شهيد محمود احمدي

بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد محمود احمدي
فليقاتل في سبيل الله لذين شيرون الحيوة الدنيا بالاخره من يقاتل في سبيل الله فيقتل اويغلب فسوف نؤتيد اجراً عظيما
مؤمنان بايد در راه خدا يا آن که حيات مادي دنيا را برآخرت برگزينند وجهاد کنند وهر کس جهاد کرد وکشته شد ويا فاتح گرديد زود باشد که اورا اجر عظيم دهيم. قرآن کريم
ولا تقولو من يقتل في سبيل الله امواتا بل احياء ونکن لا تشعرون(قرآن کريم)
ويستبشرون بالذين لم يلحقو بهم ومن خلفهم لا خوف عليهم ولا هم يحزنون
شهيدان بشارت ومژده مي دهند به آن مومناني که هنوز به آنها پيوسته اند وبعداً در پي آنها به سراي آخرت خواهند شتافت که از مردن هيچ نترسيد واز قوت ومتاع دنيا هيچ غم مخوريد.(قرآن کريم)
اول به نام آن خالق ومعبودي که جان همه موجودات وآدمي زاد در به قدرت اوست آن کسي که مي تواند در يک چشم به همزني روشنائي را پيش چشم به تاريکي وعذاب آخرت را مجسم سازد وشيريني عسل رابه تلخي شيره درخت ؟؟مي سازد وصيت نامه ام را شروع مي کنم تا بعد از من دوستان ورفيقان وهم سنگراني که مرا دوست مي داتشند مرا ياد کنند وبا فاتحه اي روحم را شاد کنند واين وصيت نامه را درجبهه غرب که بودم ومي خواستيم به حمله برويم نوشتم وآن شب تصميم گرفتم وخدا هم به من عنايت کرد وخواستم که درد دل خود را به خودکاروکاغذ بي جان بگويم تا شهادت دهند که حقير درد دل ها داشت.
اکنون چند کلمه اي هم از زندگيم را مي گويم که حقير به اين گونه زندگي دلخوش داشت.اکنون در چادر نيم سوخته اي نشسته ام که براي من از آن کاخ هاي مجلل وبا شکوه سران وبزرگان قريش در زمان اباعبدالله وقصر وويلاهاي سر سپردگان واشرافيان اين زمان يعني دوراني که عمر ناقابل وناچيز حقير مي گذرد واين چادر يادي از چادر نيم سوخته اهليت حسين مي کرد و؟؟مانند شب هاي تاريکي که طفلان حسين در پي پدر نالان وگريان بيرون مي آمدند وحقير هم بيرون مي آيم در نيمه شب ودر جستجوي آقايم مهدي زهرا مي باشم که کجا او را ملاقات کنم و؟؟؟که زماني در جاي اين چادر بود وعزيزان ما ازروي آنها گذشتند مانند خار ؟؟؟بود که اطراف چادر سوخته بچه هاي حسين بود که طفلان بي سرپرست روي آنها مي دويدند وزينب جگر پاره ودل سوخته که گاهي طفلان برادر را بهخواب مي کرد وگاهي هم دست آنها را مي گرفت وبر در خيمه مي نشست وانتظار برادر را مي کشيد وحقيرهم مي گشتم وآه سرد مي کشيدم ودر دل مي گفتم خدا برادراني که از اول جنگ تا الان با من بودند کجا رفتند ودر جلوي اين چادر ياد برادران را از جمله ابوذر زمان حاج نعمت الله فضلي وعلي اکبر حسين يعني رضا کشاورز وحضرت قاسم يعني داماد ناشاد امام حسن(هدايت الله حق شناس)که واقعاً جوان ناکام بود وياور يار حسين يعني مسلم بن عقيل که سيد جواد موسوي واقعاً مسلم امام امت خميني کبير بود گرامي داشتيم در اين مجلس وروزهاي بعد قط خاطرات آنها بجامانده بود.
