براى سلامتى شما دعا مى كنيم و شما هم انشاءالله براى  پيروزى   اسلام و لشكريان اسلام دعا كنيد كه دعاى شما خيلى نياز است فرزندانتان را براى خدمت به اسلام آماده كنيد و براى تعجيل فرج امام زمان بسيار دعا كنيد و هميشه منتظر فرجش باشيد دعا كنيد كه انشاءاله امام امت عمرش طولانى و با عزت و سالم باشد تا همچنان پرچم هدايت مسلمين را به دست امام زمان بسپارند . خانواده گرامى از قول من به همه اقوام و خويشان و آشنايان دعا و سلام برسانيد و براى دورى من اصلا ناراحت نباشيد كه من خيلى راحتم . خدمت آقا رضا با خانواده سلام برسانيد . خدمت حسن آقا با خانواده سلام برسانيد . خانواده مينا را سلام برسانيد . عموها - دائى ها و خاله ها را سلام برسانيد . بچه هاى سپاه را سلام برسانيد . از وضعيت آنجا برايم بنويسيد . اگر پدرآمده خيلى سلام برسانيد واگر هم نيامده خيلى سلام برسانيد . ما انشاءالله كارى بسيار بزرگ در پيش داريم و براى پيروزى آن دعا كنيد . هميشه منتظر خواست خداوندى باشيد كه رحمت است. ان  الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون فى سبيل الله فيقتلمون و فيقتلون وعدا عليه حقا فى التوراته و النجيل و القران و بشر المومنين . و در پايان پيروزى اسلام و سلامتى همگى تان را با خدمت به اسلام خواهان و خواستارم . برادرم محمد على را به خدمت به اسلام خواهان و خواستارم برادر محمد على را سلام برسانيد خواهران اشرف -  فاطمه - زهرا و برادران حميد و مجيد را سلام برسانيد كليه اقوام و دوستان را سلام برسانيد. به اميد پيروزى لشكريان اسلام بر كفر جهانى با درود بر شهدا راه الله .  آدرس با پست اين است - اهواز پايگاه منتظران شهادت (گلف سابق )  جبهه دار خوين گروه اعزامى از فارس گروه اول . رسول بيابانرو

 

شهید مجید ابوطالبی

بسم اله الرحمن الرحيم   وصيتنامه شهيد مجيد ابوطالبي
با سلام و درود به رهبر کبير انقلاب و با سلام به سرور شهيدان حسين بن علي عليه السلام و با سلام به شهداي انقلاب و جنگ تحميلي و با سلام و درود به خانواده هاي شهيدان و با سلام و درود به معلولين انقلاب و جنگ تحميلي . جنگ در اسلام به معناي دفاع از حريم مقدس قرآن ، جنگ در اسلام به معناي دفاع از مستضعفين بر عليه مستکبريت و جنگ در اسلام يعني پيروي از خداوند و ائمه و امامان و پيروي از اولي الامر در زمان غيبت حضرت مهدي عجل اله و جنگ يعني دفاع نه کشور گشايي در اسلام زوري وجود ندارد که بعضي ها يک تهمت بسيار بزرگي به اسلام زده اند که مي گويند اسلام با شمشير پيش مي رود ، اسلام ديني است صلح طلب در برابر "رحماء بينهم "وي در برابر تجاوزکاران مي جنگند چون مي داند  که يک کسي هست که هدايت کننده آن شمشيرهاست  " و ما رميت اذا رميت ولکن اله رمي " بنا بر اعتقادي که جهان تشيع دارد مي داند که با نيروي ايمان و سلاحهي مدرن مي توان بر تعدي گران غلبه کرد و پيروز شد ."ان تنصرو اله ينصروکم و يثبت اقدامکم." بنابراين يک جمعه 36 ميليوني که با ميلياردها کفار روبرو هست بايستي مدرنترين سلاح ها و هواپيماها داشته باشيم چون اسلام تشييع است کمک دهنده مستضعفان جهان بايد باشد در فلسطين و ديگر کشورها مردم صداي واويلا سر مي دهند و کيست که بايد کمک دهنده و ياري کننده آنان باشد ؟ آنان که روي مقياس کار مي کنند مطمئن باشيد که به فرياد کسي نمي رسند ، چنانچه زمان جمال عبدالناصر شنيده ايد که علت شکست خوردنشان چه بود ، اين گونه اعمال بر خلاف مکتب تشيع است طريقع جنگيدن علي عليه السلام به ما مي آموزد مکتب تشيع مکتبي است که فرد فردش تا دم مرگ مي جنگند تا اسلحه برادرش بر روي زمين افتد ديگري به دست مي گيرد .تشيع يعني اسلام محمد صلي اله عليها اسلام محمدي از دو مسئله پا برجاست که تمامي دنيا عليه آن قيام کرده اند : 1ـ غدير خم و 2ـ عاشورا . بار خداي گناهگارم ، تو خود آگاهي که از بس گناه کرده ام بدنم مي لرزد و مي نويسم ، بار خدايا تو آگاهي که در راه اولايئت و رسولت به جبهه آمدم ، بار خدايا آنقدر در جبهه ها مي مانم و در سنگرها و بيابانهاي آتشبار مي گردم و اين قدر تو را مي خوانم که مرا به سوي خودت و رسولت و فرزندش حسين عليه السلام ببري .خدايا ، من خجالت مي کشم کشته شوم و در برابر حسين عليه اسلام بدنم مانند بدن قاسم تکه تکه نباشد .خدايا ، نمي دانم که از من راضي مي شدي ، باز خداي تو آگاهي که من به فرمان امام خويش  به جهاد آمده ام و شما اي امام  بر من ببخش که نتوانستم به دست بوسي شما بيايم و حال شهيد شدم و اي امام بر ما ببخش که منت گذاشتي تا رهرو حسين زهرا باشيم و اي امام من را ببخش چون تو بودي که ما را از منجلاب ظلالت بيرون آوردي و تو اي پدر و مادر : بگو به خدا که فرزندم مي گفت هرگاه لم هواي بهشت مي کرد از فراز خاکريز به افق مي نگريستم و تو اي پدر و مادر و همسر و خواهرم : سهم شما در انقلاب همين بس که من به شهادت برسم . بر شما اي پدر و مادر : مرا ببخشيد چون شماها در نيمه شبها کنار گهواره من مي خوابيدي تا مبادا بيدار شوم و تو اي مادر من از شما ممنون هستم که مرا به مجلس عزاي حسين بردي و اشک و شير مخلوط شده به من دادي تا امروز که در راه حسين عليه السلام شهيد شوم و تو اي پدر از شما ممنون هستم که از کوچکي دست مرا گرفته و به مسجد مي بردي تا با خانان نبوت و امامات آشنا شوم .پدر و مادر و همسر من همانند فرد و زني هستيد که اگر سر بريده ام را برايتان به ارمغان بياورند آن را  به ميدان جنگ باز مي گردانيد و تو اي پدر و مادر و خواهر و همسرم ، هرگاه خواستيد شهادتم را به رخ انقلاب بکشيد امام سجاد و ام البنين و زينب را بياد بياوريد و تو اي برادر وقتي تابوتم از کوچه ها مي گذرد مبادا که به تشييع من بيايي وقت تنگ است به جبهه برو تا سنگرم خالي نماند و شما اي هموطنان : " ان اله لا يغيروا ما يقومهم حتي يغيروا ما بانفسهم ." خداوند سرنوشت هيچ قومي را عوض نمي کند مگر خودشان عوض کنند ، پشتيبان ولايت فقيه باشيد که هيچگونه آسيبي به اين مملکت نمي رسد .والسلام مورخه 12/11/1361 ابوطالبي .خدايا ، خدايا ، تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر او بيفزا . 