حالکه موفق شدم به لطف خدا به ديار عاشقان روم ووجود نا قابلم را براي اسلام وقرآن فدا سازم ودر کربلاي ايران جانبازي کنم تو اي مادر اگر شهيد گشتم افتخار کن تو اي همسرم شکر خدا را بجا آور که چنين افتخاري خدا به تو عنايت کرد تا در پيش چشم زينب وزهرا رو سفيد وسربلند باشي ومن رفتم تا امانتي را که لحظه به لحظه ؟؟؟داشت به صاحب اصليش تحويل دهم واميدوارم که خوشحال باشيد وحق خويش را بر من حلال کنيد زيرا ما براي امتحان آفريده شده ايم.خدايا تو گواهي که هدف بنده در اين جنگ فقط اعتلاي کلمه حق وسرنگوني ستمگران بود وشما جوانان وملت مديون خون شهدائيد ووظيفه شما در مقابل اين خون ها بندگي خدا وعمل به اسلام وحفظ وجبهه حق وانقلاب است واز امام امت که نائب مهدي زهرا ومحبت خداست اطاعت کنيد واو را رهبر ومرجع خود قرار دهيد تا شهيدان از شما شکايت نداشته باشند.اي دوستان عزيزمن با ايماني که به خدا وروز قيامت وقرآن داشتم وظيفه شرعي خود دانستم که جبهه را ترک نکنم وخود را هم لايق شهيد شدن نمي دانستم ولي نااميد هم نبودم ومي گفتم خدايا تو توبه پذير هستي وبه دوستان وهمسنگران مي گفتم شهادت يک انتخاب است وآگاهانه ومشتاقانه وحرکت عاشق به سوي معشوق است ونصيب هرکس نمي شود.از شما شهيدان اين وصيت است که دست از اين ماه تابان(خميني)برنداريد که روزنه اميد مستضعفان جهان وايران است وبا اتحاد وانسجامتان در نمازجمعه وجماعات کارهاي خير راه ما را ادامه دهيد وکارهاي شما مخلص باشد تا خدا از شما راضي وخشنود باشد.خدايا چنان عشق به انقلاب اسلامي ورهبر کبير انقلاب امام خميني در وجودم شعله ور شده است که اگر بدنم را پاره پاره ويا صدها با مرا بکشند ويا در زير سخت ترين شکنجه ها قرارم دهند ؟؟تنها نمي گذارم واز برادران وملت حزب الله مي خواهم که کساني را که مي خواهند انقلاب اسلامي وخط حزب الله که خط امام است لکه دار ويا محو کنند وشايعه پراکني کنند جلوي آنها را بگيرند واگر قابل هدايت نيستند آنها را سرکوب کنند وافرادي را که مي خواهند تفرقه بيندازند وحکومت کنند وآنها شناخته شده اند وتعداد ؟؟هستند آنها را به سراي اعمالشان برسانند.از برادران مي خواهم که روي ؟؟؟شخصي ونفساني خود پا بگذارند وقريب شيطان را نخورند که پشيماني سودي ندارند حاضر نيستم کساني که پشت سر بنده و؟؟حزب الله را مي گويند در تشييع جنازه ام وسرقبر من آيند وفاتحه بخوانند خدايا حال که در انجام ماموريت الهي هستم تو را به ياري مي طلبم وبه تو سوگند مي خورم که هميشه وتا آخرين نفس در راه تو و؟؟؟دين مقدس تو محکم وجان بر کف در راهت فداکاري مي کنم.الهي ياريم ده که بتوانم اين قريضه مهم را آن چنان که شايسته مقام والاي توست بجا آورم.الهي تو شاهد باش که در اين راه کورکورانه قدم بر نداشته ام واز روزي که تو را به يگانگي شناختم ؟؟؟از نور ايمان در قلبم فوران شد واز همه چيز گذشتم وبه تو پيوستم وهرکار وعمل را انجام مي دادم فقط تو را در نظر داشتم ورضاي تو را مي خواستم تا از من قبول کني تا شايد مورد رحمت ولطف بيکران تو قرار گيرم.خدايا آن قدر به فکر فرو مي روم که در دل زمزمه مي کنم نشود روزي که خدا آن شعله هاي سوزان جهنم را پيش چشم من ظاهر کند.خدا تو مي داني اگر اين چنين شود از حرارت چند ؟؟آب وذوب خواهم شد خدايا مي دانم اگر لطف تو شامل حالم نشود روزم سياه وشبم سياه تر خواهد شد.در اين لحظه هم سختي با خانواده خودم دارم.مادرم حال که فرزندت به سوي راهي که حسين سرور آزادگان قدم گذاشت مي روم به تو چند کلمه حرف دارم.تو مرا بزرگ کرده اي چه بسا در رهگذر تاريخ رنجها کشيدي ولي خسته شدي سلامت باد ؟؟؟باد .پيامم را به تو مي گويم اي مادر حلالم کن مبادا پس از شهادت من اشک بريزي که دشمن شاد شود از تو مي خواهم که چون ام ليلا در سوگ علي اکبر نشست ودشمن را خوار کردند تو هم آن چنان باش.اي همسرم با شادي رنجم حلالت باد اين شادي ؟؟باد آزادي سلامت باد اين وفا داري گچه ترا ترک مي گويم ودوران زندگي ما هم کوتاه بود ولي چه بايست کرد آخر بايد رفت وبه ؟؟اعلا پيوست از تو مي خواهم که هم چون ام البنين همچون ؟؟؟زنان صدر اسلام ومادران وهمسران دوران انقلاب که تا به امروز در راه خدا قدم گذاشتند تو هم اين چنين باش.اما تو اي برادرم خداحافظ از تو مي خواهم که بعداز من راه مرا که همان راه اسلام حقيقي است ادامه دهيد وامام را تنها نگذاريد وپيرو خط امام که خط حزب الله است باش وبا آنها که مخالف حزب الله است مخالف وبا دوستانش دوست باشيد.اي خواهرم سخني هم با تو دارم واز تو مي خواهم که هم چون زينب صبور وشکيبا باش مبادا پس از من تزلزلي در ايمانت رخ دهد هم چون کوه استوار باشيد که سرانجام حق بر باطل پيروز است وصاحب ما مهدي خواهد آمد وانتقام خون ما را خواهد گرفت.در پايان از دوستان وبرادران وآشنايان خود مي خواهم که چنان چه از طرف اين حقير به شما کوچکترين بي احترامي ويا اذيت رسيده مرا براي خاطر خدا هم که باشد حلال کنيد خدا يارو مددکار همه شما باد خدايا همه ما را به راه راست هدايت کن.والسلام
جبهه فرهنگی مکتب عاشورا