شهيد عبدالمجيد ابوطالبي جهرمي

بسم الله الرحمن الرحيم
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ، روبه صفتان زشت خو را نکشند. زندگينامه شهيد عبدالمجيد ابوطالبي جهرمي ، شهيد عبدالمجيد ابوطالبي در سال 1340 در شهرستان جهرم در يکي از خانواده هاي مذهبي پا به عرصه وجود نهاد و در آغوش پدر و مادري مسلمان و زحمت کش پرورش يافت و از همان اوايل زندگي همراه با پدر به مسجد و جمعه و جماعت عادت نمود و به خاندان ائمه اطهار و روحانيت علاقمند گرديد .در سن شش سالگي بود دبستان راه يافت و به تحصيل پرداخت و ضمن اينکه به مدرسه مي رفت با پدرش هم همکاري مي نمود تا اينکه شهيد به عللي ترک تحصيل نمود و به شغل مکانيکي پرداخت و در گاراژ رانندگي هم آموخت و گاهگاهي رانندگي هم مي کرد ، تا اينکه با قيام رهبر بزرگ انقلاب همگام با مردم حزب اله شروع به مبارزه بر عليه طاغوت نمود و از هر نوع فعاليت دريغ نمي نمود و شبها جهت مامورين دولت مزاحمت ايجاد مي نمود و روزها هم ؟؟؟ شرکت داشت تا اينکه به همت مردم و مقاومت رهبر بزرگوار و کمک خداوند طاغوت سرنگون گرديد و حکومت اله برقرار شد . در آن موقع بود که شهيد تصميم گرفت جهت فعاليت شغلي براي ادامه زندگي به خليج برود و با زحمت فراوان خود را به کويت رسانيد مدت دو سال در کويت بود و چون در آنجا هم فعاليت سياسي داشت و از طريق لسان هم تبليغ مي کرد و به او کار نمي دادند تا اينکه جنگ تحميلي به رهبري ابرجنايتکاران شروع گرديد و شهيد نتوانست بي تفاوت باشد و براي ياري رهبر کبير انقلاب به ايران بازگشت در اولين روزهايي که به ايران آمده بود هماره با تدارکات به آبادان رفت و بعد از چند روز که برگشت به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ملحق گرديد و عضو سپاه شد و در شهرستان جهرم و شيراز آموزش نظامي ديد و در قسمت مخابرات سپاه مشغول بود تا اينکه بعد از ديدن آموزش داوطلب عازم جبهه مقدس گرديد و در تيپ حضرت مهدي عجل اله حضور يافت و در واحد ادوات مشغول به خدمت شد و در رشته خمپاره و ديده باني و تطبيق آتش مهارت کافي به دست آورد از آن زمان ايشان به طور دائم در خط مقدم استقامت نمود تا اينکه بعد از دو سال حضور خود در تيپ احمد بن موسي الزامي دانست و خود را به آن تيپ انتقال داد و بعد از مدتي فعاليت و کار آزموده شدن خود را به قرارگاه خود رسانيد و در آنجا هم در واحد ادوات و خمپاره مشغول خدمت و جهاد بود و چون ايشان را فردي لايق دانستند مدت چهار ماه او را به اصفهان جهت آموزش توپهاي دور برد و عملياتهاي سنگين تر بودند و بعد از آموزش او را مسئول يکي از واحدهاي توپخانه کردند شهيد از روزي که پا به جبهه گذاشت در بيشتر عملياتها شرکت داشت و اکثرا هم مجروح مي شد و هر بار هم قبل از اينکه کاملا بهبود يابد به خط مي رفت و خود را در بست وقف جبهه نموده بود ، شهيد با اينکه علاقه عجيبي به زن و فرزند و خانواده داشت هميشه جبهه را مقدم تر از خانوده مي دانست به طوري که در زمان شروع عمليات والفجر 8 با اينکه زن و فرزندش در يکي از روستاهاي اهواز سکونت داشتند و در همان موقع خداوند نوزادي جدي به ايشان عطا فرموده بود شهيد بيش از چند روز پهلوي خانواده اش نماند و به سوي جبهه حرکت نمود و بيش از 15 روز از رفتنش نگذشته بود که به وسيله بمب شيميائي مجروح گرديد و به خانه بازگشت .مجددا بعد از سه روز ديگر به جبهه بازگشت که اين بار خداوند بزرگ بر او عاشق گرديد و در تاريخ 7/12/1364 به لقاء اله پيوست و به شهداء گرانقدر اسلام ملحق گرديد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .    

 

شهید نعمت‌اله ابوالحسنى

 

نام  :نعمت‌اله
نام خانوادگى  :ابوالحسنى
نام پدر :محمد
تاريخ‌تولد  :01/07/1333
ش.ش   :525
محل‌صدورشناسنامه   :كازرون
 تاريخ شهادت  :07/07/60
بسم رب الشهداء والصديقين
«إن الذين ءامنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل‌الله اولئك يرجون رحمة‌الله والله غفور رحيم»
آنانكه ايمان آوردند و از وطن خود هجرت كردند و در راه خدا جهاد كردند، اينان اميدوار و منتظر رحمت خدا مى‌باشند كه خدا بر آنها بخشنده و مهربان است.
سلام بر آن‌كه دنيا در انتظار ظهورش است. سلام بر مصلح جهان، سلام بر منجى انسانها سلام بر بقية‌الله‌الاعظم، سلام بر حسين، سلام بر روح خدا خمينى كبير اين بت‌شكن قرن، اين مرد اخلاص، مرد خدا، اين موج توفنده، اين كشتى نجات، اين اميد مستضعفان، اين رهبر شجاع و سلام بر شهيدان به خون خفته از صدر اسلام تا كربلاى ايران. دشمان اسلام و دست‌نشاندگان اجانب و عمال داخلى آمريكاى جنايتكار از قبيل پيكارى نجس و منافقين كاذب كه دستشان از ميهن اسلامى ما كوتاه گشته است در صدد هستند كه با ترور، رعب و وحشت در دل مردم بيندازند. اما اى تفاله‌هاى شيطان و اى نوكران اجنبى، كورخوانده‌ايد و به قول امام عزيزمان خمينى كبير <ملتى كه شهادت دارد اسارت ندارد>. ملتى كه شهادت را سعادت مى‌داند پيروز است. ما فرياد خواهيم زد كه اى كوردلان تنها چيزى كه مى‌باشد خداست كه از همه‌چيز بالاتر است. اكنون كه دارم عازم به جبهه‌هاى نبرد حق عليه باطل مى‌شوم تنها هدفم الله است «إن صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب‌العالمين». مى‌روم تا با قطره خون ناقابلم درخت تنومند اسلام را بارور سازم. من كه نتوانستم با زنده بودن خدمتى به اسلام بكنم، مى‌روم تا شايد با خونم خدمتى به اسلام بكنم و يا به قول امام حسين <إن كان دين محمد لم يستقم إلا بقتلى فياسيوف خذينى> اگر دين جدم محمد اجرا نمى‌گردد مگر با كشته شدن من، پس بگيريد شمشيرهاى آغشته به خون مرا. بار خدايا تو مى‌دانى كه من فقط بخاطر خودت به جبهه رفتم. پس اگر قابل شهادتم خدايا شهادت را نصيبم گردان. خدايا در صحنه‌هاى شهادت ما خالصانه‌هاى بسوى تو مى‌آييم و عاشقانه خود را آماده قربانى شدن كرده‌ايم و به اميد اينكه تو بر ما رحمت آورى و ما را از سربازان راستين امام زمان قرار دهى. من به عنوان يك سرباز كوچك حضرت مهدى(عج) وصيت مى‌كنم دست از رهبر برنداريد و قدر آن را بدانيد و همچون مردم كوفه كه امام حسين(ع) را تنها گذاشتند امام عزيزمان را تنها نگذاريد و هميشه پشت سر آن رادمرد بزرگ پيش‌رويد تا حكومت عدل جهانى مهدى و ظهور آن امام عزيز. و با فرياد رسايتان بر دشمن بشوريد <ما اهل كوفه نيستيم خمينى تنها بماند، مگر امت بميرد امام تنها بماند> و از آن امام عزيز اطاعت كنيد كه او فقط براى رهايى مستضعفين قيام كرده است نه اينكه براى هواى نفسانى و اگر از او اطاعت كنيد جزء رستگارانيد «أطيعوا الله و أطيعواالرسول و اولى‌الأمر منكم»
برادرانم در انجمن اسلامى از شما عاجزانه مى‌خواهم كه انجمن همواره در خط امام و با پيروى از ولايت فقيه پيش برويد و از شما كه به من كمك كرده‌ايد كه يكى از كوچكترين سربازان اسلام باشم تشكر مى‌كنم. اين سه كتاب يعنى قرآن، نهج‌البلاغه و توضيح‌المسائل را هيچوقت از خود دور نكنيد كه رستگارى در مطالعه اين سه كتاب است. خواهرانم و برادرانم وحدت خود را حفظ كنيد. زيرا با اتكاء به الله و با وحدت كلمه و با پيروى از ولايت‌فقيه است كه مى‌توان به پيروزى دست يافت «واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا». مادر مهربانم و خواهران گراميم از شما انتظار دارم كه همچون شيرزن كربلا زندگى كنيد و لحظه‌اى غم و اندوه به خود راه ندهيد و پيام خونم را به تمام دنيا برسانيد و اگر گفتند به چه جرمى كشته شد جواب دهيد كه تنها هدفش پشتيبانى از اسلام و رسول خدا و قرآن بود. شما بايد چنان خطابه بخوانيد و چنان به مردم روحيه بدهيد كه بگويند كه لااقل مادر و خواهر شهيد هستند. نكند كه كارى بكنيد كه مردم هراس در دل خود راه بدهند و نگذارند كه فرزندانشان عازم به جبهه جنگ بشوند و انتظارم از مردم اين است كه جلو فرزندانتان را نگيريد و بگذاريد به جبهه بروند.
سپاس خداى بزرگ كه موفقم داشت تا در راهى كه مورد رضايت خودش طى كنم. مادر گراميم: اميدوارم كه همچون مادر قاسم فرزند جدم امام حسن كه پس از مرگ فرزندش زندگى كرد زندگى كنى و دعا كنى كه پرچم پرافتخار اسلام بر سراسر جهان سايه افكند. پدر بزرگوارم از زحمات شبانه‌روزى شما كه اين چنين مرا تربيت كرديد كه بتوانم جواب جدم سيدالشهداء كه فرياد زد <هل من ناصر ينصرنى> آيا كسى هست كه مرا يارى دهد لبيك گويم تشكر مى‌كنم. برادرانم، اكنون كه همت كرديد و مرا يارى نموديد كه به جبهه بروم تا شايد به آروزى نهايى خود كه شهادت در راه هدفم است برسانيد از زحمات بى‌دريغ شما در تربيت من تشكر مى‌كنم. در پايان پيروزى اسلام و شكست كفار و طول عمر و صحت و سلامتى امام امت و رزمندگان اسلام از خداوند متعال خواهانم. «ربنا أفرغ علينا و ثبت أقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين». خدايا خدايا تا انقلاب مهدى(عج) خمينى را نگهدار. از عمر ما بكاه و به عمر او بيفزا.
 

شهید حميدرضا ابوالاحرارى

نام  :حميدرضا
نام خانوادگى  :ابوالاحرارى
نام پدر :مسيح
تاريخ‌تولد  :02/11/1338
ش.ش   :
محل‌صدورشناسنامه   :شيراز
 تاريخ شهادت  :20/08/60

بسم الله الرحمن الرحيم وبه نستعين انه خير ناصرمنتجبين و ما توفيقى الا بالله على هتوكلت و اليه انيب وصل اللهم على وليك الا عظم صاحب الامر و الزمان و عجل فى فرجه .... اما بعد
  ضرورى ترين مطلب كه در حال حاضر محتاج به توصيه مى باشد اتباع و اطاعت از ولايت امر فقيه فقه عدل عارف كامل امام عظيم الشان خمينى دام ظله العالى است كه سرو جان بى ارزش و حقيرم فداى او ..... كه قلب مرده ما را به مسير احيا ء هدايت كرد
و اوامر و اغلال را از گردن امتى بگسايد و فرو انداخت اننا سمعنا مناديا يدادى الايمان ان امنوا بربكم فامنا اشهد ان لا اله الا الله و  اشهدان محمدا عبده و رسوله .... خصوصا در شرايط خاصى كه همه در ريشه هاى گنديده نقاب از چهره برگرفته اند و بعد از
 مدتها شيطنت و عوامفريبى درمقابل ولايت مطلقه اش به خيال خود صف كشيده اند غافل ازآنكه تند باد توفنده ايمان و اخلاص امت رزمنده ما شجره خبيثه آنها را به زودى زود و بيارى حق سرنگون خواهد ساخت انشا ء الله وظيفه همه ماست
كه در كوچه و خيابان نام اورابه عظمت ياد كرده و باكمال قدرت پوزه بد خواهان و بدگويان اورابه خاك و الا بخون بر كشيم و لحظه اى سكوت و قعود و بى اعتنائى نشان بى اعتنائى و خيانت به احكام شريف اسلام عزيز و خون
شهدا ء بزرگوار انقلاب اسلامى است به نشان داده است كه هر كجا امام بنا به مصالحى سكوت اختيار فرموده اند  ما از معرفت حق و سبيل رشد عاجز و بعضا محروم مانده ايم و حق آنست كه يكباره امر خودر ا به واگذاريم و به
 اولويت شرغى و عقلى او گردن نهيم و اما پدر ومادر عزيزم حقوق بسيار زيادى به گردن اين ناچيز دارند كه هرگز نتوانسته ام آنطور كه شأن آن دو است رفتار كنم در هر حال در كمال شرمسارى دل به  اغماض  و طلب آمرزش
آنان تو غفو خداى بزرگ خويش خوش كرده ام متأسفانه نتوانستم در زندگى خود قدمى در جهت جلب رضاى خاطرشما بردارم ولكن اگر خداى بزرگوارم كرم فرمود و به شرف شهادت مشرف شدم شما را خصوصا مادرم را به به صبر و تحمل
توصيه مى كنم اميد آنكه بشارتهاى كلام الله در شان صابرين شامل حالتان شود همچنين پدرم را با كمال تواضع و خصوع  توصيه به انفاق و خيرات ومبرات مى كنم به دو برادرم نيز كه هرگز برادر خوبى برايشان نبوده ام نيزتوصيه اى ندارم
جز كسب تقوى و تزكيه و علم كه غيراز اين هيچ چيز ارزش و لياقت اكتساب ندارد از همه دوستان و برادرانم كه حقوق بزرگى به گردن اين بنده دارند عاجزانه خواستارم كه حلالم كنند وبراى اين حقير طلب آمرزش و عفو بنمايند
در مقابل همه آنها شرمند ه ام كه در عين آنكه بعض آنها حقوق بزرگى به گردنم دارند نتوانستم خدمتى كنم خصوصا در يكى دو سال اخير كه وظايف و تكاليف زيادى از اين بند ه پر تقصير فوت شد
 از همه ذوى الحقوق نيز مى خواهم كه مرابه بزرگى خودشان ببخشند و اگر احيانا دينى از آنها به ذمه اين بنده مى باشد حتما از پدر بزرگوارم و يا د برادرم بگيرند
 همچينين از همه ارحام اگر در صله آنها كوتاهى و قصورى شده (قصورى كه انگيزه اش گرفتارى بوده است و غفلت ) معذرت خواسته وايشان نيز از خداى بزرگ براى اين بنده طلب مغفرت بنمايند ضمنا محمودآقا 150 تومان طلبكارند كه
 حتما به ايشان پرداخت شود و اگر پدر عزيزم صلا ح دانستند نزديك به 500 تومان از وجوه شرعى در سال گذشته استفاده كرده ام كه اگر صلا ح دانستند بهتر است پرداخت شود همچنين‌چند  ماهى ( 3-4) نماز قضا احتياطا به ذمه دارم
و همچنين رد مظالم كه قطعا زندگى اين بنده خالى از ظلم نبوده و بسيار شرمنده ام كه نه تنها در زندگى بارى از دوش خانواده  ام بر نداشتم و كل بر آنها بودم بلكه بعد از مرگ نيز! ! . تنها مقدارى كتاب از اين بنده باقى مانده كه هر مقدارى
كه از آن مورد استفاده مادر عزيزم مى باشد پيشكش برگ سبزى است ..... و بقيه آن بهتر است وقف بر يكى از كتابخانه هاى معموره طلاب در شيراز شود بصلاحديد آقا سيد على محمد دام افاضاته (كه حق عظيم و كثيرى براين حقير دارد و در عين حال هيچوقت آنچه را كه متقضاى
 ادب و شاگردى بوده برايشان بجا نياورده ام ) و آخر دعوانا ان الخير لله رب العالمين و ارزقنا توفيق الشهاده فى سبيله تحت رائيه وليه چهارشنبه چهاردهم شعبان مطابق با بيست و هفتم خرداد 1360 والسلام سوسنگرد حميدرضا ابوالاحرارى .

 

شهید اصغر ابراهیمی

بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد اصغر ابراهيمي
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
در زماني که انقلاب اسلامي ايران مي رود تا سير تکاملي خود را طي کند وبه جهاني شدن خود نزديک تر شود آمريکا وشوروي از جهاني شدن انقلاب اسلامي ما مي ترسد.
اول گروهک هاي ضد خلقي را تشويق کردند تا در کردستان تشنج بوجود بياورند وپاسداران وسربازان را بکشند اما ديدند که تيرشان به سنگ خورد بعد آمدند صدام يزيد کافر را براي اين کار انتخاب کردند که باز هم انشاءالله تيرشان به سنگ مي خورد
وما پيروز هستيم واين ما هستيم که بايد براي مبارزه با کافران ومشرکين ومنافقين به مرزهاي کشور برويم اما انتظاري که ما از مستضعفين جهان داريم اين است که ؟؟؟ملي گراها؟؟منافقين
مشرکين وغرب گراها را شناخته وبا آنها مبارزه کنند ونگذارند که آنها ما را به طرف غرب يا شرق بکشند اي ملت غيور شما را به خدا قدر رهبر را بدانيد وبه حرفهايش گوش فرا دهيد
 وفرمودهايش را موبه مو اجرا نمائيد ونگذاريد که ملي گراهها و؟؟وروحانيت مبارز را بکوبند وبعد از روحانيت نوبت به امام ؟؟نکرده برسد خلاصه اي عزيزان هوشيار وتيزبين باشيد
خطاب به پدرومادرم شما براي من ناراحت نباشيد من متعلق به شما ندارم من به خدا تعلق دارم (انا لله وانا اليه راجعون)ما از سوي خدا آمده ايم وبسوي خدا برمي گرديم
 آيا شما نمي خواهيد که به بهشت برويد من هم همين طور پس براي من اصلا ناراحت نباشيد به مقداري پول هم دارم
که پيش پدرومادرم هست چون لازم دارند براي خودشان باشد ومقداري هم که در صندوق آيت الله منتظري مي باشد در راه اسلام خرج شود واز کساني هم که از من طلبکار هستند مي خواهم
که از پدرومادرم بگيرند واگر کسي از من بدهکار است حلالش مي کنم پيروز باد انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني واز خداوند متعال مي خواهم که طول عمر وسلامت کامل به امام عطا کند.
بتاريخ 29/ 10/ 1359 والسلام عليکم ورحمته الله وبرکاته اصغر ابراهيمي